جملات نمونه

<hr> (استرالیا) بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی

(استرالیا) بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی

walkabout

<hr> پیروزی آسان، سهل الحصول

پیروزی آسان، سهل الحصول

walkaway

walked

<hr> معنی : روروک، گردش کننده <hr> معانی دیگر : راه رونده، رهرو، گام زن، مره خانگی

معنی : روروک، گردش کننده معانی دیگر : راه رونده، رهرو، گام زن، مره خانگی

walker

<hr> معنی : مشی <hr> معانی دیگر : پیاده، متحرک، جنبا، (ابزار کشاورزی و غیره) مستلزم پیاده روی، پیاده روی، راه رفتن، راه رونده، رهرو، رهنورد، قادر به راه رفتن، گردش، قدم زنی، گام زنی، سیار، در خورراه رفتن

معنی : مشی معانی دیگر : پیاده، متحرک، جنبا، (ابزار کشاورزی و غیره) مستلزم پیاده روی، پیاده روی، راه رفتن، راه رونده، رهرو، رهنورد، قادر به راه رفتن، گردش، قدم زنی، گام زنی، سیار، در خورراه رفتن

walking

<hr> (امریکا- عامیانه) اخراج از شغل، ورقه ی اخراج، ticket walking ورقه خاتمه خدمت

(امریکا- عامیانه) اخراج از شغل، ورقه ی اخراج، ticket walking ورقه خاتمه خدمت

walking papers

<hr> معنی : عصا، چوب دستی، حشره راست بال امریکایی <hr> معانی دیگر : عصا 2 - (جانورشناسی) حشره ی چیله مانند، حشره ی چوب مانند (انواع حشرات گونه ی diapheromera femorata - بومی امریکای شمالی)

معنی : عصا، چوب دستی، حشره راست بال امریکایی معانی دیگر : عصا 2 - (جانورشناسی) حشره ی چیله مانند، حشره ی چوب مانند (انواع حشرات گونه ی diapheromera femorata - بومی امریکای شمالی)

walking stick

<hr> (نام بازرگانی ) واکمن

walkman

walks

<hr> معنی : گردشگاه <hr> معانی دیگر : راه (به ویژه راه سر پوشیده برای قدم زنی)، گذر، دالان

معنی : گردشگاه معانی دیگر : راه (به ویژه راه سر پوشیده برای قدم زنی)، گذر، دالان

walkway

<hr> معنی : حصار، سد، دیوار، جدار، دیوار کشیدن، حصار دار کردن، محصور کردن <hr> معانی دیگر : جرز، لاد، (معمولا جمع) برج و بارو، باروها، هر چیز دیوار مانند، دیواره، (مجازی) دیوار، پرده، وابسته به دیوار، دیواری، دیواردار کردن، دیوار را پوشاندن، تیغه کردن، آب بند، بند، مانع، واقع در کنار یا روی دیوار

معنی : حصار، سد، دیوار، جدار، دیوار کشیدن، حصار دار کردن، محصور کردن معانی دیگر : جرز، لاد، (معمولا جمع) برج و بارو، باروها، هر چیز دیوار مانند، دیواره، (مجازی) دیوار، پرده، وابسته به دیوار، دیواری، دیواردار کردن، دیوار را پوشاندن، تیغه کردن، آب بند، بند، مانع، واقع در کنار یا روی دیوار

wall

wall clock

wall of silence

<hr> (معماری ) چوب یا دیرک سر دیوار (که تیرهای سقف روی آن قرار می گیرند)

(معماری ) چوب یا دیرک سر دیوار (که تیرهای سقف روی آن قرار می گیرند)

wall plate

<hr> ( در شهر نیویورک) خیابان وال استریت (مرکز مالی نیویورک)-2 (مجازی ) قدرت اقتصادی شرکت ها و سرمایه داران امریکا، مرکز بانکها و سرمایه داران نیویورک

( در شهر نیویورک) خیابان وال استریت (مرکز مالی نیویورک)-2 (مجازی ) قدرت اقتصادی شرکت ها و سرمایه داران امریکا، مرکز بانکها و سرمایه داران نیویورک

wall street

wall up

wall-to-wall

<hr> معنی : کانگوروی متوسط القامهگردن قرمز <hr> معانی دیگر : ( جانور شناسی) و آلبی (انواع کیسه داران گیاهخوار تیره ی macropodidae - بومی استرالیا و شبیه به کانگورو)

معنی : کانگوروی متوسط القامهگردن قرمز معانی دیگر : ( جانور شناسی) و آلبی (انواع کیسه داران گیاهخوار تیره ی macropodidae - بومی استرالیا و شبیه به کانگورو)

wallaby

<hr> (تخته ی مصنوعی از گچ و خرده چوب و غیره که برای پوشش دیوار و سقف کاربرد دارد) تخته ی دیواری

(تخته ی مصنوعی از گچ و خرده چوب و غیره که برای پوشش دیوار و سقف کاربرد دارد) تخته ی دیواری

wallboard

<hr> معنی : دیواری <hr> معانی دیگر : دارای برج و بارو، بارودار، مستحکم، دیواردار، محصور، مستحکم a walled town شهر برج و بارودار

معنی : دیواری معانی دیگر : دارای برج و بارو، بارودار، مستحکم، دیواردار، محصور، مستحکم a walled town شهر برج و بارودار

walled

wallenberg

<hr> ادموند والر (شاعر انگلیسی)

ادموند والر (شاعر انگلیسی)

waller

<hr> معنی : خورجین، چنته، کیف پول، کیف جیبی <hr> معانی دیگر : (به ویژه مردانه) کیف پول، کیف بغلی

معنی : خورجین، چنته، کیف پول، کیف جیبی معانی دیگر : (به ویژه مردانه) کیف پول، کیف بغلی

wallet

<hr> معنی : انواع مختلف اردک ماهی، چشم مات <hr> معانی دیگر : (به ویژه اسب: دارای چشمی که قرنیه یاعنبیه ی آن سفید است) سپید چشمی، زال چشمی، (چشم)چپی، لوچی، احولی، کاژی، (چشم) بیرون زده، ورقلیده، ورقلمبیده، (چشم) صلبیه، سپیدآمویی، چشم درشت و براق، walleyed چشم مات، چشمی که سفیدی ان زیاد وعنبیه ان کمرنگ باشد، چشم مات، چشم سفید

معنی : انواع مختلف اردک ماهی، چشم مات معانی دیگر : (به ویژه اسب: دارای چشمی که قرنیه یاعنبیه ی آن سفید است) سپید چشمی، زال چشمی، (چشم)چپی، لوچی، احولی، کاژی، (چشم) بیرون زده، ورقلیده، ورقلمبیده، (چشم) صلبیه، سپیدآمویی، چشم درشت و براق، walleyed چشم مات، چشمی که سفیدی ان زیاد وعنبیه ان کمرنگ باشد، چش

walleye

<hr> معنی : شب بوی زرد <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) شب بوی خیری، خیری، گل دیواری (انواع گل های یک سال زی وچند سال زی از جنس های cheiranthus و erysimum از خانواده ی crucifer به ویژه c. cheiri )

معنی : شب بوی زرد معانی دیگر : (گیاه شناسی) شب بوی خیری، خیری، گل دیواری (انواع گل های یک سال زی وچند سال زی از جنس های cheiranthus و erysimum از خانواده ی crucifer به ویژه c. cheiri )

wallflower

<hr> معنی : شلاق زدن، سختزدن <hr> معانی دیگر : سخت شکست دادن، (عامیانه)، باسرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، بی محابا راندن، با سنگینی و بدقوارگی حرکت کردن، (باسروصدا) جوشیدن، قل قل کردن، سخت ضربه زدن، کوبیدن، کتک جانانه زدن، ضربه ی سخت، زور، زوربازو، لذت، کیف، walloper شلاق زدن، سخت زدن مثل مشت زن

معنی : شلاق زدن، سختزدن معانی دیگر : سخت شکست دادن، (عامیانه)، باسرعت حرکت کردن، تند جنبیدن، بی محابا راندن، با سنگینی و بدقوارگی حرکت کردن، (باسروصدا) جوشیدن، قل قل کردن، سخت ضربه زدن، کوبیدن، کتک جانانه زدن، ضربه ی سخت، زور، زوربازو، لذت، کیف، walloper شلاق زدن، سخت زدن مثل مشت زن

wallop

<hr> معنی : بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، بزرگ و مجلل، فوق العاده، ابر روال، کتک جانانه

معنی : بزرگ، عظیم، قوی، دارای صدای ضربت معانی دیگر : (عامیانه)، بزرگ و مجلل، فوق العاده، ابر روال، کتک جانانه

walloping

<hr> معنی : غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن <hr> معانی دیگر : (در گل یا لجن یا گرد و خاک و غیره) غلت زدن، غوطه ور بودن، (به ویژه ناو) به طرفین متمایل شدن، چپ و راست رفتن، پس و پیش رفتن، (مجازی ) زیاده روی کردن، افراط کردن، زیاد داشتن، مغروق بودن یاشدن، (آتش یا دود وغیره) زبانه کشیدن، اوج گرفتن، غوطه وری

معنی : غلتیدن، در گل و لای غوطه خوردن معانی دیگر : (در گل یا لجن یا گرد و خاک و غیره) غلت زدن، غوطه ور بودن، (به ویژه ناو) به طرفین متمایل شدن، چپ و راست رفتن، پس و پیش رفتن، (مجازی ) زیاده روی کردن، افراط کردن، زیاد داشتن، مغروق بودن یاشدن، (آتش یا دود وغیره) زبانه کشیدن، اوج گرفتن، غوطه وری

wallow

<hr> معنی : کاغذ دیواری، با کاغذ دیواری تزئین کردن <hr> معانی دیگر : کاغذ دیواری، با کاغذ دیواری تزئین کردن، کاغذ دیواری نقشه بردار

معنی : کاغذ دیواری، با کاغذ دیواری تزئین کردن معانی دیگر : کاغذ دیواری، با کاغذ دیواری تزئین کردن، کاغذ دیواری نقشه بردار

wallpaper

walls

<hr> دیوار موش دارد، موش گوش دارد

دیوار موش دارد، موش گوش دارد

walls have ears

<hr> معنی : خوب، عالی <hr> معانی دیگر : (اسکاتلند)، درجه یک، معرکه، درشت، ستبر، گنده، پرزور، قلچماق، (انگلیس - خودمانی) آدم بی عرضه، دست و پا چلفتی، اسکاتلند عالی

معنی : خوب، عالی معانی دیگر : (اسکاتلند)، درجه یک، معرکه، درشت، ستبر، گنده، پرزور، قلچماق، (انگلیس - خودمانی) آدم بی عرضه، دست و پا چلفتی، اسکاتلند عالی

wally

<hr> معنی : گردو، چوب گردو، درخت گردو، رنگ گردویی، گردکان <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت گردو (جنس juglans تیره ی juglandaceae وراسته ی juglandales)، شیز

معنی : گردو، چوب گردو، درخت گردو، رنگ گردویی، گردکان معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت گردو (جنس juglans تیره ی juglandaceae وراسته ی juglandales)، شیز

walnut

<hr> معنی : گراز ماهی، شیر ماهی، فیل درایی <hr> معانی دیگر : وابسته به این جانور، والروسی، (جانورشناسی) والروس، فیل دریایی (گوشتخوار دریازی: odobenus rosmarus از تیره ی otariidae)

معنی : گراز ماهی، شیر ماهی، فیل درایی معانی دیگر : وابسته به این جانور، والروسی، (جانورشناسی) والروس، فیل دریایی (گوشتخوار دریازی: odobenus rosmarus از تیره ی otariidae)

walrus

walrus moustache

walt disney

<hr> اسم خاص مذکر ( مخفف: wally, walt)

اسم خاص مذکر ( مخفف: wally, walt)

walter

<hr> آیزاک والتون (نویسنده ی انگلیسی)

آیزاک والتون (نویسنده ی انگلیسی)

walton

<hr> معنی : والس، موزیک و رقص، وابسته به والس، والس رقصیدن <hr> معانی دیگر : (عامیانه - معمولا با: through) به آسانی پیروز یا موفق شدن، به سهولت انجام دادن، (موسیقی) والس، رقص والس، (عامیانه) کار آسان، پیروزی آسان، والس مانند، با چستی حرکت کردن، چرخ زدن

معنی : والس، موزیک و رقص، وابسته به والس، والس رقصیدن معانی دیگر : (عامیانه - معمولا با: through) به آسانی پیروز یا موفق شدن، به سهولت انجام دادن، (موسیقی) والس، رقص والس، (عامیانه) کار آسان، پیروزی آسان، والس مانند، با چستی حرکت کردن، چرخ زدن

waltz

wampanoag

<hr> معنی : پول <hr> معانی دیگر : (پولک ها و مهره هایی که سرخپوستان به عنوان پول به کار می بردند) و امپوم، wampumpeag صدف براق و زیبایی که سر&nbsp; پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند

معنی : پول معانی دیگر : (پولک ها و مهره هایی که سرخپوستان به عنوان پول به کار می بردند) و امپوم، wampumpeag صدف براق و زیبایی که سر پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند

wampum

<hr> معنی : کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده، رنگ پریده شدن یا کردن <hr> معانی دیگر : رنجور، نحیف، ضعیف، بی حال، بی نا، (آدم) رنگ پریده، (مهجور) تیره، غم انگیز، (مهجور) زمان گذشته ی : win، wand رنگ پریده

معنی : کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده، رنگ پریده شدن یا کردن معانی دیگر : رنجور، نحیف، ضعیف، بی حال، بی نا، (آدم) رنگ پریده، (مهجور) تیره، غم انگیز، (مهجور) زمان گذشته ی : win، wand رنگ پریده

<hr> معنی : عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه <hr> معانی دیگر : ترکه (به ویژه ترکه ی درخت بید)، نرم شاخه، (به نشان قدرت یا اختیار) کوپال، درفش

معنی : عصا، چوب میزانه، ترکه، گرز، چوب گمانه معانی دیگر : ترکه (به ویژه ترکه ی درخت بید)، نرم شاخه، (به نشان قدرت یا اختیار) کوپال، درفش

wand

<hr> معنی : سرگردان بودن، منحرف شدن، اواره بودن <hr> معانی دیگر : ( بی هدف ) حرکت کردن، پرسه زدن، پلکیدن، (با بی خیالی) راه رفتن، یالم یالم رفتن، خرامان رفتن، (معمولا با: off) گمراه شدن، گم شدن، کج راه شدن، (مجازی) دچار ضلالت شدن، دربدر شدن یا بودن، (معمولا با:off) رشته ی کلام یا اندیشه را از دست دادن، از موضوع پرت شدن، گیج بودن، (افکار) درهم و برهم بودن، پریشان بودن، (رود یا راه وغیره ) پیچا پیچ بودن، پیچیدن

معنی : سرگردان بودن، منحرف شدن، اواره بودن معانی دیگر : ( بی هدف ) حرکت کردن، پرسه زدن، پلکیدن، (با بی خیالی) راه رفتن، یالم یالم رفتن، خرامان رفتن، (معمولا با: off) گمراه شدن، گم شدن، کج راه شدن، (مجازی) دچار ضلالت شدن، دربدر شدن یا بودن، (معمولا با:off) رشته ی کلام یا اندیشه را از دست دادن، از موض

wander

<hr> معنی : اواره، غریب، سیار، سرگردان، خانه بدوش <hr> معانی دیگر : سرگردان، سیار، اواره

معنی : اواره، غریب، سیار، سرگردان، خانه بدوش معانی دیگر : سرگردان، سیار، اواره

wanderer

<hr> معنی : سر گردان، سیار <hr> معانی دیگر : دربدر، آلاخون والاخون، خانه بدوش، (رود یا راه و غیره) پرپیچ و خم، پیچاپیچ، (جمع) مسافرت، گشت و گردش، عیار، گشتنده، گدا، کوچگر، چادرنشین، ییلاق و قشلاق کننده، ایلیاتی، سرگردانی، دربدری، پرسه زنی، (جمع) پرت و پلاگویی، پریشان فکری، اواره

معنی : سر گردان، سیار معانی دیگر : دربدر، آلاخون والاخون، خانه بدوش، (رود یا راه و غیره) پرپیچ و خم، پیچاپیچ، (جمع) مسافرت، گشت و گردش، عیار، گشتنده، گدا، کوچگر، چادرنشین، ییلاق و قشلاق کننده، ایلیاتی، سرگردانی، دربدری، پرسه زنی، (جمع) پرت و پلاگویی، پریشان فکری، اواره

wandering

<hr> معنی : علاقهمند به سیاحت، سفر پرستی <hr> معانی دیگر : عشق به مسافرت، سفر دوستی، المانی علاقه مند به سیاحت

معنی : علاقهمند به سیاحت، سفر پرستی معانی دیگر : عشق به مسافرت، سفر دوستی، المانی علاقه مند به سیاحت

wanderlust

<hr> معنی : افول، کم و کاستی، رو بکاهش گذاشتن، وارفتن، به آخر رسیدن، نقصان یافتن، کم شدن، خرد شدن <hr> معانی دیگر : (به ویژه ماه) افول کردن، از بدر به هلال رسیدن، به محاق رسیدن، کوچکتر شدن (دربرابر: از هلال به بدر رسیدن wax)، (نورو غیره) ضعیف شدن، کم سوشدن، زائل شدن، (قدرت یامقام یارونق و غیره) رو به کاهش نهادن، از رونق افتادن، (زمان) روبه پایان نهادن، به غروب نزدیک شدن، محاق، کاه ماهی، کاهش تدریجی، کم کاست، فرو گرایی، رجوع شود به: ebb، دوران فروگرایی، دوران انحطاط، زمان افول، به اخر رسیدن

معنی : افول، کم و کاستی، رو بکاهش گذاشتن، وارفتن، به آخر رسیدن، نقصان یافتن، کم شدن، خرد شدن معانی دیگر : (به ویژه ماه) افول کردن، از بدر به هلال رسیدن، به محاق رسیدن، کوچکتر شدن (دربرابر: از هلال به بدر رسیدن wax)، (نورو غیره) ضعیف شدن، کم سوشدن، زائل شدن، (قدرت یامقام یارونق و غیره) رو به کاهش نها

واژه های حرف "w" - جملات نمونه