انگلیسی به انگلیسی

preliminarily

<hr> معنی : مقدمات، مقدمه، امتحان مقدماتی، ابتدایی، مقدماتی، اولیه، آستانی <hr> معانی دیگر : آغازین، استانه ای

معنی : مقدمات، مقدمه، امتحان مقدماتی، ابتدایی، مقدماتی، اولیه، آستانی معانی دیگر : آغازین، استانه ای

preliminary

preliminary discussion

preliminary exam

preliminary expenses

preliminary game

preliminary hearing

preliminary injunction

preliminary inquiry

preliminary plea

preliminary reading

preliminary talks

prelimit

prelimited

<hr> وابسته به جامعه ای که هنوز الفبا ندارد، بی الفبا، بی وات

وابسته به جامعه ای که هنوز الفبا ندارد، بی الفبا، بی وات

preliterate

preloaded

<hr> معنی : مقدمه، پیش در امد، قسمت مقدماتی <hr> معانی دیگر : سرآغاز، طلیعه، نمایه، جلودار، (شعر) مقدمه، پیش گفتار، (موسیقی) پیش درآمد، قطعه ی کوتاه، مقدمه بودن، کار مقدمه را کردن، سرآغاز شدن

معنی : مقدمه، پیش در امد، قسمت مقدماتی معانی دیگر : سرآغاز، طلیعه، نمایه، جلودار، (شعر) مقدمه، پیش گفتار، (موسیقی) پیش درآمد، قطعه ی کوتاه، مقدمه بودن، کار مقدمه را کردن، سرآغاز شدن

prelude

<hr> مقدمه، سرآغاز، پیشگفتار

مقدمه، سرآغاز، پیشگفتار

prelusion

<hr> مقدماتى، خبر دهنده، حاکى

مقدماتى، خبر دهنده، حاکى

prelusive

premade

premalignant

<hr> پیش از زناشویی، قبل از ازدواج، قبل از ازدواج premarital agreements قرار و مدارهای پیش از زناشویی

پیش از زناشویی، قبل از ازدواج، قبل از ازدواج premarital agreements قرار و مدارهای پیش از زناشویی

premarital

premarketing

prematrimonial

<hr> معنی : نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع <hr> معانی دیگر : زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع

معنی : نا بهنگام، نارس، پیش رس، قبل از موقع معانی دیگر : زودرس، پیشزاد، پیش از موقع، زودهنگام، باشتاب، شتاب آمیز، بدموقع

premature

premature aging

premature articulation

premature baby

premature child

premature death

premature ejaculation

premature nursery

prematurely

<hr> نابهنگامی زودتر از موقع بودن

نابهنگامی زودتر از موقع بودن

prematureness

<hr> معنی : نابهنگامی، زودرسی <hr> معانی دیگر : زودرسی، نابهنگامی

معنی : نابهنگامی، زودرسی معانی دیگر : زودرسی، نابهنگامی

prematurity

<hr> (مهره داران) استخوان آرواره ای پیشین، جلوفکی، استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران

(مهره داران) استخوان آرواره ای پیشین، جلوفکی، استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران

premaxilla

<hr> واقع در جلو ارواره زبرین

واقع در جلو ارواره زبرین

premaxillary

<hr> (مخفف: premedical)، پیش پزشکی

(مخفف: premedical)، پیش پزشکی

premed

<hr> premedial واقع در نیمه قدامی بدن

premedial واقع در نیمه قدامی بدن

premedian

<hr> معنی : دوره مقدماتی پزشکی، وابسته به پیشپزشکی <hr> معانی دیگر : وابسته به دوره ی پیش پزشکی، پیش پزشکی

معنی : دوره مقدماتی پزشکی، وابسته به پیشپزشکی معانی دیگر : وابسته به دوره ی پیش پزشکی، پیش پزشکی

premedical

premedicate

premedication

<hr> معنی : مطالعه قبلی کردن، قبلا فکر چیزی را کردن <hr> معانی دیگر : عمدا انجام دادن، (طبق نقشه یا تصمیم قبلی) مرتکب شدن

معنی : مطالعه قبلی کردن، قبلا فکر چیزی را کردن معانی دیگر : عمدا انجام دادن، (طبق نقشه یا تصمیم قبلی) مرتکب شدن

premeditate

<hr> معنی : عمدی، با قصد قبلی <hr> معانی دیگر : حق

واژه های حرف "p" - انگلیسی به انگلیسی