انگلیسی به انگلیسی

back street

<hr> (عامیانه) پیش جوابی، گستاخی، حاضرجوابی، پیش جوابی

(عامیانه) پیش جوابی، گستاخی، حاضرجوابی، پیش جوابی

back talk

<hr> 1- (در مسابقه ی اسبدوانی) روی اسب بازنده شرط بندی کردن 2- از بازنده حمایت کردن، شریک بد گزیدن

1- (در مسابقه ی اسبدوانی) روی اسب بازنده شرط بندی کردن 2- از بازنده حمایت کردن، شریک بد گزیدن

back the wrong horse

back then

back to africa movement

<hr> (عامیانه) پشت سرهم،متوالی، پشت به پشت

(عامیانه) پشت سرهم،متوالی، پشت به پشت

back to back

back to health

back to reality

<hr> از اول، ازخان اول، دوباره از سر

از اول، ازخان اول، دوباره از سر

back to square one

back to the future

back up a car

back up light

back way

back wheel

<hr> معنی : پشت درد <hr> معانی دیگر : درد پشت، کمردرد

معنی : پشت درد معانی دیگر : درد پشت، کمردرد

backache

<hr> (موسیقی مردمی امریکا - در آهنگ چهارضربی) تاکید اصلی که بر ضرب دوم و چهارم داده شود

(موسیقی مردمی امریکا - در آهنگ چهارضربی) تاکید اصلی که بر ضرب دوم و چهارم داده شود

backbeat

backbench

<hr> معنی : عضو هیئت قانونگذاری <hr> معانی دیگر : (به ویژه مجلس نمایندگان انگلیس) نماینده ای که در حزب خود مقام مهمی ندارد و در نیمکت های عقب می نشیند، نوچه نماینده (در مقابل: front bencher)

معنی : عضو هیئت قانونگذاری معانی دیگر : (به ویژه مجلس نمایندگان انگلیس) نماینده ای که در حزب خود مقام مهمی ندارد و در نیمکت های عقب می نشیند، نوچه نماینده (در مقابل: front bencher)

backbencher

<hr> (ورزش های اکروباتیک) خم پشت (ورزشکار می ایستد و سپس کمر خود را آن قدر به عقب خم می کند که دستش از عقب به زمین می رسد)

(ورزش های اکروباتیک) خم پشت (ورزشکار می ایستد و سپس کمر خود را آن قدر به عقب خم می کند که دستش از عقب به زمین می رسد)

backbend

backbit

<hr> معنی : غیبت، غیبت کردن، پشت سرکسی سخن گفتن <hr> معانی دیگر : غیبت (کسی را) کردن، پشت سر کسی حرف زدن، در غیاب کسی به او حمله کردن، گناه کسی را شستن، بدگویی کردن

معنی : غیبت، غیبت کردن، پشت سرکسی سخن گفتن معانی دیگر : غیبت (کسی را) کردن، پشت سر کسی حرف زدن، در غیاب کسی به او حمله کردن، گناه کسی را شستن، بدگویی کردن

backbite

backbiter

<hr> غیبت قانون ـ فقه : بدگویى

غیبت قانون ـ فقه : بدگویى

backbiting

backblocks

<hr> معنی : تخته یا صفحه پشت ر چیزی، تخته پشت قاب عکس و غیره <hr> معانی دیگر : تخته ای که در پشت چیزی (مثلا نیمکت) قرار می گیرد، پشتی، تخته ی پشت، تخته یا صفحه ء پشت هرچیزی، تخته ء پشت قاب عکس وغیره

معنی : تخته یا صفحه پشت ر چیزی، تخته پشت قاب عکس و غیره معانی دیگر : تخته ای که در پشت چیزی (مثلا نیمکت) قرار می گیرد، پشتی، تخته ی پشت، تخته یا صفحه ء پشت هرچیزی، تخته ء پشت قاب عکس وغیره

backboard

<hr> معنی : پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت <hr> معانی دیگر : ستون اصلی، محکم ترین بخش، پشتیبان اصلی، اراده، غیرت، حمیت، دل، (جانورشناسی - کالبد شناسی) ستون فقرات، مهره های پشت، تیره ی پشت، مازن، رشته ی اصلی کوه، دندانه ی اصلی کوه، کوه اصلی در یک رشته کوه یا (سلسله جبال)، کمر

معنی : پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت معانی دیگر : ستون اصلی، محکم ترین بخش، پشتیبان اصلی، اراده، غیرت، حمیت، دل، (جانورشناسی - کالبد شناسی) ستون فقرات، مهره های پشت، تیره ی پشت، مازن، رشته ی اصلی کوه، دندانه ی اصلی کوه، کوه اصلی در یک رشته کوه یا (سلسله جبال)، کمر

backbone

backboneless

<hr> شاق، کمر شکن، کمر شکن backbreaking work کار کمر شکن

شاق، کمر شکن، کمر شکن backbreaking work کار کمر شکن

backbreaking

backchat

<hr> (ورزش هاکی) تنه زدن، ورزش : عقب نشینى براى دفاع

(ورزش هاکی) تنه زدن، ورزش : عقب نشینى براى دفاع

backcheck

<hr> نیمه دفاعى ورزش : نیمه دورتر زمین از دیوارمقابل، محوطه پشت یک سوم، (بسکتبال) نیمه ی زمین متعلق به هر تیم، (بسکتبال) دو بازیکن گارد هر تیم

نیمه دفاعى ورزش : نیمه دورتر زمین از دیوارمقابل، محوطه پشت یک سوم، (بسکتبال) نیمه ی زمین متعلق به هر تیم، (بسکتبال) دو بازیکن گارد هر تیم

backcourt

<hr> (دامپروری و بهنژادی حیوانات و گیاهان) جفتگیری موجود دورگه با یکی از والدینش، پس باروری، پس زادگیری، پس زادگیری کردن، چند پشت بعقب برگشتن

(دامپروری و بهنژادی حیوانات و گیاهان) جفتگیری موجود دورگه با یکی از والدینش، پس باروری، پس زادگیری، پس زادگیری کردن، چند پشت بعقب برگشتن

backcross

<hr> (در ذکر زمان و تاریخ) تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن (مثلا چک امروز را به تاریخ سه روز پیش نوشتن - predate هم می گویند)

(در ذکر زمان و تاریخ) تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن (مثلا چک امروز را به تاریخ سه روز پیش نوشتن - predate هم می گویند)

backdate

<hr> (verb transitive) (در ذکر زمان و تاریخ) تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن (مثلا چک امروز را به تاریخ سه روز پیش نوشتن predate هم می گویند)

(verb transitive) (در ذکر زمان و تاریخ) تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن (مثلا چک امروز را به تاریخ سه روز پیش نوشتن predate هم می گویند)

backdated

<hr> معنی : پردهء پشت صحنهء تاتر <hr> معانی دیگر : زمینه، پس زمینه، دورنما، پرده یا تابلویی که در عقب صحنه قرار دارد (و معمولا روی آن نقاشی شده است)

معنی : پردهء پشت صحنهء تاتر معانی دیگر : زمینه، پس زمینه، دورنما، پرده یا تابلویی که در عقب صحنه قرار دارد (و معمولا روی آن نقاشی شده است)

backdrop

<hr> معنی : دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم <hr> معانی دیگر : دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)

معنی : دارای پشت، پشتی دار، پشت گرم معانی دیگر : دارای پشتی یا تکیه گاه (معمولا در مورد صندلی و غیره)

backed

backed him up

backed off

backed up

<hr> معنی : پشتیبان، حامی، نگهدار، باربر <hr> معانی دیگر : کسی که دراجرای نقشه ای کمک میکند، حمال

معنی : پشتیبان، حامی، نگهدار، باربر معانی دیگر : کسی که دراجرای نقشه ای کمک میکند، حمال

backer

backfall

<hr> (فوتبال امریکایی) بازیکنان توپ بر یا توپ گیر که چند قدم پشت خط حمله می ایستند، محل ایستادن این بازیکنان، درفوتبال چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند

(فوتبال امریکایی) بازیکنان توپ بر یا توپ گیر که چند قدم پشت خط حمله می ایستند، محل ایستادن این بازیکنان، درفوتبال چهاربازیکن خط دفاع که در پشت خط حمله اند

backfield

<hr> (حفاری)، محل حفاری یا کاوش شده را دوباره پر کردن

(حفاری)، محل حفاری یا کاوش شده را دوباره پر کردن

backfill

backfiller

<hr> معنی : پس زدن تفنگ، منفجر شدن قبل از موقع، نتیجه معکوس گرفتن <hr> معانی دیگر : (در مورد نقشه یا اقدام و غیره) نتیجه ی معکوس دادن، (پیکار با حریق جنگل یا دشت) آتش روشن کردن در مسیر حریق، (در موتورهای درون سوز) پس زدن، پس زنش، احتراق ناقص، (توپ و تفنگ و غیره) انفجار لوله ی تفنگ (و غیره)، الکترونیک : پس زدن جرقه

معنی : پس زدن تفنگ، منفجر شدن قبل از موقع، نتیجه معکوس گرفتن معانی دیگر : (در مورد نقشه یا اقدام و غیره) نتیجه ی معکوس دادن، (پیکار با حریق جنگل یا دشت) آتش روشن کردن در مسیر حریق، (در موتورهای درون سوز) پس زدن، پس زنش، احتراق ناقص، (توپ و تفنگ و غیره) انفجار لوله ی تفنگ (و غیره)، الکترونیک : پس زدن

واژه های حرف "b" - انگلیسی به انگلیسی