انگلیسی به انگلیسی

occupy the mind

<hr> معنی : رخ دادن، اتفاق افتادن، خطور کردن، واقع شدن <hr> معانی دیگر : روی دادن، به وقوع پیوستن، وجود داشتن، یافت شدن، بودن، (با:to) خطور کردن (به فکر)، از خاطر گذشتن، ر&nbsp; دادن

معنی : رخ دادن، اتفاق افتادن، خطور کردن، واقع شدن معانی دیگر : روی دادن، به وقوع پیوستن، وجود داشتن، یافت شدن، بودن، (با:to) خطور کردن (به فکر)، از خاطر گذشتن، ر دادن

occur

occur to

occurred to him

<hr> معنی : تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد <hr> معانی دیگر : پیدایش، وجود، هستش

معنی : تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد معانی دیگر : پیدایش، وجود، هستش

occurrence

occurrent

<hr> معنی : اقیانوس <hr> معانی دیگر : (هر پهنه یامقدار عظیم) بزرگ پهنه، کلانبخش

معنی : اقیانوس معانی دیگر : (هر پهنه یامقدار عظیم) بزرگ پهنه، کلانبخش

ocean

ocean floor

<hr> راه کشتی رو در اقیانوس

ocean lane

ocean liner

oceanaut

<hr> (کشتی و غیره) اقیانوس پیما، زراه پیما، اقیانوس پیما

(کشتی و غیره) اقیانوس پیما، زراه پیما، اقیانوس پیما

oceangoing

<hr> اقیانوسیه (شامل اندونزی و فیلیپین و زلاندنو و گاهی استرالیا) (oceanica هم می گویند)

اقیانوسیه (شامل اندونزی و فیلیپین و زلاندنو و گاهی استرالیا) (oceanica هم می گویند)

oceania

<hr> معنی : اقیانوسی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا تولید شده یا زیست کننده در اقیانوس، زراهی، اقیانوس مانند، زراه سان

معنی : اقیانوسی معانی دیگر : وابسته به یا تولید شده یا زیست کننده در اقیانوس، زراهی، اقیانوس مانند، زراه سان

oceanic

<hr> معنی : اقیانوس شناس <hr> معانی دیگر : اقیانوس شناس

معنی : اقیانوس شناس معانی دیگر : اقیانوس شناس

oceanographer

<hr> مربوط به اقیانوس شناسی

مربوط به اقیانوس شناسی

oceanographic

<hr> معنی : شرح اقیانوس ها، شرح دریاها، اقیانس شناسی <hr> معانی دیگر : دریا شناسی، اقیانوس شناسی

معنی : شرح اقیانوس ها، شرح دریاها، اقیانس شناسی معانی دیگر : دریا شناسی، اقیانوس شناسی

oceanography

<hr> دریا شناسی، اقیانوس شناسی

دریا شناسی، اقیانوس شناسی

oceanology

ocellar

<hr> معنی : ریز چشم، دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی <hr> معانی دیگر : ocellate ریز چشم

معنی : ریز چشم، دارای چشمها یا خالهای رنگارنگی معانی دیگر : ocellate ریز چشم

ocellated

<hr> (جانور شناسی)، چشم ساده، چشمک، چشم خال

(جانور شناسی)، چشم ساده، چشمک، چشم خال

ocellus

<hr> معنی : پلنگ راه راه امریکایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) اوسلوت (انواع پلنگ های خال دار بومی امریکای جنوبی و شمالی به ویژه leopardus pardalis)، پلنگ راه راه امریکایی pardalis felis

معنی : پلنگ راه راه امریکایی معانی دیگر : (جانور شناسی) اوسلوت (انواع پلنگ های خال دار بومی امریکای جنوبی و شمالی به ویژه leopardus pardalis)، پلنگ راه راه امریکایی pardalis felis

ocelot

ochazuke

oche

<hr> معنی : گل اخری، خاک سرخ، با گل اخری رنگ کردن <hr> معانی دیگر : اخرا، گل اخرا، ochre خاک سر

معنی : گل اخری، خاک سرخ، با گل اخری رنگ کردن معانی دیگر : اخرا، گل اخرا، ochre خاک سر

ocher

ochirbat punsalmaagiyn

<hr> معنی : حکومت توده خلق <hr> معانی دیگر : اوباش سالاری، غوغا سالاری

معنی : حکومت توده خلق معانی دیگر : اوباش سالاری، غوغا سالاری

ochlocracy

ochlocratic

<hr> روانشناسى : ازدحام هراسى

روانشناسى : ازدحام هراسى

ochlophobia

<hr> (اسکاتلند و ایرلند) وا ویلا!، وای بر من !، افسوس !

(اسکاتلند و ایرلند) وا ویلا!، وای بر من !، افسوس !

ochone

ochra

<hr> معنی : خاک سرخ، با گل اخری رنگ کردن <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: ocher، ocher خاک سر، گل اخری

معنی : خاک سرخ، با گل اخری رنگ کردن معانی دیگر : رجوع شود به: ocher، ocher خاک سر، گل اخری

ochre

ochronosis

<hr> (استرالیا- خودمانی) آدم خشن و بی ادب

(استرالیا- خودمانی) آدم خشن و بی ادب

ocker

oclock

<hr> (گیاه شناسی)، اوکوتیو (گیاه تیغ دار صحرایی به نام fouquieria splendens - بومی جنوب غرب ایالات متحده)

(گیاه شناسی)، اوکوتیو (گیاه تیغ دار صحرایی به نام fouquieria splendens - بومی جنوب غرب ایالات متحده)

ocotillo

<hr> (مخفف: (optical character recognition (or reader)، تشخیص الکترونیکی حروف، وات شناسی نوری، کاراکتر شناسی نوری، بازشناسی نوری کاراکتر

(مخفف: (optical character recognition (or reader)، تشخیص الکترونیکی حروف، وات شناسی نوری، کاراکتر شناسی نوری، بازشناسی نوری کاراکتر

<hr> مخفف: ماه اکتبر، پیشوند:، هشت، مخفف: ماه اکتبر

مخفف: ماه اکتبر، پیشوند:، هشت، مخفف: ماه اکتبر

octa

<hr> (موسیقی)، آلت موسیقی هشت تار (دارای هشت تار)، مو ساز، هشت، ردیف، نت های هشت گانه

(موسیقی)، آلت موسیقی هشت تار (دارای هشت تار)، مو ساز، هشت، ردیف، نت های هشت گانه

octachord

octachordal

<hr> گروه (یا دسته و غیره) هشت تایی

گروه (یا دسته و غیره) هشت تایی

octad

octadecenoic acid

<hr> معنی : هشت وجهی، هشت گونه، چیز هشت گوشه <hr> معانی دیگر : (هندسه) هشت گوشه، هشت ضلعی

معنی : هشت وجهی، هشت گونه، چیز هشت گوشه معانی دیگر : (هندسه) هشت گوشه، هشت ضلعی

واژه های حرف "o" - انگلیسی به انگلیسی