انگلیسی به انگلیسی

<hr> صاحب میخانه، می فروش

saloonkeeper

salopettes

<hr> (جراحی) بریدن و برداشتن شیپور رحم (یا لوله ی فالوپ)

(جراحی) بریدن و برداشتن شیپور رحم (یا لوله ی فالوپ)

salpingectomy

salpingian

<hr> (پزشکی) آماس شیپور رحم، لوله ی فالوپ تبسی، اماس شیپور

(پزشکی) آماس شیپور رحم، لوله ی فالوپ تبسی، اماس شیپور

salpingitis

<hr> پیشوند:، شیپور رحم، لوله ی فالوپ

پیشوند:، شیپور رحم، لوله ی فالوپ

salpingo

salpingostomy

<hr> رجوع شود به:، مجرای استاخی

رجوع شود به:، مجرای استاخی

salpinx

<hr> (سس پر ادویه ی گوجه فرنگی) سالسا

(سس پر ادویه ی گوجه فرنگی) سالسا

salsa

<hr> (گیاه شناسی) شنگ تره ای (tragopogon porrifolius)، شنگ، سفورجنه

(گیاه شناسی) شنگ تره ای (tragopogon porrifolius)، شنگ، سفورجنه

salsify

<hr> معنی : نمک طعام، نمک، نمکدان، نمکزار، نمک میوه، نمک های طبی، نمک پاشیدن، نمک زدن به، شور کردن <hr> معانی دیگر : (مجازی) خوشمزگی، لطافت طبع، بذله گویی، چاشنی کلام، (جمع - داروسازی) نمک میوه، مسهل، کارکن، (عامیانه) ملوان، ناوی، نمک دار، نمکین، دارای طعم یا بوی نمک، شور (یکی از چهار مزه ی اصلی: شور salt - تلخ bitter - ترش sour - شیرین sweet)، نمک زده، نمک سوده، در نمک خوابانده، شورابی، شوراب دار، شوره زار، نمک سود کردن، در نمک خواباندن، در آب نمک خواباندن، نمک زدن، نمک دار کردن، نمکین کردن، (مجازی) با مزه کردن، بر جاذبه ی چیزی افزودن، چاشنی کردن، خوشمزگی کردن، نمکدان (saltshaker و saltcellar هم می گویند)، ارزش دروغین دادن (به چیزی)، (توی چیزی) دست بردن، (مو) خاکستری کردن، فلفل نمکی کردن، سفید کردن، (شیمی) ملح، تحت تاثیر املاح قرار دادن، ملح زدن (به)، (نادر) دهان سوز، تندوتیز، شورآبزی، (خاک) آمیخته با نمک، بی حاصل، برهوت، لوت، (مخفف) مذاکرات منع گسترش سلاح های استراتژیک، نمکزار marsh salt، نمک زده ن به

معنی : نمک طعام، نمک، نمکدان، نمکزار، نمک میوه، نمک های طبی، نمک پاشیدن، نمک زدن به، شور کردن معانی دیگر : (مجازی) خوشمزگی، لطافت طبع، بذله گویی، چاشنی کلام، (جمع - داروسازی) نمک میوه، مسهل، کارکن، (عامیانه) ملوان، ناوی، نمک دار، نمکین، دارای طعم یا بوی نمک، شور (یکی از چهار مزه ی اصلی: شور salt - ت

salt

salt and pepper

salt and pepper shakers

salt away money

<hr> (شیمی) سولفات سدیم ناخالص (در کاغذسازی و صابون سازی به کار می رود)

(شیمی) سولفات سدیم ناخالص (در کاغذسازی و صابون سازی به کار می رود)

salt cake

salt cat

<hr> (زمین شناسی) گنبد نمکی

salt dome

salt free

salt free margarine

salt glaze

salt horse

salt junk

<hr> شهر سالت لیک سیتی (پایتخت ایالت یوتا - آمریکا)

شهر سالت لیک سیتی (پایتخت ایالت یوتا - آمریکا)

salt lake city

<hr> صخره ی نمکی (که جانوران آن را می لیسند)، سنگ نمک

صخره ی نمکی (که جانوران آن را می لیسند)، سنگ نمک

salt lick

<hr> معنی : باتلاق نمکزار، نمکزار <hr> معانی دیگر : (مرغزاری که گهگاه از شوراب پوشیده می شود) شوراب زار

معنی : باتلاق نمکزار، نمکزار معانی دیگر : (مرغزاری که گهگاه از شوراب پوشیده می شود) شوراب زار

salt marsh

salt mine

salt n pepa

<hr> (انجیل) صالح و خوب، نیکومنش

(انجیل) صالح و خوب، نیکومنش

salt of the earth

<hr> (شیمی) با افزودن ملح محلول را تجزیه یا ته نشین کردن

(شیمی) با افزودن ملح محلول را تجزیه یا ته نشین کردن

salt out

<hr> جای نمک گیری درکناردریا، طشت نمک گیری

جای نمک گیری درکناردریا، طشت نمک گیری

salt pan

<hr> گوشت خوک نمک سود (به ویژه پیه در شکم خوک)

گوشت خوک نمک سود (به ویژه پیه در شکم خوک)

salt pork

salt prices

salt receipts

salt restricted diet

salt spoon

salt talks

salta

<hr> معنی : جست و خیز، جنبش ناگهانی، جهش ناگهانی، جهش خون شریان، پیشروی بتدریج <hr> معانی دیگر : جهش، پرش، رقص، پایکوبی، وشت، دگرگونی ناگهانی، تغییر پرشی، دگرگونی جهشی

معنی : جست و خیز، جنبش ناگهانی، جهش ناگهانی، جهش خون شریان، پیشروی بتدریج معانی دیگر : جهش، پرش، رقص، پایکوبی، وشت، دگرگونی ناگهانی، تغییر پرشی، دگرگونی جهشی

saltation

<hr> معنی : رقصی، جست وخیزی، افتان و خیزان <hr> معانی دیگر : وابسته به جهش یا رقص، جهشی، رامشی

معنی : رقصی، جست وخیزی، افتان و خیزان معانی دیگر : وابسته به جهش یا رقص، جهشی، رامشی

saltatory

saltatory evolution

saltatory exercises

<hr> جعبه ی نمک (دردار)، ظرف نمک

جعبه ی نمک (دردار)، ظرف نمک

saltbox

<hr> معنی : نمکدان <hr> معانی دیگر : نمکدان (saltshaker هم می گویند)

معنی : نمکدان معانی دیگر : نمکدان (saltshaker هم می گویند)

saltcellar

salted

salted cheese

<hr> کارخانه یا معدن استخراج نمک

کارخانه یا معدن استخراج نمک

saltern

<hr> با افزودگی نمک، با شوری

با افزودگی نمک، با شوری

saltily

<hr> معنی : نان بیسکویت نمکدار <hr> معانی دیگر : بیسکویت شور

معنی : نان بیسکویت نمکدار معانی دیگر : بیسکویت شور

واژه های حرف "s" - انگلیسی به انگلیسی