انگلیسی به انگلیسی

capeesh

capelet

<hr> کشور کیپ ورد (که مشتمل است بر چندین جزیره در باختر افریقا)، (جانورشناسی) خرد ماهی (mallotus villosus - بومی دریاهای شمالی)

کشور کیپ ورد (که مشتمل است بر چندین جزیره در باختر افریقا)، (جانورشناسی) خرد ماهی (mallotus villosus - بومی دریاهای شمالی)

capelin

<hr> کلاه خود کوچک، نوعی کلاه زنانه

کلاه خود کوچک، نوعی کلاه زنانه

capeline

<hr> (جانورشناسی) خرد ماهی (mallotus villosus - بومی دریاهای شمالی)، (نجوم) ستاره ی عیوق (ماچه بز)، عیوق

(جانورشناسی) خرد ماهی (mallotus villosus - بومی دریاهای شمالی)، (نجوم) ستاره ی عیوق (ماچه بز)، عیوق

capella

capellini

<hr> معنی : شادی، جست و خیز، جهش، از روی شادی جست و خیز کردن، رقصیدن <hr> معانی دیگر : (نجوم) ستاره ی عیوق (ماچه بز)، رقص و شادی، شادیانه، جست و خیز کردن، ورجه وورجه کردن، چموشگری کردن، بازیگوشی کردن، شادی و پایکوبی کردن، (امریکا - خودمانی) بزهکاری شیرین کارانه (به ویژه دزدی)، از دست در رفتن، مسخره بازی، شیطنت، شوخی تند و بدنی، (گیاه شناسی)، کبر، کلیر، کور (جنس capparis درختچه های بومی نواحی مدیترانه)، رجوع شود به: bean caper، شکوفه ی این جنس گیاه

معنی : شادی، جست و خیز، جهش، از روی شادی جست و خیز کردن، رقصیدن معانی دیگر : (نجوم) ستاره ی عیوق (ماچه بز)، رقص و شادی، شادیانه، جست و خیز کردن، ورجه وورجه کردن، چموشگری کردن، بازیگوشی کردن، شادی و پایکوبی کردن، (امریکا - خودمانی) بزهکاری شیرین کارانه (به ویژه دزدی)، از دست در رفتن، مسخره بازی، شیطن

caper

caper film

capercailie

<hr> (گیاه شناسی)، کبر، کلیر، کور (جنس capparis درختچه های بومی نواحی مدیترانه)، رجوع شود به: bean caper، شکوفه ی این جنس گیاه، (جانور شناسی) باقرقره ی اروپایی (capercailzie) (tetrao urogallus هم می گویند)

(گیاه شناسی)، کبر، کلیر، کور (جنس capparis درختچه های بومی نواحی مدیترانه)، رجوع شود به: bean caper، شکوفه ی این جنس گیاه، (جانور شناسی) باقرقره ی اروپایی (capercailzie) (tetrao urogallus هم می گویند)

capercaillie

capercailzie

caperer

capernaum

capernoited

<hr> (جانور شناسی) باقرقره ی اروپایی (capercailzie) (tetrao urogallus هم می گویند)، چرم دماغه ی امید (چرم نرم و نازک گوسفند که در دستکش سازی به کار می رود)

(جانور شناسی) باقرقره ی اروپایی (capercailzie) (tetrao urogallus هم می گویند)، چرم دماغه ی امید (چرم نرم و نازک گوسفند که در دستکش سازی به کار می رود)

capeskin

<hr> چرم دماغه ی امید (چرم نرم و نازک گوسفند که در دستکش سازی به کار می رود)، آنچه که در سر بطری (یا انگشتانه) جا بگیرد، (به مقدار یک) سربطری

چرم دماغه ی امید (چرم نرم و نازک گوسفند که در دستکش سازی به کار می رود)، آنچه که در سر بطری (یا انگشتانه) جا بگیرد، (به مقدار یک) سربطری

capful

<hr> رجوع شود به: kaf، (حقوق) دستور کتبی جلب، دستور دادگاه به مامور جلب در مورد بازداشت شخص محکوم، قرار بازداشت، حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی

رجوع شود به: kaf، (حقوق) دستور کتبی جلب، دستور دادگاه به مامور جلب در مورد بازداشت شخص محکوم، قرار بازداشت، حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی

capias

<hr> (حقوق) دستور کتبی جلب، دستور دادگاه به مامور جلب در مورد بازداشت شخص محکوم، قرار بازداشت، موی مانند، موی سان، نخ سان، ریسمان مانند، مویین، شعریه، مویچهدار

(حقوق) دستور کتبی جلب، دستور دادگاه به مامور جلب در مورد بازداشت شخص محکوم، قرار بازداشت، موی مانند، موی سان، نخ سان، ریسمان مانند، مویین، شعریه، مویچهدار

capillaceous

<hr> معنی : قوه شعریه <hr> معانی دیگر : موی مانند، موی سان، نخ سان، ریسمان مانند، مویین، شعریه، مویینگی، مویرگ بودن، موی سانی، نخ سانی، خاصیت کشش مویرگی

معنی : قوه شعریه معانی دیگر : موی مانند، موی سان، نخ سان، ریسمان مانند، مویین، شعریه، مویینگی، مویرگ بودن، موی سانی، نخ سانی، خاصیت کشش مویرگی

capillarity

<hr> معنی : مویرگ، مویی، باریک <hr> معانی دیگر : مویینگی، مویرگ بودن، موی سانی، نخ سانی، خاصیت کشش مویرگی، (کالبدشناسی) مویرگ، (در ابزار و غیره) لوله ی بسیار باریک، مویینه (capillary tube هم می گویند)، بسیار باریک، (در مورد لوله و مجرا) کم پرازه، کم قطر، شعریه، ظریف، عروق شعریه

معنی : مویرگ، مویی، باریک معانی دیگر : مویینگی، مویرگ بودن، موی سانی، نخ سانی، خاصیت کشش مویرگی، (کالبدشناسی) مویرگ، (در ابزار و غیره) لوله ی بسیار باریک، مویینه (capillary tube هم می گویند)، بسیار باریک، (در مورد لوله و مجرا) کم پرازه، کم قطر، شعریه، ظریف، عروق شعریه

capillary

capillary action

<hr> (کالبدشناسی) مویرگ، (در ابزار و غیره) لوله ی بسیار باریک، مویین، مویینه (capillary tube هم می گویند)، موی سان، نخ سان، بسیار باریک، (در مورد لوله و مجرا) کم پرازه، کم قطر، شعریه، (فیزیک - گیاه شناسی) جاذبه ی شعریه، مویین کشش (capillary action هم می گویند)، کشش آوندی، جاذبه شعریه

(کالبدشناسی) مویرگ، (در ابزار و غیره) لوله ی بسیار باریک، مویین، مویینه (capillary tube هم می گویند)، موی سان، نخ سان، بسیار باریک، (در مورد لوله و مجرا) کم پرازه، کم قطر، شعریه، (فیزیک - گیاه شناسی) جاذبه ی شعریه، مویین کشش (capillary action هم می گویند)، کشش آوندی، جاذبه شعریه

capillary attraction

capillary water

<hr> معنی : سرستون، سرمایه، پایتخت، حرف بزرگ، تنخواه، مایه، مرکز، مستقر، عالی، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، مستلزم بریدن سر یا قتل <hr> معانی دیگر : (فیزیک - گیاه شناسی) جاذبه ی شعریه، مویین کشش (capillary action هم می گویند)، کشش آوندی، (حقوق) در خور اعدام، مرگ ارژان، عمده، اصلی، اساسی، وابسته به پایتخت، همایونگاه، دستمایه، وابسته به سرمایه، دارایی، مایملک، درجه یک، بسیار خوب، (معمولا c بزرگ) سرمایه داران، حرف بزرگ (capital letter هم می گویند)، سرچشمه ی سود یا کمک، (حسابداری) ارزش کل (سرمایه و موجودی و ساختمان ها و ماشین آلات و غیره)، ارزش خالص، ارزش ویژه (زیادی دارایی نسبت به بدهی)، ارزش اسمی کلیه ی سهام منتشر شده از سوی شرکت، (معماری) سرستون، تازنگ، سرلوله بخاری، فوقانی

معنی : سرستون، سرمایه، پایتخت، حرف بزرگ، تنخواه، مایه، مرکز، مستقر، عالی، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، مستلزم بریدن سر یا قتل معانی دیگر : (فیزیک - گیاه شناسی) جاذبه ی شعریه، مویین کشش (capillary action هم می گویند)، کشش آوندی، (حقوق) در خور اعدام، مرگ ارژان، عمده، اصلی، اساسی

capital

<hr> (معماری) سرستون، تازنگ، (اقتصاد) حساب سرمایه، حساب دارایی ثابت، حساب دارایی وسرمایه

(معماری) سرستون، تازنگ، (اقتصاد) حساب سرمایه، حساب دارایی ثابت، حساب دارایی وسرمایه

capital account

capital adequacy

capital adequacy ratio

capital asset

capital asset pricing

capital bill

capital budgeting

capital city

capital commitment

capital erosion

<hr> (اقتصاد) دارایی سرمایه ای، دارایی که برای دراز مدت سرمایه گذاری شده است، (اقتصاد) هزینه ی سرمایه ای، سرمایه ای که صرف بهترسازی ابزار و تجهیزات شود (نه صرف هزینه های روزمره)، هزینه ای که برای بهبود سرمایه وافزایش ان بکار میرود

(اقتصاد) دارایی سرمایه ای، دارایی که برای دراز مدت سرمایه گذاری شده است، (اقتصاد) هزینه ی سرمایه ای، سرمایه ای که صرف بهترسازی ابزار و تجهیزات شود (نه صرف هزینه های روزمره)، هزینه ای که برای بهبود سرمایه وافزایش ان بکار میرود

capital expenditure

capital fee

capital flight

capital flow

capital formation

capital formation statement

<hr> (اقتصاد) هزینه ی سرمایه ای، سرمایه ای که صرف بهترسازی ابزار و تجهیزات شود (نه صرف هزینه های روزمره)، (اقتصاد) سود حاصل از فروش سهام و املاک و سایر سرمایه گذاری ها، سود سرمایه گذاری

(اقتصاد) هزینه ی سرمایه ای، سرمایه ای که صرف بهترسازی ابزار و تجهیزات شود (نه صرف هزینه های روزمره)، (اقتصاد) سود حاصل از فروش سهام و املاک و سایر سرمایه گذاری ها، سود سرمایه گذاری

capital gain

capital gain tax

capital gains

capital increase

<hr> (اقتصاد)، اندوخته ی شرکت (که از سود یا درآمدهای مستقیم ناشی نشده باشد)

(اقتصاد)، اندوخته ی شرکت (که از سود یا درآمدهای مستقیم ناشی نشده باشد)

capital intensive

<hr> معنی : حرف بزرگ <hr> معانی دیگر : کالاهای سرمایه ای، حرف بزرگ (a در مقایسه با a که حرف کوچک است و b در مقایسه با b و غیره)

معنی : حرف بزرگ معانی دیگر : کالاهای سرمایه ای، حرف بزرگ (a در مقایسه با a که حرف کوچک است و b در مقایسه با b و غیره)

capital letter

capital letters

<hr> معنی : مالیات برسرمایه <hr> معانی دیگر : حرف بزرگ (a در مقایسه با a که حرف کوچک است و b در مقایسه با b و غیره)، مالیات بر سرمایه (که گاهی علاوه بر مالیات بر درآمد محاسبه می گردد)

معنی : مالیات برسرمایه معانی دیگر : حرف بزرگ (a در مقایسه با a که حرف کوچک است و b در مقایسه با b و غیره)، مالیات بر سرمایه (که گاهی علاوه بر مالیات بر درآمد محاسبه می گردد)

واژه های حرف "c" - انگلیسی به انگلیسی