انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : ورم یا برامدگیهای پوستی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) پاپیلوما، غده ی خوش خیم پوست، آموی خوش خیم، طب ورم یا برامدگی های پوستی

معنی : ورم یا برامدگیهای پوستی معانی دیگر : (پزشکی) پاپیلوما، غده ی خوش خیم پوست، آموی خوش خیم، طب ورم یا برامدگی های پوستی

papilloma

papillomatosis

papillomatous

<hr> (نوعی سگ بسیار کوچک از نوع اسپانیل) پاپیلان

(نوعی سگ بسیار کوچک از نوع اسپانیل) پاپیلان

papillon

<hr> معنی : طرفدار پاپ <hr> معانی دیگر : (خصم آمیز)، هوادار پاپ، پاپ دوست

معنی : طرفدار پاپ معانی دیگر : (خصم آمیز)، هوادار پاپ، پاپ دوست

papist

papoose

pappardelle

pappi

pappose

pappous

<hr> معنی : کاسه گل، حقه کامل گل، کلاله اطراف گل <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی )کاکل

معنی : کاسه گل، حقه کامل گل، کلاله اطراف گل معانی دیگر : (گیاه شناسی )کاکل

pappus

<hr> (خودمانی) پدر، بابا جان، حریره مانند، آبکی و شل، بابا جان حریره مانند

(خودمانی) پدر، بابا جان، حریره مانند، آبکی و شل، بابا جان حریره مانند

pappy

<hr> معنی : میوه رسیده فلفل قرمز، فلفل پاپریکا، فلفل قرمز هندی <hr> معانی دیگر : گرد فلفل، پاپریکا

معنی : میوه رسیده فلفل قرمز، فلفل پاپریکا، فلفل قرمز هندی معانی دیگر : گرد فلفل، پاپریکا

paprika

<hr> رجوع شود به: papua new guinea

papua

<hr> کشور پاپوا - گینه ی نو (پایتخت: پرت مورسبی 466190 - port moresby کیلومتر مربع)

کشور پاپوا - گینه ی نو (پایتخت: پرت مورسبی 466190 - port moresby کیلومتر مربع)

papua new guinea

<hr> اهل پاپوا، وابسته به پاپوا و مردم و فرهنگ و زبان آن، بومی پاپوا، وابسته به پاپوا و مردم و فرهنگ و زبان آن بومی پاپوا زبان پاپوا

اهل پاپوا، وابسته به پاپوا و مردم و فرهنگ و زبان آن، بومی پاپوا، وابسته به پاپوا و مردم و فرهنگ و زبان آن بومی پاپوا زبان پاپوا

papuan

<hr> طب دارای زائده های نوک تیز، پتکی

طب دارای زائده های نوک تیز، پتکی

papular

<hr> معنی : کورک، جوش نوک تیز <hr> معانی دیگر : (پزشکی) کورک، دمبلچه، جوش، سوزنک، پتک، طب جوش نوک تیز

معنی : کورک، جوش نوک تیز معانی دیگر : (پزشکی) کورک، دمبلچه، جوش، سوزنک، پتک، طب جوش نوک تیز

papule

papuliferous

<hr> کاغذ مانند، کاغذی، نازک

کاغذ مانند، کاغذی، نازک

papyraceous

<hr> (مطالعه و ترجمه ی متون نگاشته شده روی پاپیروس) پاپیروس شناسی

(مطالعه و ترجمه ی متون نگاشته شده روی پاپیروس) پاپیروس شناسی

papyrology

<hr> معنی : پاپیروس، بردی، لوخ، درخت کاغذ <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پاپیروس (گیاه بلند و آبزی به نام cyperus papyrus از خانواده ی sedge که بومی کناره های رود نیل است)، کاغذ پاپیروس (که مصری ها و یونانی ها و رومی های باستان از ساقه ی این گیاه کاغذ می ساختند)

معنی : پاپیروس، بردی، لوخ، درخت کاغذ معانی دیگر : (گیاه شناسی) پاپیروس (گیاه بلند و آبزی به نام cyperus papyrus از خانواده ی sedge که بومی کناره های رود نیل است)، کاغذ پاپیروس (که مصری ها و یونانی ها و رومی های باستان از ساقه ی این گیاه کاغذ می ساختند)

papyrus

<hr> معنی : تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم <hr> معانی دیگر : (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((پار)) آوردن (برابر تعداد ضربات تعیین شده امتیاز آوردن)، مخفف:، پاراگراف، موازی، پارالل، پرانتز، برابر کردن <hr> par(r) ماهی ازاد کوچک

معنی : تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم معانی دیگر : (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((

<hr> (فرانسه) پست هوایی، با هواپیما

(فرانسه) پست هوایی، با هواپیما

par avion

<hr> به تمام معنی، عالی، برجسته، برجسته shahnameh is an epic poem par excellence شاهنامه یک شعر حماسی عالی است a teacher par excellence یک معلم تمام عیار، بتمام معنى

به تمام معنی، عالی، برجسته، برجسته shahnameh is an epic poem par excellence شاهنامه یک شعر حماسی عالی است a teacher par excellence یک معلم تمام عیار، بتمام معنى

par excellence

par item

par of exchange

<hr> (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی (قیمت در هنگام انتشار - در برابر: ارزش بازار یا ارزش فعلی market value)

(سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی (قیمت در هنگام انتشار - در برابر: ارزش بازار یا ارزش فعلی market value)

par value

par value of currency

<hr> (از ریشه ی فارسی: پاره - واحد پول یوگسلاوی سابق برابر با یک صدم دینار) پارا، مخفف:، پاراگراف، پیشوند:، کنار، مجاور، پهلوی، پار - [parasite]، فرا -، ورای، آن طرف، آن سوی [paranormal]، فرعی، ثانوی، شعبه ای [paralegal]، (شیمی) ایزومر (isomer)، (در حلقه ی بنزن) مقابل هم، (پزشکی) دارای نقش یا اهمیت ثانوی، نابهنجار، خراب [parahormone یا paramnesia]، همانند، شبیه [paratyphoid]، مخفف: کشور پاراگوئه، پیشوند: محافظت، پادکاری، پاد-، با چتر نجات [parados یا paradrop]، موازی مخفف: کشور پاراگوئه

(از ریشه ی فارسی: پاره - واحد پول یوگسلاوی سابق برابر با یک صدم دینار) پارا، مخفف:، پاراگراف، پیشوند:، کنار، مجاور، پهلوی، پار - [parasite]، فرا -، ورای، آن طرف، آن سوی [paranormal]، فرعی، ثانوی، شعبه ای [paralegal]، (شیمی) ایزومر (isomer)، (در حلقه ی بنزن) مقابل هم، (پزشکی) دارای نقش یا اهمیت ثانوی

para

<hr> (ارتباط جسمی دو جانور مثلا به هم چسبیده زاییده شدن) همبسته زیستی، (تعلیق موقت یکی از فرایندهای حیاتی بدن) زیست آگیش، زیست شناسی برگشت و وقفه فعالیت حیاتی موجود، فرونشستگی احساسات یا فعالیت

(ارتباط جسمی دو جانور مثلا به هم چسبیده زاییده شدن) همبسته زیستی، (تعلیق موقت یکی از فرایندهای حیاتی بدن) زیست آگیش، زیست شناسی برگشت و وقفه فعالیت حیاتی موجود، فرونشستگی احساسات یا فعالیت

parabiosis

parabiotic

parabiotically

<hr> معنی : قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی <hr> معانی دیگر : حکایت (داستان ساده و کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی)، قصه، سرگذشتچه، مثل

معنی : قیاس، تمثیل، مثال، نمونه، داستان اخلاقی معانی دیگر : حکایت (داستان ساده و کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی)، قصه، سرگذشتچه، مثل

parable

<hr> معنی : شلجمی، قطع مخروط، قطع مکانی <hr> معانی دیگر : (هندسه) سهمی، سهمی

معنی : شلجمی، قطع مخروط، قطع مکانی معانی دیگر : (هندسه) سهمی، سهمی

parabola

<hr> معنی : سهمی وار <hr> معانی دیگر : وابسته به داستان کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی، حکایتی، سهموی، شلجمی شکل، سهمی وار <hr> parabolic(al) تمثیلی، مثلی، وابسته بشکل شلجمی

معنی : سهمی وار معانی دیگر : وابسته به داستان کوتاه با معنی اخلاقی یا مذهبی، حکایتی، سهموی، شلجمی شکل، سهمی وار parabolic(al) تمثیلی، مثلی، وابسته بشکل شلجمی

parabolic

<hr> ازراه مثل، بطریق تمثیل

ازراه مثل، بطریق تمثیل

parabolically

parabolise

<hr> سهمی کردن، به صورت سهمی بیان کردن، بمثل دراوردن، با مثل روشن ساختن، شلجمی ساختن

سهمی کردن، به صورت سهمی بیان کردن، بمثل دراوردن، با مثل روشن ساختن، شلجمی ساختن

parabolize

<hr> معنی : قطع مخروطی <hr> معانی دیگر : سهمی وار، سهمی گون، پارابولوئید، سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد

معنی : قطع مخروطی معانی دیگر : سهمی وار، سهمی گون، پارابولوئید، سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد

paraboloid

paraboloidal

parabulia

paracel islands

paracelsian

<hr> پاراسل سوس (پزشک و کیمیاگر سوئیسی)

پاراسل سوس (پزشک و کیمیاگر سوئیسی)

paracelsus

paracentesis

paracetamol

<hr> اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاری&nbsp;یک رویداد، اشتباه تاریخی

اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاری یک رویداد، اشتباه تاریخی

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی