انگلیسی به انگلیسی

<hr> مبحک دانش شیمی راجع به نیروی خورشید

مبحک دانش شیمی راجع به نیروی خورشید

actinochemistry

<hr> تابش نگار، پرتونگار، دستگاهی که تغییرات نیروی اشعه ء خورشید را ثبت میکند

تابش نگار، پرتونگار، دستگاهی که تغییرات نیروی اشعه ء خورشید را ثبت میکند

actinograph

actinography

<hr> شعاعی شکل، پرتو مانند، شعاعی (مثل برخی مرجان ها)، ستاره ای، پرتوافکن، دارای شعاع، مانند شعاع

شعاعی شکل، پرتو مانند، شعاعی (مثل برخی مرجان ها)، ستاره ای، پرتوافکن، دارای شعاع، مانند شعاع

actinoid

<hr> تابش شناسی (علمی که با نور و اشعه و تاثیرات شیمیایی آنها سر و کار دارد)، پرتو شناسی، دانشی که دران از خواص نور گفتگو می کند

تابش شناسی (علمی که با نور و اشعه و تاثیرات شیمیایی آنها سر و کار دارد)، پرتو شناسی، دانشی که دران از خواص نور گفتگو می کند

actinology

<hr> (فیزیک) تابش سنج (دستگاه سنجش شدت نور خورشید و اثرات شیمیایی آن)، پرتوسنج، پرتوسنج خورشید، حرارت سنج

(فیزیک) تابش سنج (دستگاه سنجش شدت نور خورشید و اثرات شیمیایی آن)، پرتوسنج، پرتوسنج خورشید، حرارت سنج

actinometer

actinometry

<hr> (انواع باکتری های راسته ی actinomycetales به ویژه باکتری های تیره ی actinomycetaceae که در انسان و حیوان بیماری زا است)، اکتینومیسیت، پرتو جله

(انواع باکتری های راسته ی actinomycetales به ویژه باکتری های تیره ی actinomycetaceae که در انسان و حیوان بیماری زا است)، اکتینومیسیت، پرتو جله

actinomycete

actinomycoma

<hr> (پزشکی) اکتینومیکوز (عفونت ناشی از برخی اکتینومیسیت ها که موجب ضعف و فساد استخوان آرواره و ایجاد تاول در ریه و روده ها و غیره می شود)، پرتو قارچ زدگی، مر­قارچی ارواره

(پزشکی) اکتینومیکوز (عفونت ناشی از برخی اکتینومیسیت ها که موجب ضعف و فساد استخوان آرواره و ایجاد تاول در ریه و روده ها و غیره می شود)، پرتو قارچ زدگی، مر­قارچی ارواره

actinomycosis

actinomycotic

<hr> (فیزیک - رادیو ایزوتوپ گاز مانند رادون که از تلاشی اکتینیم به دست می آید و وزن اتمی آن 219 است) اکتینون

(فیزیک - رادیو ایزوتوپ گاز مانند رادون که از تلاشی اکتینیم به دست می آید و وزن اتمی آن 219 است) اکتینون

actinon

actinotherapy

<hr> معنی : گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان <hr> معانی دیگر : (جمع) رفتار، اثر، طرز کار، عملکرد، وضع و طرز حرکت، رویدادها، حرکات و رفتار شخصیت ها، داستان، (جمع) وقایع، (حقوق) اقامه ی دعوا، دعوی، عملیات نظامی، حمله، برخورد نظامی، (خودمانی) فعالیت، هیجان

معنی : گزارش، عمل، فعل، کنش، کار، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، تعقیب، اشاره، وضع، پیکار، طرز عمل، تمرین، سهم، سهام شرکت، جریان حقوقی، اقامهء دعوا، اشغال نیروهای جنگی، اثر جنگ، جریان معانی دیگر : (جمع) رفتار، اثر، طرز کار، عملکرد، وضع و طرز حرکت، رویدادها، حرکات و رفتار ش

action

<hr> معنی : فعل و انفعال

action and reaction

action movie

action of detinue

action of torts

action of trover

action packed

action painting

<hr> (noun phrase) مشاهده دوباره معمولا به صورت آهسته

(noun phrase) مشاهده دوباره معمولا به صورت آهسته

action replay

action station

action stations

action verb

actionability

<hr> معنی : قابل تعقیب قانونی <hr> معانی دیگر : دعوای قابل رسیدگی، قابل اقامه ی دعوا

معنی : قابل تعقیب قانونی معانی دیگر : دعوای قابل رسیدگی، قابل اقامه ی دعوا

actionable

actioner

actionist

<hr> بیکار، بیحرکت، بی اقدام

بیکار، بیحرکت، بی اقدام

actionless

<hr> (ضرب المثل) دو صد گفته چون نیم کردار نیست

(ضرب المثل) دو صد گفته چون نیم کردار نیست

actions speak louder than words

actiontec electronics inc

<hr> معنی : فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن <hr> معانی دیگر : به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارنجک و غیره) چاشنی را کشیدن، رادیو اکتیو کردن، تخلیص کردن سنگ معدن

معنی : فعال کردن، کنشور کردن، بفعالیت پرداختن، تخلیص کردن، سوق دادن، بکار انداختن معانی دیگر : به کار انداختن، کنانیدن، (برای عملیات نظامی) مجهز و آماده کردن، (ماشه ی جنگ افزار) چکانیدن، (مین و نارنجک و غیره) چاشنی را کشیدن، رادیو اکتیو کردن، تخلیص کردن سنگ معدن

activate

<hr> کربن فعال، زغال فعال (نوعی زغال پر خلل و فرج که در تصفیه ی گاز و بخار به کار می رود)

کربن فعال، زغال فعال (نوعی زغال پر خلل و فرج که در تصفیه ی گاز و بخار به کار می رود)

activated carbon

activated charcoal

activating

activating system

<hr> معنی : فعال سازی، کنشوری، کنشور سازی، ایجاد فعالیت، بکار واداری، تخلیص <hr> معانی دیگر : فعال شدن

معنی : فعال سازی، کنشوری، کنشور سازی، ایجاد فعالیت، بکار واداری، تخلیص معانی دیگر : فعال شدن

activation

<hr> فعال ساز، کنشور ساز (شخص یا چیزی که ماشین یا فعل و انفعال و غیره را به کار می اندازد)

فعال ساز، کنشور ساز (شخص یا چیزی که ماشین یا فعل و انفعال و غیره را به کار می اندازد)

activator

<hr> معنی : کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار <hr> معانی دیگر : قادر به عمل، حاضر به خدمت، موثر، کنا، فعالانه، پر جنب و جوش، جدی، پرتکاپو، پویا، سریع الانتقال، چابک، عملی، پابرجا، به قوت خود باقی (بودن)، در حال کار، مشغول عمل، به کار انداخته شده، (دستور زبان) معلوم (در مقابل مجهول)، عضو فعال (سازمان یا حزب و غیره)، متعدی، مولد

معنی : کاری، فعال، کنشی، معلوم، کنشگر، ساعی، دایر، حاضر بخدمت، تنزل بردار، با ربح، کنشور، پر کار معانی دیگر : قادر به عمل، حاضر به خدمت، موثر، کنا، فعالانه، پر جنب و جوش، جدی، پرتکاپو، پویا، سریع الانتقال، چابک، عملی، پابرجا، به قوت خود باقی (بودن)، در حال کار، مشغول عمل، به کار انداخته شده، (دستور 

واژه های حرف "a" - انگلیسی به انگلیسی