انگلیسی به انگلیسی

governor of the bank of israel

governorate

<hr> حکمرانی، فرمانداری، مقام استانداری، استانداری، حکومت

حکمرانی، فرمانداری، مقام استانداری، استانداری، حکومت

governorship

govt

<hr> جان گاور (شاعر انگلیسی)

جان گاور (شاعر انگلیسی)

gower

<hr> (انگلیس - گویش محلی)، (جانور شناسی) فاخته، احمق

(انگلیس - گویش محلی)، (جانور شناسی) فاخته، احمق

gowk

<hr> معنی : خرقه، روپوش، لباس شب، جامه بلند زنانه <hr> معانی دیگر : اشخاص وابسته به دانشگاه، ردا یا خرقه پوشیدن، (استاد یا قاضی و غیره) لباس یا روپوش به تن کردن، جامه ی بلند و گشاد (که روی لباس های دیگر پوشیده شود)، مانتو، گان، عبا، کسوت، لباس حمام، لباس خواب، روپوش اتاق عمل، روپوش جراح، لباس فارغ التحصیلی، لباس مراسم پایان تحصیلات، روپوش قضات و کشیشان، رجوع شود به: dressing gown

معنی : خرقه، روپوش، لباس شب، جامه بلند زنانه معانی دیگر : اشخاص وابسته به دانشگاه، ردا یا خرقه پوشیدن، (استاد یا قاضی و غیره) لباس یا روپوش به تن کردن، جامه ی بلند و گشاد (که روی لباس های دیگر پوشیده شود)، مانتو، گان، عبا، کسوت، لباس حمام، لباس خواب، روپوش اتاق عمل، روپوش جراح، لباس فارغ التحصیلی، ل

gown

gowned

<hr> معنی : رداپوش، جبه پوش <hr> معانی دیگر : اهل کسوت، کسی که مجاز است کسوت یا جامه ی مخصوص حرفه ی خود را بپوشد، جبه پوش یعنی دادرس یا وکیل یا روحانی یاعضو دانشگاه و مانند انها

معنی : رداپوش، جبه پوش معانی دیگر : اهل کسوت، کسی که مجاز است کسوت یا جامه ی مخصوص حرفه ی خود را بپوشد، جبه پوش یعنی دادرس یا وکیل یا روحانی یاعضو دانشگاه و مانند انها

gownsman

<hr> (عبری - تحقیر آمیز) غیر یهودی، گوی، گوییم، gentile غیر یهودی

(عبری - تحقیر آمیز) غیر یهودی، گوی، گوییم، gentile غیر یهودی

<hr> کامپیوتر : همه منظوره

<hr> (آمریکا) مخفف:، اداره ی کل پست

(آمریکا) مخفف:، اداره ی کل پست

gprs

<hr> مخفف:، مرتبه، درجه، دانه، حبه، گرم، دستور زبان، گرامر، کبیر، بزرگ، ناخالص، یونان، مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبیر، بزرگ مخفف: ناخالص مخفف: گروه، دسته مخفف: یونان مخفف: یونانی، مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبیر، بزرگ مخفف: ناخالص مخفف: گروه، دسته مخفف: یونان مخفف: یونانی

مخفف:، مرتبه، درجه، دانه، حبه، گرم، دستور زبان، گرامر، کبیر، بزرگ، ناخالص، یونان، مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبیر، بزرگ مخفف: ناخالص مخفف: گروه، دسته مخفف: یونان مخفف: یونانی، مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبی

<hr> مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبیر، بزرگ مخفف: ناخالص مخفف: گروه، دسته مخفف: یونان مخفف: یونانی

مخفف: مرتبه، درجه مخفف: دانه، حبه مخفف: گرم مخفف: دستور زبان، گرامر مخفف: کبیر، بزرگ مخفف: ناخالص مخفف: گروه، دسته مخفف: یونان مخفف: یونانی

gr fenberg

<hr> مخفف: وزن ناخالص (ناویژه)

مخفف: وزن ناخالص (ناویژه)

gr wt

graaff

<hr> معنی : ربایش، توقیف کردن، گرفتن، چنگ زدن، قاپیدن، تصرف کردن، ربودن <hr> معانی دیگر : ناگهان و با زور گرفتن، بالا کشیدن، توجه را جلب کردن، تحت تاثیر قرار دادن، چنگی به دل (کسی) زدن، (در جرثقیل و غیره: اسباب گاز انبر مانندی که بار را گرفته و بلند می کند) چنگاله، چنگک، قلاب، (با شتاب) استفاده کردن، بدست آوردن، چیز قاپیده یا ربوده شده، سبقت گرفتن

معنی : ربایش، توقیف کردن، گرفتن، چنگ زدن، قاپیدن، تصرف کردن، ربودن معانی دیگر : ناگهان و با زور گرفتن، بالا کشیدن، توجه را جلب کردن، تحت تاثیر قرار دادن، چنگی به دل (کسی) زدن، (در جرثقیل و غیره: اسباب گاز انبر مانندی که بار را گرفته و بلند می کند) چنگاله، چنگک، قلاب، (با شتاب) استفاده کردن، بدست آور

grab

grab a bite

<hr> (آمریکا) کیسه ی بزرگی که اشیای گوناگونی را بسته بندی کرده در آن قرار می دهند و مشتری با پرداخت مبلغی دست خود را در آن می کند و بسته ای را که در می آورد مال او می شود، هر چیزی که حاوی اشیای گوناگون باشد، کیسه ی الله بختی

(آمریکا) کیسه ی بزرگی که اشیای گوناگونی را بسته بندی کرده در آن قرار می دهند و مشتری با پرداخت مبلغی دست خود را در آن می کند و بسته ای را که در می آورد مال او می شود، هر چیزی که حاوی اشیای گوناگون باشد، کیسه ی الله بختی

grab bag

grab the bull by the horns

grabbed the opportunity

grabbed the wheel

grabber

<hr> معنی : با دست ماهی گرفتن، کورمالی کردن، پهن نشستن، با دست پی چیزی گشتن <hr> معانی دیگر : با دست احساس کردن، لمس کردن، (با دست) گرفتن، کور مال رفتن، جمع اوری کردن

معنی : با دست ماهی گرفتن، کورمالی کردن، پهن نشستن، با دست پی چیزی گشتن معانی دیگر : با دست احساس کردن، لمس کردن، (با دست) گرفتن، کور مال رفتن، جمع اوری کردن

grabble

<hr> قاپنده، رباینده، سرباز اصطلاح عامیانه ملوانان است

قاپنده، رباینده، سرباز اصطلاح عامیانه ملوانان است

grabby

grable

<hr> معنی : ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت، تشویق کردن، اراستن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، لذت بخشیدن <hr> معانی دیگر : وقار، متانت، موزون بودن، زیبندگی، طنازی، رعنایی، گیرایی، جمال، دلربایی، حسن کلام، سلاست، (حقوق) معافیت موقت، مهلت اضافی، ضرب الاجل، فرجه، فرصت، دعای قبل از خوراک، شکرانه، (g بزرگ - عنوانی که برای اسقف اعظم و دوک و دوشس به کار می رود) عالیجناب (معمولا با her, his, your)، (الهیات) لطف و برکت الهی، مشیت الهی، موهبت الهی، مزین کردن، رعنا کردن، دلپذیر شدن یا کردن، با وقار کردن، ادب، نزاکت، نیت، رجوع شود به: graces، نیک رفتاری، نجابت، ملاحظه کاری، حسن نیت، لطف، (قدیمی) رحم، فیض، گذشت، مروت، (موسیقی - جمع) نت های تزیینی و اضافی، اسم خاص مونث (مخفف آن: gracie)، مرحمت، براز، خوبی، فریبندگی، دعای فی­ و برکت قبل یا بعدازغذا، بخشایندگی، بخت، زینت بخشید

معنی : ظرافت، خوش اندامی، تایید، بخشش، زیبایی، بخشندگی، افسون گری، اقبال، خوش نیتی، جذابیت، منت، ملاحت، قرعه، دعای فیض و برکت، تشویق کردن، اراستن، زینت بخشیدن، موردلطف قراردادن، لذت بخشیدن معانی دیگر : وقار، متانت، موزون بودن، زیبندگی، طنازی، رعنایی، گیرایی، جمال، دلربایی، حسن کلام، سلاست، (حقوق) مع

grace

<hr> (موسیقی) نت تزئینی، نتی که جزو آهنگ نیست و فقط به عنوان تزیین به آن اضافه می شود، نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد نت ارایش، نت زینت

(موسیقی) نت تزئینی، نتی که جزو آهنگ نیست و فقط به عنوان تزیین به آن اضافه می شود، نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد نت ارایش، نت زینت

grace note

<hr> مهلت، ضرب الاجل، مهلت اضافی (جهت پرداخت کرایه یا قرض یا قسط و غیره)، حداکثر دیر کرد در پرداخت

مهلت، ضرب الاجل، مهلت اضافی (جهت پرداخت کرایه یا قرض یا قسط و غیره)، حداکثر دیر کرد در پرداخت

grace period

grace slick

<hr> معنی : دلپذیر، مطبوع، خوش ریخت، فرخ، برازنده، ظریف، ملیح <hr> معانی دیگر : رعنا، موزون، زیبنده، با وقار، زیبا، دلربا، پر موهبت، پر لطف، طناز، خوش ترکیب، باظرافت، مودبانه، موقر، متین، پر براز

معنی : دلپذیر، مطبوع، خوش ریخت، فرخ، برازنده، ظریف، ملیح معانی دیگر : رعنا، موزون، زیبنده، با وقار، زیبا، دلربا، پر موهبت، پر لطف، طناز، خوش ترکیب، باظرافت، مودبانه، موقر، متین، پر براز

graceful

<hr> بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت

بزیبایی، باوقار، موقرانه، بانزاکت

gracefully

<hr> معنی : خوش اندامی <hr> معانی دیگر : زیبایی، رعنایی، نزاکت

معنی : خوش اندامی معانی دیگر : زیبایی، رعنایی، نزاکت

gracefulness

graceland

<hr> معنی : خیره چشم، عاری از شرم <hr> معانی دیگر : بی ملاحظه، شورتی، دست و پا چلفتی، نا زیبا، نازیبنده، بی وقار، بی نزاکت، بی قواره، ناموزون، زشت، بی تناسب، بی ادبانه، باوقاحت، توهین آمیز، هرزه، فاسد، عاری ازفریبندگی، بی ملاحت

معنی : خیره چشم، عاری از شرم معانی دیگر : بی ملاحظه، شورتی، دست و پا چلفتی، نا زیبا، نازیبنده، بی وقار، بی نزاکت، بی قواره، ناموزون، زشت، بی تناسب، بی ادبانه، باوقاحت، توهین آمیز، هرزه، فاسد، عاری ازفریبندگی، بی ملاحت

graceless

<hr> بدون نزاکت، بزشتی، ازروی عدم محجوبیت

بدون نزاکت، بزشتی، ازروی عدم محجوبیت

gracelessly

<hr> بی نزاکتی، عدم محجوبیت، زشتی، وقاحت

بی نزاکتی، عدم محجوبیت، زشتی، وقاحت

gracelessness

<hr> (اساطیر یونان) سه خواهری که الهه ی لذت و جذبه و زیبایی بودند، گریس ها

(اساطیر یونان) سه خواهری که الهه ی لذت و جذبه و زیبایی بودند، گریس ها

graces

<hr> معنی : لاغر، کوچک، باریک <hr> معانی دیگر : باریک اندام، دارای اندامی کشیده و زیبا، (به طور خوشایندی) باریک اندام

معنی : لاغر، کوچک، باریک معانی دیگر : باریک اندام، دارای اندامی کشیده و زیبا، (به طور خوشایندی) باریک اندام

gracile

gracilis

<hr> معنی : خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف <hr> معانی دیگر : رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، (حرف ندا به علامت تعجب) عجب !، نه بابا!، دل رحم، پر ترحم، دلسوز، ضعیف نواز، مهربان نسبت به زیردستان، (خداوند) رحیم، بزرگ منشانه، باگذشت، بزرگوارانه، از سر لطف، فی­ بخش

معنی : خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف معانی دیگر : رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، (حرف ندا به علامت تعجب) عجب !، نه بابا!، دل رحم، پر ترحم، دلسوز، ضعیف نواز، مهربان نسبت به زیردستان، (

gracious

<hr> ازروی بخشندگی، لطفا

graciously

graciousness

<hr> (جانور شناسی) گراکل (انواع پرندگان سیاه رنگ شبیه کلاغ از جنس quiscalus)، نوعی پرنده از تیره سار و دم جنبانک، ترقه، توکا

(جانور شناسی) گراکل (انواع پرندگان سیاه رنگ شبیه کلاغ از جنس quiscalus)، نوعی پرنده از تیره سار و دم جنبانک، ترقه، توکا

واژه های حرف "g" - انگلیسی به انگلیسی