انگلیسی به انگلیسی

leishmania

<hr> (پزشکی) سالک، لیشمانیازیس (انواع بیماری هایی که توسط انگل های جنس leishmania به ویژه kala azar ایجاد می شوند)

(پزشکی) سالک، لیشمانیازیس (انواع بیماری هایی که توسط انگل های جنس leishmania به ویژه kala azar ایجاد می شوند)

leishmaniasis

leishmaniosis

<hr> معنی : فرصت، مجال، اسودگی، تن اسایی، فراغت، وقت کافی <hr> معانی دیگر : وقت آزاد، وقت فراغت، زمان آسودگی (که انسان مجبور به انجام کاری نیست و می تواند به دلخواه وقت خود را بگذراند)، ماژ هنگام، وقت آسایش، آسودگی، وابسته به اوقات فراغت، کارآسایی، فارغ، آسوده خاطر، در آسایش، در رفاه، (وابسته به کسی که برای امرار معاش نیاز به کار کردن ندارد) مرفه، آسودمند

معنی : فرصت، مجال، اسودگی، تن اسایی، فراغت، وقت کافی معانی دیگر : وقت آزاد، وقت فراغت، زمان آسودگی (که انسان مجبور به انجام کاری نیست و می تواند به دلخواه وقت خود را بگذراند)، ماژ هنگام، وقت آسایش، آسودگی، وابسته به اوقات فراغت، کارآسایی، فارغ، آسوده خاطر، در آسایش، در رفاه، (وابسته به کسی که برای ا

leisure

leisure centre

leisure class

<hr> (امریکا) لباس مردانه ی غیر رسمی، لباس خانه و استراحت

(امریکا) لباس مردانه ی غیر رسمی، لباس خانه و استراحت

leisure suit

leisure time

leisure traveller

leisured

leisureless

<hr> معنی : باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر <hr> معانی دیگر : بی شتاب، کم مشغله، آسودمند(انه)، باتانی، آهسته

معنی : باهستگی، تفریحانه، بافراغت خاطر معانی دیگر : بی شتاب، کم مشغله، آسودمند(انه)، باتانی، آهسته

leisurely

<hr> معنی : موضوعمهم تکراری <hr> معانی دیگر : مو، عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار میشود

معنی : موضوعمهم تکراری معانی دیگر : مو، عبارت برجسته وملودی درموسیقی درام واگنر که چند دفعه تکرار میشود

leitmotif

<hr> معنی : موضوع، موضوعمهم تکراری

معنی : موضوع، موضوعمهم تکراری

leitmotiv

lejeune

<hr> (واحد اصلی پول کشور آلبانی) لک، (جای جفت جویی و جفت گیری برخی پرندگان و حیوانات) جولانگاه

(واحد اصلی پول کشور آلبانی) لک، (جای جفت جویی و جفت گیری برخی پرندگان و حیوانات) جولانگاه

lekking

<hr> معنی : معشوقه، فاسق، دلبر <hr> معانی دیگر : (قدیمی)، عاشق یا معشوق، یار، دلدار، دریاچه ی ژنو، دریاچه لمان، معشوق

معنی : معشوقه، فاسق، دلبر معانی دیگر : (قدیمی)، عاشق یا معشوق، یار، دلدار، دریاچه ی ژنو، دریاچه لمان، معشوق

leman

<hr> معنی : عنوان، اصل موضوع، خلاصهءکتاب، مقدمهموضوع، صغرای قیاس منطقی، کبرای قیاس منطقی <hr> معانی دیگر : (منطق و ریاضی) گزاره ای که درست فرض می شود (و بر مبنای آن صحت قضیه ای را اثبات می کنند)، ماخوذات، پیشدید، لم، عنوان یا موضوع انشا یا فهرست واژه ها، فرنام، سرنامه، (گیاه شناسی) سبوسه، سبوسه ی گل علف، زیر برگه، پوسته ی خارجی دانه ی گندم

معنی : عنوان، اصل موضوع، خلاصهءکتاب، مقدمهموضوع، صغرای قیاس منطقی، کبرای قیاس منطقی معانی دیگر : (منطق و ریاضی) گزاره ای که درست فرض می شود (و بر مبنای آن صحت قضیه ای را اثبات می کنند)، ماخوذات، پیشدید، لم، عنوان یا موضوع انشا یا فهرست واژه ها، فرنام، سرنامه، (گیاه شناسی) سبوسه، سبوسه ی گل علف، زیر 

lemma

lemme

<hr> معنی : موش صحرایی قطب شمال <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) لمینگ (انواع موش های صحرایی قطبی از تیره ی cricetidae که دم کوتاه دارند)

معنی : موش صحرایی قطب شمال معانی دیگر : (جانور شناسی) لمینگ (انواع موش های صحرایی قطبی از تیره ی cricetidae که دم کوتاه دارند)

lemming

<hr> (کالبد شناسی) آویز پی، نوار (دسته ی اعصاب حسی که معمولا به نهنج یا تالاموس ختم می شوند)

(کالبد شناسی) آویز پی، نوار (دسته ی اعصاب حسی که معمولا به نهنج یا تالاموس ختم می شوند)

lemniscus

<hr> معنی : لیمو، لیموترش، رنگ لیمویی <hr> معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کالای بنجل، اتومبیل بدکار و پر دردسر، (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) درخت لیمو ترش (citrus limon)، (رنگ) زرد کمرنگ، لیمویی، دارای لیمو ترش، از لیمو، دارای طعم لیمو ترش، (امریکا - خودمانی) آدم بی عرضه، به درد نخور

معنی : لیمو، لیموترش، رنگ لیمویی معانی دیگر : (امریکا - خودمانی) کالای بنجل، اتومبیل بدکار و پر دردسر، (از ریشه ی فارسی)، (گیاه شناسی) درخت لیمو ترش (citrus limon)، (رنگ) زرد کمرنگ، لیمویی، دارای لیمو ترش، از لیمو، دارای طعم لیمو ترش، (امریکا - خودمانی) آدم بی عرضه، به درد نخور

lemon

lemon curd

lemon drops

lemon grass

<hr> معنی : ابلیمو <hr> معانی دیگر : آب لیمو

معنی : ابلیمو معانی دیگر : آب لیمو

lemon juice

lemon sole

<hr> شربت آمیخته ازآبلیموو سوداواتر

شربت آمیخته ازآبلیموو سوداواتر

lemon squash

<hr> آبلیمو گیرلیموافشار

lemon squeezer

lemon vodka

lemon wedge

<hr> معنی : لیموناد، شربت ابلیمو <hr> معانی دیگر : شربت آب لیمو

معنی : لیموناد، شربت ابلیمو معانی دیگر : شربت آب لیمو

lemonade

lemony

<hr> (واحد اصلی پول کشور هندوراس) لمپیرا

(واحد اصلی پول کشور هندوراس) لمپیرا

lempira

<hr> اسم خاص مذکر (مخفف: lem)

lemuel

<hr> معنی : میمون لمور، میمون پوزهدار، میمون پوزهدار ماداگاسکار <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) لمور (انواع نخستیان میمون مانند و شب کار از تیره ی lemuridae - بومی ماداگاسکار)

معنی : میمون لمور، میمون پوزهدار، میمون پوزهدار ماداگاسکار معانی دیگر : (جانور شناسی) لمور (انواع نخستیان میمون مانند و شب کار از تیره ی lemuridae - بومی ماداگاسکار)

lemur

lena

<hr> معنی : قرض دادن، وام دادن، عاریه دادن <hr> معانی دیگر : عاریه دادن (در برابر: وام گرفتن یا قرض کردن borrow)، (موقتا) دادن به، (مجازی) بخشیدن، رباخواری کردن، قرض با بهره دادن، قر­ دادن، معطوف داشتن، متوجه کردن، متوجه شدن

معنی : قرض دادن، وام دادن، عاریه دادن معانی دیگر : عاریه دادن (در برابر: وام گرفتن یا قرض کردن borrow)، (موقتا) دادن به، (مجازی) بخشیدن، رباخواری کردن، قرض با بهره دادن، قر­ دادن، معطوف داشتن، متوجه کردن، متوجه شدن

lend

lend a hand

lend an ear

lend an ear to

lend ear

lend emphasis to

lend wings to

<hr> معنی : قرض دهنده <hr> معانی دیگر : قر­ دهنده

معنی : قرض دهنده معانی دیگر : قر­ دهنده

واژه های حرف "l" - انگلیسی به انگلیسی