متکوز

متکوس

متکوع

متکوف

متکول

متکون

متکوه

متکوی

<hr> مترادف متکی : دل گرم، مستظهر، معتمد، پشتگرم، تکیه زده <hr> برابر پارسی : استوار

مترادف متکی : دل گرم، مستظهر، معتمد، پشتگرم، تکیه زده برابر پارسی : استوار

متکی

متکیدن

متکیس

متکیف

متکیل

متی

متی سر

متیاح

متیاس

متیاسر

متیامن

متیت

متیح

متیخ

متیخه

متیس

متیسر

متیع

متیفع

<hr> مترادف متیقظ : آگاه، بیدار، تیزهوش، خردمند

مترادف متیقظ : آگاه، بیدار، تیزهوش، خردمند

متیقظ

<hr> مترادف متیقن : بی شبهه، بی شک، بی گمان، حتم، یقین، محقق، ثابت شده، استوار

مترادف متیقن : بی شبهه، بی شک، بی گمان، حتم، یقین، محقق، ثابت شده، استوار

متیقن

متیل

متیلینی

متیم

متیم الهاشمیه

متیمم

متیمن

متیمنات

<hr> مترادف متین : باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته، خلیق <hr> متضاد متین : جلف، سبک <hr> برابر پارسی : بردبار، آراسته، سنگین، هشیوار

مترادف متین : باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر، استوار، محکم، پابرجا، رزین، فرهیخته، خلیق متضاد متین : جلف، سبک برابر پارسی : بردبار، آراسته، سنگین، هشیوار

واژه های حرف "م" - لغت نامه دهخدا