انگلیسی به انگلیسی

unpolluted

<hr> معنی : منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور <hr> معانی دیگر : نامحبوب، نامردمی

معنی : منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور معانی دیگر : نامحبوب، نامردمی

unpopular

<hr> معنی : بد نامی، عدم محبوبیت، عدمشهرت <hr> معانی دیگر : عدم شهرت، عدم محبوبیت، بدنامی

معنی : بد نامی، عدم محبوبیت، عدمشهرت معانی دیگر : عدم شهرت، عدم محبوبیت، بدنامی

unpopularity

unpopularly

unpopulated

unposed

unpossessed

unpossessive

unpossessively

unpowered

unpracticable

unpractical

<hr> تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه

تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه

unpracticed

<hr> معنی : بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه <hr> معانی دیگر : تازه

معنی : بی مانند، بی نظیر، جدید، بی سابقه معانی دیگر : تازه

unprecedented

unprecedented incident

unprecedented thing

unpredictability

<hr> معنی : دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد <hr> معانی دیگر : غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی

معنی : دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد معانی دیگر : غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی

unpredictable

unpredictably

unpredicted

<hr> معنی : منصف، بی تعصب، بدون تبعیض یا طرفداری <hr> معانی دیگر : بدون پیش داوری، بی غرض، عاری از تعصب نژادی (و غیره)، بدون تبعی­ یا طرفداری

معنی : منصف، بی تعصب، بدون تبعیض یا طرفداری معانی دیگر : بدون پیش داوری، بی غرض، عاری از تعصب نژادی (و غیره)، بدون تبعی­ یا طرفداری

unprejudiced

<hr> معنی : غیر عمدی <hr> معانی دیگر : غیر عمد، غیر تعمدی، توطئه نشده، از پیش نقشه ریزی نشده، از پیش نقشه ریزی نشده unpremeditated crime تبهکاری از پیش طرحریزی نشده

معنی : غیر عمدی معانی دیگر : غیر عمد، غیر تعمدی، توطئه نشده، از پیش نقشه ریزی نشده، از پیش نقشه ریزی نشده unpremeditated crime تبهکاری از پیش طرحریزی نشده

unpremeditated

unprepared

unpreparedness

unprepossessing

unprescribed

unpresentable

unpresentably

unpreserved

unpressed

unpressured

unpresumptuous

unpretending

<hr> معنی : فروتن، بی تکلف، نامتظاهر، خالی از جلال و ابهت <hr> معانی دیگر : محقر

معنی : فروتن، بی تکلف، نامتظاهر، خالی از جلال و ابهت معانی دیگر : محقر

unpretentious

unpretentiously

unpretentiousness

unpretty

unpreventable

<hr> درباب چیزی گفته می شودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد

درباب چیزی گفته می شودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد

unpriced

<hr> معنی : بی مرام، هردمبیل، بی مسلک <hr> معانی دیگر : ناپای بند به اصول اخلاقی، بی شرف، بی وجدان

معنی : بی مرام، هردمبیل، بی مسلک معانی دیگر : ناپای بند به اصول اخلاقی، بی شرف، بی وجدان

unprincipled

<hr> معنی : غیرقابل چاپ، چاپ نشدنی <hr> معانی دیگر : چاپ نکردنی یا نشدنی

معنی : غیرقابل چاپ، چاپ نشدنی معانی دیگر : چاپ نکردنی یا نشدنی

unprintable

unprinted

unprison

<hr> معنی : غیر ممتاز <hr> معانی دیگر : غیر ممتاز

واژه های حرف "u" - انگلیسی به انگلیسی