انگلیسی به انگلیسی

jebel

jebril

jebus

jecoral

jecorize

jedburgh

jeddah

<hr> معنی : جیپ، اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا <hr> معانی دیگر : (اتومبیل نظامی و صحرایی) جیپ

معنی : جیپ، اتومبیل نیرومند و جنگی امریکا معانی دیگر : (اتومبیل نظامی و صحرایی) جیپ

jeep

<hr> (ندا به نشان تاکید یا شگفتی و غیره) ای خدا!، ای بابا!

(ندا به نشان تاکید یا شگفتی و غیره) ای خدا!، ای بابا!

jeepers

jeepney

<hr> معنی : مسخره، ریشخند، طعنه، استهزاء، طنز، سخن مسخره امیز گفتن، هو کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا با: at) هو کردن، مورد تمسخر (یا شیشکی یا طعنه و خنده) قرار دادن، لاغیدن، تمسخر، سر و صدا و مرده بادگویی، سر کوفت، طعنه زدن

معنی : مسخره، ریشخند، طعنه، استهزاء، طنز، سخن مسخره امیز گفتن، هو کردن معانی دیگر : (معمولا با: at) هو کردن، مورد تمسخر (یا شیشکی یا طعنه و خنده) قرار دادن، لاغیدن، تمسخر، سر و صدا و مرده بادگویی، سر کوفت، طعنه زدن

jeer

jeera

<hr> طعنه زن، طنزگو، استهزاکننده، ریشخند کن

طعنه زن، طنزگو، استهزاکننده، ریشخند کن

jeerer

jeering

<hr> طعنه زنان، استهزاکنان، بطعنه، باستهزا

طعنه زنان، استهزاکنان، بطعنه، باستهزا

jeeringly

jeet kune do

<hr> (ندا به نشان شگفتی یا خشم یا آزردگی و غیره) وای !، آخه !، ای بابا!، خدایا!

(ندا به نشان شگفتی یا خشم یا آزردگی و غیره) وای !، آخه !، ای بابا!، خدایا!

jeez

jeff

jeff bezos

jeff crilley

jeff goldblum

jeff papows

<hr> توماس جفرسون (سومین رئیس جمهور امریکا)

توماس جفرسون (سومین رئیس جمهور امریکا)

jefferson

jefferson airplane

<hr> وابسته به توماس جفرسون و اندیشه های او، جفرسونی، جفرسونی پیرو جفرسون

وابسته به توماس جفرسون و اندیشه های او، جفرسونی، جفرسونی پیرو جفرسون

jeffersonian

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف آن: jeff)

اسم خاص مذکر (مخفف آن: jeff)

jeffrey

<hr> معنی : جهاد <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: jihad، جهاد jihad

معنی : جهاد معانی دیگر : رجوع شود به: jihad، جهاد jihad

jehad

<hr> معنی : یهوه، خدای بنی اسرائیل <hr> معانی دیگر : یهوه، خدا، خداوند، الله، یهو خدای بنی اسرائیل

معنی : یهوه، خدای بنی اسرائیل معانی دیگر : یهوه، خدا، خداوند، الله، یهو خدای بنی اسرائیل

jehovah

jehovah's witness

<hr> (نام یک فرقه ی مسیحی که امور بشارتی را تاکید می کنند) گواهان خداوند، دسته ای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند دسته ای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند

(نام یک فرقه ی مسیحی که امور بشارتی را تاکید می کنند) گواهان خداوند، دسته ای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند دسته ای از مسیحیان که بحکومت خداوند و به بازگشت عیسی پس از هزار سال دیگراعتقاددارند

jehovah's witnesses

jehovahs witness

<hr> (انجیل) ییهو (راننده ی بی محابای ارابه)، (نادر) کالسکه چی، درشکه چی، کسی که تند و بی پروا میراند

(انجیل) ییهو (راننده ی بی محابای ارابه)، (نادر) کالسکه چی، درشکه چی، کسی که تند و بی پروا میراند

jehu

jejunal

<hr> معنی : خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی <hr> معانی دیگر : (به ویژه اثر ادبی یا هنری) عاری از لطف و گیرایی، ملال انگیز، پوچ و بی مزه، (خوراک) نامغذی، کم نیرو، کودکانه، خامدست، از روی خامدستی

معنی : خشک، بی لطافت، بی مزه، تهی، بیهوده، نارس، وابسته به روده تهی معانی دیگر : (به ویژه اثر ادبی یا هنری) عاری از لطف و گیرایی، ملال انگیز، پوچ و بی مزه، (خوراک) نامغذی، کم نیرو، کودکانه، خامدست، از روی خامدستی

jejune

<hr> (جراحی) تهی روده برداری، ژژونوم برداری، دراوردن بخشی ازروده تهی

(جراحی) تهی روده برداری، ژژونوم برداری، دراوردن بخشی ازروده تهی

jejunectomy

<hr> بی مغزی، پوچی، تهی بودن، بیمزگی، خشکی

بی مغزی، پوچی، تهی بودن، بیمزگی، خشکی

jejuneness

<hr> معنی : ژژونوم، تهی روده، معا صائم <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) تهی روده، روده ی تهی (رجوع شود به: intestine)، معاء صائم

معنی : ژژونوم، تهی روده، معا صائم معانی دیگر : (کالبد شناسی) تهی روده، روده ی تهی (رجوع شود به: intestine)، معاء صائم

jejunum

jekyll

jekyll and hyde

<hr> معنی : لرزانک، بستن، دلمه شدن، ماسیدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، منجمد کردن، سفت کردن

معنی : لرزانک، بستن، دلمه شدن، ماسیدن معانی دیگر : (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، منجمد کردن، سفت کردن

jell

jellaba

jellabah

jellaladin mahommed akbar

jellied

jellification

jellified

<hr> معنی : نرم کردن، بشکل لرزانک در اوردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن <hr> معانی دیگر : تبدیل به ژله کردن یا شدن

معنی : نرم کردن، بشکل لرزانک در اوردن، شل کردن، مثل ژله شدن، ژله مانند کردن معانی دیگر : تبدیل به ژله کردن یا شدن

واژه های حرف "j" - انگلیسی به انگلیسی