انگلیسی به انگلیسی

<hr> معنی : تفسیر، نقل قول، توضیح، تاویل، ترجمه ازاد، نقل بیان، ترجمه و تفسیر کردن <hr> معانی دیگر : به بیان دیگر گفتن یا نوشتن، پرانگاشت کردن، تعبیرکردن، سفرنگیدن، (موسیقی) تغییر دادن آهنگ یا متن موسیقی، ربط

معنی : تفسیر، نقل قول، توضیح، تاویل، ترجمه ازاد، نقل بیان، ترجمه و تفسیر کردن معانی دیگر : به بیان دیگر گفتن یا نوشتن، پرانگاشت کردن، تعبیرکردن، سفرنگیدن، (موسیقی) تغییر دادن آهنگ یا متن موسیقی، ربط

paraphrase

paraphrased

<hr> مفسر، شارح، تاویل کننده

مفسر، شارح، تاویل کننده

paraphraser

<hr> روانشناسى : هذیان زدگى

paraphrenia

<hr> (گیاه شناسی) پرا وخشه

paraphysis

<hr> معنی : فلج پا، فلج پایین تنه، فلج نیمه بدن، فلج اعضای سافل، پا فلجی <hr> معانی دیگر : (پزشکی) فلج پاها، پاپراکافتی، پالسی، پالوکی، لوکی

معنی : فلج پا، فلج پایین تنه، فلج نیمه بدن، فلج اعضای سافل، پا فلجی معانی دیگر : (پزشکی) فلج پاها، پاپراکافتی، پالسی، پالوکی، لوکی

paraplegia

<hr> فالجدرنیمتنه، فالجازپا، دچارفلجناقصدرپایانیمی ازتن، وابسته به فلجپا

فالجدرنیمتنه، فالجازپا، دچارفلجناقصدرپایانیمی ازتن، وابسته به فلجپا

paraplegic

<hr> (روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

(روان شناسی) نابهنجار خوانی، فراموش کنشی (parapraxia هم می گویند)

parapraxis

<hr> پیرا پیشه کار (مانند پیراپزشک و کمک معلم)

پیرا پیشه کار (مانند پیراپزشک و کمک معلم)

paraprofessional

parapsychological

parapsychologist

<hr> پیرا روان شناسی، فرا روان شناسی

پیرا روان شناسی، فرا روان شناسی

parapsychology

<hr> (شیمی) پاراکوات (جسم زهرین و قابل حل و زرد رنگ که علف کش است)

(شیمی) پاراکوات (جسم زهرین و قابل حل و زرد رنگ که علف کش است)

paraquat

paras

parasail

<hr> بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومبیل یا قایق موتورى ورزش : بلند شدن در هوا با چتر بکمک قایق موتورى

بلند شدن در هوا با چتر بکمک اتومبیل یا قایق موتورى ورزش : بلند شدن در هوا با چتر بکمک قایق موتورى

parasailing

parascaris

parascending

<hr> (درخششی که در اثر گذشتن نور ماه از میان بلورچه های یخ موجود در اتمسفر ایجاد می شود) درخشش دورهاله ی ماه، پراماه، روشنایی اطراف هاله ماه

(درخششی که در اثر گذشتن نور ماه از میان بلورچه های یخ موجود در اتمسفر ایجاد می شود) درخشش دورهاله ی ماه، پراماه، روشنایی اطراف هاله ماه

paraselene

<hr> معنی : طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پا رازیت <hr> معانی دیگر : دنباله رو، سربار، کاسه لیس، آویزگن، سورچران، ایرمان، (یونان باستان) کسی که در مقابل خوراک رایگان میزبان را سرگرم می کرد و چاپلوسی می نمود

معنی : طفیلی، انگل، صدای مزاحم، پا رازیت معانی دیگر : دنباله رو، سربار، کاسه لیس، آویزگن، سورچران، ایرمان، (یونان باستان) کسی که در مقابل خوراک رایگان میزبان را سرگرم می کرد و چاپلوسی می نمود

parasite

<hr> معنی : انگلی، پارازیتی <hr> معانی دیگر : وابسته به انگل (ها)، (بیماری و آفت و غیره) ایجاد شده توسط انگل، انگل زاد، طفیلی وار، پارازیتی <hr> parasitic(al) انگل، بندشو، سورچران، مفت خور، طفیلی

معنی : انگلی، پارازیتی معانی دیگر : وابسته به انگل (ها)، (بیماری و آفت و غیره) ایجاد شده توسط انگل، انگل زاد، طفیلی وار، پارازیتی parasitic(al) انگل، بندشو، سورچران، مفت خور، طفیلی

parasitic

parasitical

<hr> مفت خورانه، ازراه مفت خوری، انگل وار، بطورطفیلی

مفت خورانه، ازراه مفت خوری، انگل وار، بطورطفیلی

parasitically

parasiticidal

<hr> انگل کش، عامل طفیلی کش، ماده انگل کش

انگل کش، عامل طفیلی کش، ماده انگل کش

parasiticide

parasiticidic

parasitisation

parasitise

parasitised

<hr> معنی : انگلی، زندگی طفیلی، کاسه لیسی <hr> معانی دیگر : انگل بودن، ویژگی ها و عادات انگل، (زیست شناسی: همزیستی که برای مهمان مفید و برای میزبان مضر است) انگل زیستی، زندگی انگلی، سور چرانی، مزاحمت

معنی : انگلی، زندگی طفیلی، کاسه لیسی معانی دیگر : انگل بودن، ویژگی ها و عادات انگل، (زیست شناسی: همزیستی که برای مهمان مفید و برای میزبان مضر است) انگل زیستی، زندگی انگلی، سور چرانی، مزاحمت

parasitism

parasitization

<hr> انگل شدن، همانند انگل زندگی کردن، انگل شدن بر، طفیلی شدن

انگل شدن، همانند انگل زندگی کردن، انگل شدن بر، طفیلی شدن

parasitize

parasitized

parasitologic

parasitological

parasitologist

<hr> معنی : انگل شناسی <hr> معانی دیگر : انگل شناسی

معنی : انگل شناسی معانی دیگر : انگل شناسی

parasitology

<hr> (پزشکی - هر بیماری که از انگل ناشی شود) انگل زدگی، (بیماری) انگل زاد

(پزشکی - هر بیماری که از انگل ناشی شود) انگل زدگی، (بیماری) انگل زاد

parasitosis

<hr> معنی : سایبان، هواپیمای یک باله، چتر افتابی <hr> معانی دیگر : چتر آفتابی

معنی : سایبان، هواپیمای یک باله، چتر افتابی معانی دیگر : چتر آفتابی

parasol

paraspadias

<hr> معنی : پاراسمپاتی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی - اعصاب) پراهم سوهشی، پاراسمپاتیک، عمل کننده مانند دستگاه عصبی نباتی، وابسته به دستگاه عصبی نباتی

معنی : پاراسمپاتی معانی دیگر : (زیست شناسی - اعصاب) پراهم سوهشی، پاراسمپاتیک، عمل کننده مانند دستگاه عصبی نباتی، وابسته به دستگاه عصبی نباتی

parasympathetic

<hr> (پهلوی هم گذاری واژه ها یا عبارت ها بدون به کار بردن حرف ربط مثلا: ((آمدم، دیدم، تسخیر کردم)) یا i saw و i came و i conquered) همپایگی، پراگذاری (paratactical هم می گویند)، مرتب شدن بدون ربط منطقی، توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر

(پهلوی هم گذاری واژه ها یا عبارت ها بدون به کار بردن حرف ربط مثلا: ((آمدم، دیدم، تسخیر کردم)) یا i saw و i came و i conquered) همپایگی، پراگذاری (paratactical هم می گویند)، مرتب شدن بدون ربط منطقی، توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر

parataxis

<hr> (شیمی) پاراتیون (ترکیب زهرین به فرمول c10h14o5nps که حشره کش است)

(شیمی) پاراتیون (ترکیب زهرین به فرمول c10h14o5nps که حشره کش است)

parathion

<hr> (کالبد شناسی) پراسپرین، پاراتیروئید، مربوط به غدد پاراتیروئید، مترشحه از غدد ماوراءدرقی

(کالبد شناسی) پراسپرین، پاراتیروئید، مربوط به غدد پاراتیروئید، مترشحه از غدد ماوراءدرقی

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی