انگلیسی به انگلیسی

relief valve

relief work

relief works

relievable

<hr> معنی : تخفیف دادن، کمک کردن، داشتن، تسلی دادن، بر کنار کردن، خلاص کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدن <hr> معانی دیگر : (درد و دلواپسی و فشار وغیره) کاستن، آرام کردن، تسکین دادن، خواباندن، فرو نشاندن، (با: -self) ادرار کردن، شاشیدن، پایمردی کردن، یاری دادن، تنوع ایجاد کردن، کم نما کردن، کم اثر کردن، نوبت عوض کردن، مرخص کردن، جای (پاسدار یا بازیکن خسته و غیره را) گرفتن، (شهر محاصره شده و غیره) به کمک شتافتن، امداد کردن، رفع محاصره کردن، محاصره شکنی کردن، رهانیدن، آزاد کردن، رستاندن، برجسته نشان دادن، (در مقایسه) چشمگیر بودن، (بیس بال) جای پیچر (pitcher) اصلی بازی کردن، خلاص کردن از درد و رنج و عذاب، معاونت کردن، برجستگی

معنی : تخفیف دادن، کمک کردن، داشتن، تسلی دادن، بر کنار کردن، خلاص کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدن معانی دیگر : (درد و دلواپسی و فشار وغیره) کاستن، آرام کردن، تسکین دادن، خواباندن، فرو نشاندن، (با: -self) ادرار کردن، شاشیدن، پایمردی کردن، یاری دادن، تنوع ایجاد کردن، کم نما کردن، کم اثر کردن

relieve

relieve bowels

relieve guard

relieve oneself

relieve someone of

relieved

relieved him of his duties

<hr> اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا

اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا

reliever

relieving

relieving president

relieving the tax burden

<hr> معنی : بر جسته کاری <hr> معانی دیگر : (در مقایسه) چشمگیر بودن، برجسته نمایاندن

معنی : بر جسته کاری معانی دیگر : (در مقایسه) چشمگیر بودن، برجسته نمایاندن

relievo

relight

<hr> معنی : دین، کیش، مذهب، ایین <hr> معانی دیگر : موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت

معنی : دین، کیش، مذهب، ایین معانی دیگر : موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت

religion

<hr> معنی : پیرو متعصب دین <hr> معانی دیگر : پیرو متعصب دین

معنی : پیرو متعصب دین معانی دیگر : پیرو متعصب دین

religionist

<hr> معنی : تعصب مذهبی، مجلس عبادت، مجلس مذهبی <hr> معانی دیگر : (به ویژه به افراط یا به طور متظاهرانه) مذهبی بودن، خشکه مقدسی، خشکه مقدس بودن

معنی : تعصب مذهبی، مجلس عبادت، مجلس مذهبی معانی دیگر : (به ویژه به افراط یا به طور متظاهرانه) مذهبی بودن، خشکه مقدسی، خشکه مقدس بودن

religiosity

<hr> معنی : راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار <hr> معانی دیگر : دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خانقاه نشین

معنی : راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار معانی دیگر : دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خانقاه نشین

religious

religious affairs minister

religious affairs ministry

religious burial

religious coercion

religious conversion

religious council

religious court

religious education

religious fanaticism

religious freedom

religious front

religious jewish institute

religious law

religious life style

religious national front

religious racial and sexual discrimination

religious right

religious ritual

religious school

religious sect

religious sector

religious topics

<hr> از روی دینداری، بطور مذهبی

از روی دینداری، بطور مذهبی

religiously

<hr> دینداری، دیانت، پیروی مذهب، خداترسی

دینداری، دیانت، پیروی مذهب، خداترسی

religiousness

relink

<hr> معنی : ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن <hr> معانی دیگر : دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن

معنی : ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن معانی دیگر : دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن

واژه های حرف "r" - انگلیسی به انگلیسی