واژه نامه بختیاریکا

دست جمبانیدن

دست جمنیدن

دست خالی

دست خالی ای

دست دادن

دست دروردن

دست دست

دست دست کردن

دست ده

<hr> مترادف دست دوم : کهنه، مستعمل <hr> متضاد دست دوم : نو

مترادف دست دوم : کهنه، مستعمل متضاد دست دوم : نو

دست دوم

دست زدن

دست زن

دست زیدن

دست زیده

دست سر دم

دست سی

دست شندن

دست شو

دست قسم داشتن

دست مازه کردن

دست مازه کن

دست مله

دست ملچی

<hr> مترادف دست نخورده : بکر، سالم، سربمهر <hr> متضاد دست نخورده : مخدوش

مترادف دست نخورده : بکر، سالم، سربمهر متضاد دست نخورده : مخدوش

دست نخورده

دست نهادن

دست نپاک

دست نگر

دست نگه داشتن

دست نیر

دست و بال

دست و بال دراز

<hr> مترادف دست و دل باز : بخشنده، بذال، کریم، لوطی <hr> متضاد دست و دل باز : خسیس

مترادف دست و دل باز : بخشنده، بذال، کریم، لوطی متضاد دست و دل باز : خسیس

دست و دل باز

دست و صورت

دست و پا

<hr> مترادف دست و پا چلفتی : بی دست وپا، چلمن <hr> متضاد دست و پا چلفتی : زبل، زرنگ

مترادف دست و پا چلفتی : بی دست وپا، چلمن متضاد دست و پا چلفتی : زبل، زرنگ

دست و پا چلفتی

دست و پا کردن

دست و پا گیر

دست و پادار

دست و پنجه

دست وا لاهیز کردن

دست ور خو گر

دست ور خو گریدن

دست وپاچه

دست پا زیدن

دست پا کردن

دست پتیکی

دست پخت

دست پشت سری دادن

واژه های حرف "د" - واژه نامه بختیاریکا