دیکشنری تخصصی

manipulating

<hr> معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری <hr> معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

معنی : دست کاری، انجام با مهارت، بکار بری معانی دیگر : تقلب، دست بردن، مخدوش سازی، دغل کاری، سو استفاده، دست ورزی، انجام دادن با دست یا با مهارت، برزش

manipulation

manipulation of linear program

manipulation test rating soil coherence

manipulative compression joint

<hr> اهل دوز و کلک، سو استفاده چی، متقلب

اهل دوز و کلک، سو استفاده چی، متقلب

manipulator

manipura chakra

manipura or nabhi or nabhi or solar plexus chakra or chakra

manjak

manjakite

manjiroite

manly parr estimator

manmade static

mann fertig statistic

mann grubbs method

mann whitney wilcoxon statistic

mannardite

<hr> معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه <hr> معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

معنی : راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه معانی دیگر : روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

manner

<hr> معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده <hr> معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

معنی : اطوار و اخلاق شخصی، سبک بخصوص نویسنده معانی دیگر : (ادبیات و هنر و سخن و رفتار) تصنع، خودنمایی، وانمودگری، (سخن و رفتار) ویژگی، عادت، ادا و اطوار

mannerism

manning coefficient

manning formula

manning table

manoel light

manomaya kosha

<hr> معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون <hr> معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

معنی : فشار سنج، الت سنجش فشار خون معانی دیگر : (دستگاه سنجش فشار آبگونه ها و گازها) فشارسنج، مانومتر، فشار سنج گاز یا بخار

manometer

manometer head

manometer height

manometre

manometry

<hr> معنی : نیروی انسانی، مشمولین نظام، نیروی مردانه، تعداد اشخاص مورد استفاده <hr> معانی دیگر : کارگر(ان) (man power هم می نویسند)، نیروی بدنی (انسان)، نیروی جسمی انسان (در برابر: نیروی ماشین و غیره)، نیروی مردانه، تعداداشخاص مورد استفاده، مشمولین نظام

معنی : نیروی انسانی، مشمولین نظام، نیروی مردانه، تعداد اشخاص مورد استفاده معانی دیگر : کارگر(ان) (man power هم می نویسند)، نیروی بدنی (انسان)، نیروی جسمی انسان (در برابر: نیروی ماشین و غیره)، نیروی مردانه، تعداداشخاص مورد استفاده، مشمولین نظام

manpower

manpower control

manpower development

manpower management

manpower planning

manpower turnover

mansard roof

mansfieldite

<hr> (امریکای لاتین) پارچه ی زبر کتانی، (امریکا) جل اسب، پارچه ی زیر زین، پتو یا جل اسب وقاطر، نوعی ردا

(امریکای لاتین) پارچه ی زبر کتانی، (امریکا) جل اسب، پارچه ی زیر زین، پتو یا جل اسب وقاطر، نوعی ردا

manta

<hr> (مهجور) مانتو، روپوش زنانه، لباس روپوش زنانه، مانتو

(مهجور) مانتو، روپوش زنانه، لباس روپوش زنانه، مانتو

manteau

<hr> معنی : طاقچه بالا بخاری <hr> معانی دیگر : (معماری - دیوار سنگی یا گچی دور شومینه و تاقچه ی بالای آن) سربخاری، دور بخاری، پیش بخاری، طاقچه بالا بخاری <hr> mantel(shelf) ورزش : پرس کردن

معنی : طاقچه بالا بخاری معانی دیگر : (معماری - دیوار سنگی یا گچی دور شومینه و تاقچه ی بالای آن) سربخاری، دور بخاری، پیش بخاری، طاقچه بالا بخاری mantel(shelf) ورزش : پرس کردن

mantel

mantel haenszel statistic

<hr> معنی : طاقچه بالا بخاری

معنی : طاقچه بالا بخاری

mantelshelf

mantelshlf movement

mantienneite

<hr> معنی : اخوندک <hr> معانی دیگر : (حشره شناسی) آخوندک (راسته ی mantodea)

معنی : اخوندک معانی دیگر : (حشره شناسی) آخوندک (راسته ی mantodea)

mantis

<hr> معنی : اعشاری، لگاریتم، مانتیس، افزایش عدد اعشاری، رقم اعشاری لگاریتم معمولی، جزء کسری <hr> معانی دیگر : (لگاریتم) مانتیس، جز اعشاری

معنی : اعشاری، لگاریتم، مانتیس، افزایش عدد اعشاری، رقم اعشاری لگاریتم معمولی، جزء کسری معانی دیگر : (لگاریتم) مانتیس، جز اعشاری

mantissa

mantissa of a logarithm

<hr> معنی : پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری، پوشیده شدن <hr> معانی دیگر : شنل، ردا (به طور مجازی نشان قدرت و ارج است)، پنهان ساز، دربرگیر، پوشاندن (مانند شنل یا روپوش)، پنهان کردن یا شدن، رویه دار شدن یا کردن، (مثل شنل روی چیزی) پراکنده شدن، (صورت) سرخ شدن، (چراغ توری) توری، (فلز گدازی و غیره) دیواره ی خارجی کوره بلند، جلد کوره، رجوع شود به: mantel، (کالبد شناسی - قدیمی) قشر مخ، پوسته ی مغز (رجوع شود به: cortex of the cerebrum)، (زمین شناسی - لایه ی میان پوسته و هسته ی کره ی زمین) جبه، (جانورشناسی) پوشن

معنی : پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری، پوشیده شدن معانی دیگر : شنل، ردا (به طور مجازی نشان قدرت و ارج است)، پنهان ساز، دربرگیر، پوشاندن (مانند شنل یا روپوش)، پنهان کردن یا شدن، رویه دار شدن یا کردن، (مثل شنل روی چیزی) پراکنده شدن، (صورت) سرخ شدن، (چراغ توری) توری، (فلز گدازی و غیره

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی