انگلیسی به انگلیسی

unperceptively

unperformable

unperformed

unpermissive

unpermitted

<hr> آدم فراموش شده، آدم مطرود، آدم مطرود those whom stalin hated became unpersons overnight نام آنانکه منفور استالین بودند یک شبه از صفحهی روزگار محو میشد

آدم فراموش شده، آدم مطرود، آدم مطرود those whom stalin hated became unpersons overnight نام آنانکه منفور استالین بودند یک شبه از صفحهی روزگار محو میشد

unperson

unpersuaded

unpersuasive

unpersuasively

unperturbable

unperturbably

unperturbed

unpick

unpile

unpiloted

<hr> سنجاق یا سوزن چیزی را در آوردن، باز کردن، می&nbsp; یا سنجاق را در اوردن

سنجاق یا سوزن چیزی را در آوردن، باز کردن، می یا سنجاق را در اوردن

unpin

unpitying

unpityingly

unplacated

unplaced

unplanned

unplanted

unplausible

unplausibly

unplayable

unplayed

<hr> معنی : زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نا مطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف <hr> معانی دیگر : زننده، نادلپذیر، بد قلق

معنی : زشت، ناگوار، نامطبوع، ناخوش آیند، نا مطلوب، ناخوشایند، خالی از لطف معانی دیگر : زننده، نادلپذیر، بد قلق

unpleasant

unpleasant incident

unpleasantly

<hr> معنی : نامطبوعی، ناخشنودی، وضع نامناسب <hr> معانی دیگر : زنندگی، ناخوشایندی، ناگواری، نادلپذیری، بد قلقی

معنی : نامطبوعی، ناخشنودی، وضع نامناسب معانی دیگر : زنندگی، ناخوشایندی، ناگواری، نادلپذیری، بد قلقی

unpleasantness

unpleased

unpleasing

unpledged

unplowed

unplug

unplugged

<hr> (با شاقول یا ژرفا سنج) ژرفا سنجی نشده، عمق یابی نشده، اندازه گیری نشده

(با شاقول یا ژرفا سنج) ژرفا سنجی نشده، عمق یابی نشده، اندازه گیری نشده

unplumbed

unpoetic

unpoetical

unpoetically

unpointed

unpoised

unpolarised

unpolarized

unpolished

unpolitic

<hr> معنی : غیر سیاسی، بیاطلاع از سیاست <hr> معانی دیگر : غیرسیاسی، بی اطلاع از سیاست

معنی : غیر سیاسی، بیاطلاع از سیاست معانی دیگر : غیرسیاسی، بی اطلاع از سیاست

unpolitical

unpolled

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی