جملات نمونه

<hr> معنی : پیش امدگی لبه بام، هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد <hr> معانی دیگر : (معماری) رخبام، لبه ی بام، سایه انداز

معنی : پیش امدگی لبه بام، هر چیزی که کمی پیش امدگی دارد معانی دیگر : (معماری) رخبام، لبه ی بام، سایه انداز

eaves

<hr> معنی : استراق سمع کردن <hr> معانی دیگر : گوش ایستادن

معنی : استراق سمع کردن معانی دیگر : گوش ایستادن

eavesdrop

<hr> گوش ایستنده، استراق سمع کننده، غماز

گوش ایستنده، استراق سمع کننده، غماز

eavesdropper

<hr> معنی : زوال، فروکش، جزر، فرونشینی، مد، فروکش کردن، افول کردن <hr> معانی دیگر : جزر (در برابر مد)، فروکشند، پس کشند (در برابر: برکشند flow)، پس کشند کردن، پس رفتن (آب دریا)، فرونشستن، افول، فرورفت، افت، افت کردن، نزول کردن، رو به زوال نهادن

معنی : زوال، فروکش، جزر، فرونشینی، مد، فروکش کردن، افول کردن معانی دیگر : جزر (در برابر مد)، فروکشند، پس کشند (در برابر: برکشند flow)، پس کشند کردن، پس رفتن (آب دریا)، فرونشستن، افول، فرورفت، افت، افت کردن، نزول کردن، رو به زوال نهادن

<hr> فروکشند، پس کشند، جزر، کشند فرودین (دربرابر کشند فرازین: flood tide)

فروکشند، پس کشند، جزر، کشند فرودین (دربرابر کشند فرازین: flood tide)

ebb tide

ebola

<hr> (شعر قدیم) رجوع شود به: ebony، ابنوس، درخت ابنوس، ابنوسی رنگ

(شعر قدیم) رجوع شود به: ebony، ابنوس، درخت ابنوس، ابنوسی رنگ

ebon

ebonics

<hr> (قدیمی) رجوع شود به: hard rubber، vulcanite : کائوچو یا لاستیک سیاه و سخت

(قدیمی) رجوع شود به: hard rubber، vulcanite : کائوچو یا لاستیک سیاه و سخت

ebonite

ebullience

<hr> معنی : با حرارت، پر هیجان، گرم، جوشان، احساساتی <hr> معانی دیگر : شادکام، سرخوش، خرمدل، سرحال، شاداب

معنی : با حرارت، پر هیجان، گرم، جوشان، احساساتی معانی دیگر : شادکام، سرخوش، خرمدل، سرحال، شاداب

ebullient

<hr> معنی : غلیان، فوران <hr> معانی دیگر : جوشانی، جوشندگی، جوش (همراه با گاز و حباب مانند مشروبات گازدار)، جوشش، ظهوریکباره احساسات

معنی : غلیان، فوران معانی دیگر : جوشانی، جوشندگی، جوش (همراه با گاز و حباب مانند مشروبات گازدار)، جوشش، ظهوریکباره احساسات

ebullition

<hr> پیشوند: برابر با ex- (پیش از c یا s می آید: eccentric)

پیشوند: برابر با ex- (پیش از c یا s می آید: eccentric)

<hr> معنی : غیر عادی، غریب، عجیب، گریزنده از مرکز، بیرون از مرکز <hr> معانی دیگر : (مکانیک) لنگ چرخ، لنگ، خارج از مرکز، عجیب و غریب، نامتعارف، (روان شناسی) ناروال، خیره سر، خیره رفتار، (آنچه که کاملا مدور نباشد) ناپرهون، نامدور، ناهم مرکز (مانند دو دایره که روی هم قرار دارند ولی مراکز آنها روی هم نیستند)، مختلف المرکز، برون مرکز (در برابر هم مرکز: concentric)

معنی : غیر عادی، غریب، عجیب، گریزنده از مرکز، بیرون از مرکز معانی دیگر : (مکانیک) لنگ چرخ، لنگ، خارج از مرکز، عجیب و غریب، نامتعارف، (روان شناسی) ناروال، خیره سر، خیره رفتار، (آنچه که کاملا مدور نباشد) ناپرهون، نامدور، ناهم مرکز (مانند دو دایره که روی هم قرار دارند ولی مراکز آنها روی هم نیستند)، مخت

eccentric

<hr> بطورعجیب وغریب، بطورغیرمعمول

بطورعجیب وغریب، بطورغیرمعمول

eccentrically

<hr> معنی : بی قاعدگی، غرابت، گریز از مرکز، دوری از مرکز <hr> معانی دیگر : نا هم مرکزی، مختلف المرکزی، برون مرکزی، ناپرهونی، غیر مدوری، (روان شناسی) ناروالی، خیره سری، خیره رفتاری، غیر عادی بودن، (مکانیک) لنگی، لنگ چرخی، خارج از مرکز بودن

معنی : بی قاعدگی، غرابت، گریز از مرکز، دوری از مرکز معانی دیگر : نا هم مرکزی، مختلف المرکزی، برون مرکزی، ناپرهونی، غیر مدوری، (روان شناسی) ناروالی، خیره سری، خیره رفتاری، غیر عادی بودن، (مکانیک) لنگی، لنگ چرخی، خارج از مرکز بودن

eccentricity

<hr> (پزشکی - ریختن خون به زیر پوست در اثر ضربه یا بیماری) خون مردگی، اکیموز، خون تراوی، کبود شدگی

(پزشکی - ریختن خون به زیر پوست در اثر ضربه یا بیماری) خون مردگی، اکیموز، خون تراوی، کبود شدگی

ecchymosis

<hr> (یونان باستان) کنکاشگاه شهروندان، کلیسا، کنشت، کنشت عضو کلیسا

(یونان باستان) کنکاشگاه شهروندان، کلیسا، کنشت، کنشت عضو کلیسا

ecclesia

<hr> (انجیل) کتاب جامعه (که می گویند به نگارش حضرت سلیمان است)

(انجیل) کتاب جامعه (که می گویند به نگارش حضرت سلیمان است)

ecclesiastes

<hr> معنی : کشیش، مربوط به کلیسا، اجتماعی <hr> معانی دیگر : علم اداره ء کلیساها

معنی : کشیش، مربوط به کلیسا، اجتماعی معانی دیگر : علم اداره ء کلیساها

ecclesiastic

<hr> (وابسته به نوشتجات اوایل مسیحیت) کهن مسیحی، (وابسته به کلیسا و سازمان آن و کشیشان) کلیسایی، کشیشی، روحانی، مذهبی، کلیسیایی

(وابسته به نوشتجات اوایل مسیحیت) کهن مسیحی، (وابسته به کلیسا و سازمان آن و کشیشان) کلیسایی، کشیشی، روحانی، مذهبی، کلیسیایی

ecclesiastical

<hr> (مطالعه ی معماری و هنرهای کلیسایی و غیره) کلیساشناسی، کنشت شناسی، کلیساشناسی

(مطالعه ی معماری و هنرهای کلیسایی و غیره) کلیساشناسی، کنشت شناسی، کلیساشناسی

ecclesiology

<hr> (کالبد شناسی - وابسته به غدد ترشح کننده ی عرق بدن) ژف تراو، تراوه ریز

(کالبد شناسی - وابسته به غدد ترشح کننده ی عرق بدن) ژف تراو، تراوه ریز

eccrine

<hr> (جانورشناسی - مار و حشرات) پوست ریزی، پوست اندازی (molting بیشتر به کار می رود)، پوست اندازی مثل مارو کرم ابریشم، پوست ریختن

(جانورشناسی - مار و حشرات) پوست ریزی، پوست اندازی (molting بیشتر به کار می رود)، پوست اندازی مثل مارو کرم ابریشم، پوست ریختن

ecdysis

<hr> مخفف: نوار قلب، برق نگاره ی قلب، ای - سی - جی، ای سی جی

مخفف: نوار قلب، برق نگاره ی قلب، ای - سی - جی، ای سی جی

<hr> معنی : رده، پله، ستون پله، بصورت پلکان در اوردن <hr> معانی دیگر : (تقسیم بندی نیروی نظامی بر حسب جای آن در آرایش رزمی) پله دیسی، موضع گیری، (در سازمان ها) سلسله مراتب، رده بندی، پله دیسی، ترتیب ارشدیت، رسته، (در آرایش پلکانی موضع گرفتن یا شرکت کردن) پله دیس شدن، آرایش رزمی پله دیس یافتن، (ارتش - آرایش کشتی و هواپیما و تانک و غیره به طوری که هر کدام کمی جلوتر از دیگری قرار داشته باشد)آرایش پلکانی، حرکت پلکانی، ترتیب پله دیس، (هر یکان یا فروند که به صورت پله دیس حرکت کند) یکان پله دیس، ناوگان پله دیس، اسکادران پله دیس (و غیره)

معنی : رده، پله، ستون پله، بصورت پلکان در اوردن معانی دیگر : (تقسیم بندی نیروی نظامی بر حسب جای آن در آرایش رزمی) پله دیسی، موضع گیری، (در سازمان ها) سلسله مراتب، رده بندی، پله دیسی، ترتیب ارشدیت، رسته، (در آرایش پلکانی موضع گرفتن یا شرکت کردن) پله دیس شدن، آرایش رزمی پله دیس یافتن، (ارتش - آرایش کش

echelon

<hr> ستون پله، بصورت پلکان در آوردن، پله، رده پلکانی

ستون پله، بصورت پلکان در آوردن، پله، رده پلکانی

echeloned

<hr> (جانور شناسی) اکیدنا (جانداران تیره ی tachyglossidae که بی دندان و مرغسان بوده و مورچه خوارند - بومی استرالیا)

(جانور شناسی) اکیدنا (جانداران تیره ی tachyglossidae که بی دندان و مرغسان بوده و مورچه خوارند - بومی استرالیا)

echidna

echinacea

echinococcosis

<hr> (جانورشناسی) خارپوست، تیغ پوست (از شاخه ی خارپوستان یا echinodermata که ستاره ماهی نیز جزو آنان است)، خارپوست، حیوانی از دسته خارپوستان

(جانورشناسی) خارپوست، تیغ پوست (از شاخه ی خارپوستان یا echinodermata که ستاره ماهی نیز جزو آنان است)، خارپوست، حیوانی از دسته خارپوستان

echinoderm

<hr> معنی : طنین صدا، طنین، پژواک، انعکاس صدا، عکس، توف، خنیدن <hr> معانی دیگر : باد آهنگ، پژواک کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، طنین انداختن، پیچیدن (صدا)، تقلید، تکرار (حرف یا سبک هنری و غیره)، بازگو، بازتاب، مقلد، بازتابگر، تقلید کردن، تکرار شدن یا کردن، بازگو کردن، پاسخ یا واکنش موافق، (الکترونیک - بازتاب هر چیز که به صورت نقطه ی نورانی در صفحه ی رادار نمایان می شود) بازتابه، لکه ی نور، (موسیقی - تکرار ملایم آهنگ یا صدا) بازآوا، بازآوایی، (رادیو و تلویزیون - روی هم افتادن دو تصویر یا صدا) دو پیکری، دوآوایی، روی هم افتادن، (اسطوره ی یونان - حرف بزرگ) اکو (یکی از پریان که از عشق نارسیس مرد و فقط صدایش باقی ماند)، (کامپیوتر) منعکس کردن، برگشت (برگشتن نشانک از مسیر ارسال شده)، (کامپیوتر) پیام

معنی : طنین صدا، طنین، پژواک، انعکاس صدا، عکس، توف، خنیدن معانی دیگر : باد آهنگ، پژواک کردن، (صدا) منعکس کردن یا شدن، طنین انداختن، پیچیدن (صدا)، تقلید، تکرار (حرف یا سبک هنری و غیره)، بازگو، بازتاب، مقلد، بازتابگر، تقلید کردن، تکرار شدن یا کردن، بازگو کردن، پاسخ یا واکنش موافق، (الکترونیک - بازتاب 

echo

<hr> اتاق پژواک، اتاق بازآوا

اتاق پژواک، اتاق بازآوا

echo chamber

<hr> عمق یاب صوتی، انعکاس سنج صدا

عمق یاب صوتی، انعکاس سنج صدا

echo sounder

<hr> (سنجش ژرفای آب با دستگاه ژرفاسنج پژواکی یا echo sounder) ژرفاسنجی پژواکی

(سنجش ژرفای آب با دستگاه ژرفاسنج پژواکی یا echo sounder) ژرفاسنجی پژواکی

echo sounding

echocardiogram

<hr> (پزشکی) اکوکاردیوگرافی، قلب نگاری پژواکی (گرفتن تصویر قلب با امواج صوت)

(پزشکی) اکوکاردیوگرافی، قلب نگاری پژواکی (گرفتن تصویر قلب با امواج صوت)

echocardiography

<hr> معنی : معکوس، انعکاسی، پژواکی <hr> معانی دیگر : پژواک سان، (دارای ویژگی های پژواک) پژواک گونه، بازآوا، (از نظر صدا) تقلیدی، تقلیدآمیز، تکراری

معنی : معکوس، انعکاسی، پژواکی معانی دیگر : پژواک سان، (دارای ویژگی های پژواک) پژواک گونه، بازآوا، (از نظر صدا) تقلیدی، تقلیدآمیز، تکراری

echoic

echoing

<hr> (روان پزشکی - تکرار پی در پی حرف های دیگران به نشانه ی بیماری روانی) پژواک گویی، طب تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مر­میشود

(روان پزشکی - تکرار پی در پی حرف های دیگران به نشانه ی بیماری روانی) پژواک گویی، طب تکرار و تقلید سخنان دیگران که گاهی نوعی مر­میشود

echolalia

<hr> (جهت یابی از راه ارسال صدا و سنجش پژواک آن که در مورد خفاش و غیره صادق است) سویابی پژواکی، پژواک جایابی

(جهت یابی از راه ارسال صدا و سنجش پژواک آن که در مورد خفاش و غیره صادق است) سویابی پژواکی، پژواک جایابی

echolocation

<hr> معنی : شیرینی خامهدار و بستنی دار <hr> معانی دیگر : شیرینی خامه دار و بستنی دار

معنی : شیرینی خامهدار و بستنی دار معانی دیگر : شیرینی خامه دار و بستنی دار

eclair

<hr> معنی : تشنج ابستنی، غش ابستنی، غش یا بیهوشی وحمله در زنان <hr> معانی دیگر : (پزشکی - حالت تشنج به ویژه در مراحل آخر آبستنی که با بالا رفتن فشار خون همراه است) تنجش آبستنی، تشنج آبستنی، تنجیدگی، اکلامپسی، طب تشنج ابستنی

معنی : تشنج ابستنی، غش ابستنی، غش یا بیهوشی وحمله در زنان معانی دیگر : (پزشکی - حالت تشنج به ویژه در مراحل آخر آبستنی که با بالا رفتن فشار خون همراه است) تنجش آبستنی، تشنج آبستنی، تنجیدگی، اکلامپسی، طب تشنج ابستنی

eclampsia

<hr> معنی : روشنی خیره کننده، درخشش، سروصدا زیاد <hr> معانی دیگر : افتضاح

معنی : روشنی خیره کننده، درخشش، سروصدا زیاد معانی دیگر : افتضاح

eclat

<hr> معنی : گلچین کننده، از هر جا گزیننده <hr> معانی دیگر : (گلچین شده از منابع مختلف) التقاطی، پراچیده، دستچین، پراچین، (به ویژه در فلسفه و علوم) کسی که از روش التقاطی استفاده می کند، پراکنده گزین، التقاط گرای، (ساخته شده از چندین چیز یا نظام فلسفی گوناگون و غیره) متنوع، چند سرچشمه ای، چند سازگانی، منتخبات

معنی : گلچین کننده، از هر جا گزیننده معانی دیگر : (گلچین شده از منابع مختلف) التقاطی، پراچیده، دستچین، پراچین، (به ویژه در فلسفه و علوم) کسی که از روش التقاطی استفاده می کند، پراکنده گزین، التقاط گرای، (ساخته شده از چندین چیز یا نظام فلسفی گوناگون و غیره) متنوع، چند سرچشمه ای، چند سازگانی، منتخبات

واژه های حرف "e" - جملات نمونه