دیکشنری تخصصی

missile range

<hr> معنی : مفقودالاثر، مفقود، نا پیدا، فاقد، گم <hr> معانی دیگر : گمشده

معنی : مفقودالاثر، مفقود، نا پیدا، فاقد، گم معانی دیگر : گمشده

missing

missing data

missing end

missing information principle

missing pick

missing pulse detector

missing silver

missing value

<hr> معنی : تکلیف، هیئت اعزامی یا تبلیغی، ماموریت، ماموریت دادن، مامور کردن، بماموریت فرستادن <hr> معانی دیگر : (فرستادن با اختیارات به منظور اجرای کاری: فرستادن مبلغین مذهبی یا فرستادن نماینده برای مذاکرات با دولت خارجی و غیره) گسیل، فرستش، گسیلش، گماشت، هیئت مبلغین مذهبی، سازمان هیئت مبلغین، ساختمان یا مقر مبلغین، (جمع) فعالیت مبلغین مذهبی، هیئت نمایندگان (برای مذاکرات بازرگانی یا سیاسی)، سفارت، دفتر سیاسی، ماموریت فرستادگان، (وظیفه و شغلی که برای هر کسی مقدر شده است) کار عمده، هدف عمده، رسالت، سازمان خیریه (یا آموزشی یا مذهبی) برای مستمندان، ماموریت رزمی، گسیلش رزمی (به ویژه هر پرواز رزمی یک یا چند هواپیما)، گسیل کردن، به ماموریت فرستادن، برنامه های مذهبی اضافی به منظور افزایش ایمان و جلب ناباوران، محله ای که از خودش کلیسا ندارد و از ساختمان محله ی دیگر استفاده می کند، وابسته به ماموریت

معنی : تکلیف، هیئت اعزامی یا تبلیغی، ماموریت، ماموریت دادن، مامور کردن، بماموریت فرستادن معانی دیگر : (فرستادن با اختیارات به منظور اجرای کاری: فرستادن مبلغین مذهبی یا فرستادن نماینده برای مذاکرات با دولت خارجی و غیره) گسیل، فرستش، گسیلش، گماشت، هیئت مبلغین مذهبی، سازمان هیئت مبلغین، ساختمان یا مقر 

mission

<hr> اهل ایالت می سی سی پی (در امریکا)

اهل ایالت می سی سی پی (در امریکا)

mississippian

missourite

misspecification

<hr> معنی : اظهار غلط <hr> معانی دیگر : اظهار غلط

معنی : اظهار غلط معانی دیگر : اظهار غلط

misstatement

<hr> معنی : ابهام، مه، غبار، تاری چشم، مه گرفتن <hr> معانی دیگر : مه (از fog کم فشرده تر است)، بخار زمین، اسپری، افشانه، هر چیزی که دید را تار کند، هر چیزی که فهم یا حافظه را تار کند، مه آلود کردن یا شدن، تار کردن، مبهم کردن یا شدن، بخار گرفتن، (با اسپری یا افشانگر) افشاندن، افشانه کردن، چکه های کوچک آب که در اثر رطوبت روی شیشه جمع می شود

معنی : ابهام، مه، غبار، تاری چشم، مه گرفتن معانی دیگر : مه (از fog کم فشرده تر است)، بخار زمین، اسپری، افشانه، هر چیزی که دید را تار کند، هر چیزی که فهم یا حافظه را تار کند، مه آلود کردن یا شدن، تار کردن، مبهم کردن یا شدن، بخار گرفتن، (با اسپری یا افشانگر) افشاندن، افشانه کردن، چکه های کوچک آب که در

mist

mist condition

mist drilling

mist lubrication

<hr> معنی : غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، بد شانسی، خبط کردن، درست نفهمیدن، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن <hr> معانی دیگر : لغزش، اشکوخ، رمژک، لغزش کردن، سوتفاهم، عوضی گرفتن، (چیزی را) با چیز دیگر اشتباه گرفتن

معنی : غلط، اشتباه، سهو، خطا، خبط، بد شانسی، خبط کردن، درست نفهمیدن، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن معانی دیگر : لغزش، اشکوخ، رمژک، لغزش کردن، سوتفاهم، عوضی گرفتن، (چیزی را) با چیز دیگر اشتباه گرفتن

mistake

mistake in of fact doctrine of

mistake in of law

<hr> نادرست، غلط، خطا، اشتباهی، عوضی، نابجا، درست درک نشده، مورد سوتفاهم، اشتباه کرده

نادرست، غلط، خطا، اشتباهی، عوضی، نابجا، درست درک نشده، مورد سوتفاهم، اشتباه کرده

mistaken

<hr> (در کرانه های جنوبی فرانسه) باد سرد و خشک شمالی، باد خشک سرد شمالی در جنوب فرانسه

(در کرانه های جنوبی فرانسه) باد سرد و خشک شمالی، باد خشک سرد شمالی در جنوب فرانسه

mistral

<hr> معنی : محاکمه غلط <hr> معانی دیگر : (حقوق) دادرسی که به دلایل زیر باطل و مختومه اعلام می شود: اشتباه فاحش در حین محاکمه، فقدان صلاحیت دادگاه، عدم توافق اعضای هیئت منصفه، دادرسی پوچ وبی نتیجه

معنی : محاکمه غلط معانی دیگر : (حقوق) دادرسی که به دلایل زیر باطل و مختومه اعلام می شود: اشتباه فاحش در حین محاکمه، فقدان صلاحیت دادگاه، عدم توافق اعضای هیئت منصفه، دادرسی پوچ وبی نتیجه

mistrial

mitahara

<hr> معنی : کرم ریز، کرم پنیر <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مایت (از زیر رده ی acari که از تنندویان یا arachnid های بسیار ریز می باشند که انگل جانور و گیاه و خوراک بوده و گاهی بیماری زا هستند)، مبلغ بسیار کم، پول ناچیز، چندرغاز، سکه ی کم ارزش، پشیز، رجوع شود به: bit

معنی : کرم ریز، کرم پنیر معانی دیگر : (جانورشناسی) مایت (از زیر رده ی acari که از تنندویان یا arachnid های بسیار ریز می باشند که انگل جانور و گیاه و خوراک بوده و گاهی بیماری زا هستند)، مبلغ بسیار کم، پول ناچیز، چندرغاز، سکه ی کم ارزش، پشیز، رجوع شود به: bit

mite

<hr> معنی : تاج، تاج اسقف <hr> معانی دیگر : کلاه: کلاه مطران، (عهد عتیق) کلاه روحانیون اعظم یهود، (یونان باستان) سرپوش زنانه، مقام مطران، مطرانی، (نجاری) پیوند فارسی، پیوند 45 درجه (miter joint هم می گویند)، رجوع شود به: miter square، mitre تاج

معنی : تاج، تاج اسقف معانی دیگر : کلاه: کلاه مطران، (عهد عتیق) کلاه روحانیون اعظم یهود، (یونان باستان) سرپوش زنانه، مقام مطران، مطرانی، (نجاری) پیوند فارسی، پیوند 45 درجه (miter joint هم می گویند)، رجوع شود به: miter square، mitre تاج

miter

<hr> دستگاه تنظیم اره برای بریدن پیوند فارسی

دستگاه تنظیم اره برای بریدن پیوند فارسی

miter box

mitered inlet

mitered joint

miti

<hr> معنی : تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، سبک کردن، تسکین دادن <hr> معانی دیگر : ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن، (غلط مشهور) رجوع شود به: (militate (against

معنی : تخفیف دادن، خرد کردن، خرد ساختن، سبک کردن، تسکین دادن معانی دیگر : ملایم کردن یا شدن، آرام کردن یا شدن، تخفیف یافتن، تسکین دادن یا یافتن، سبک کردن یا شدن، (غلط مشهور) رجوع شود به: (militate (against

mitigate

mitigating circumstances

mitigation of damages

mitin

<hr> (زیست شناسی) راکیزه، میتوکندری

(زیست شناسی) راکیزه، میتوکندری

mitochondrion

mitogenic

<hr> معنی : تقسیم غیرمستقیم هسته سلول، تسقیم غیر مستقیم، مرحلهتقسیم سلولی <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) رشتمان، میتوز، زیست شناسی تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها

معنی : تقسیم غیرمستقیم هسته سلول، تسقیم غیر مستقیم، مرحلهتقسیم سلولی معانی دیگر : (زیست شناسی) رشتمان، میتوز، زیست شناسی تقسیم هسته سلول بدوقسمت بدون کم شدن کرموزم ها

mitosis

mitotic centers

mitridatite

mitryaevaite

mitscherlichite

<hr> معنی : دستکش بلند، دستکش بیش بال <hr> معانی دیگر : دستکش بیس بال (که تودوزی نرم دارد و یک انگشتی است)، دستکش زنانه (معمولا طوری که از حدود آرنج تا کف دست و گاهی تا بخشی از انگشتان می رسد)، رجوع شود به: mitten، (امریکا - خودمانی) دست، دستکش بوکس (بیشتر می گویند: boxing glove)

معنی : دستکش بلند، دستکش بیش بال معانی دیگر : دستکش بیس بال (که تودوزی نرم دارد و یک انگشتی است)، دستکش زنانه (معمولا طوری که از حدود آرنج تا کف دست و گاهی تا بخشی از انگشتان می رسد)، رجوع شود به: mitten، (امریکا - خودمانی) دست، دستکش بوکس (بیشتر می گویند: boxing glove)

mitt

<hr> معنی : مخلوط، امیزه، اختلاط، سرشتن، بهم زدن، درهم کردن، اشوردن، قاتی کردن، امیختن، مخلوط کردن <hr> معانی دیگر : درآمیختن، آمیختن، مخلوط کردن یا شدن، آمیزاندن، شیدانیدن، آشوردن، هم زدن، ترکیب کردن، آمیزه کردن، آمیغ، معجون، آشفتگی، درهم و برهمی، بلبشو، هر نوشابه ای مانند سودا که با نوشابه ی الکلی آمیخته می شود، (عامیانه) آمیزه ی چیزهای ناجور، آش شله قلمکار، چیز قاتی پاتی، رجوع شود به: hybridize، (روی نوار ضبط و غیره نمایش یا اصوات را) به طور الکترونیکی آمیختن، هم گذاری کردن، هم گذاشت، عمل آمیختن، آمیزش، حشر، آمیختگی

معنی : مخلوط، امیزه، اختلاط، سرشتن، بهم زدن، درهم کردن، اشوردن، قاتی کردن، امیختن، مخلوط کردن معانی دیگر : درآمیختن، آمیختن، مخلوط کردن یا شدن، آمیزاندن، شیدانیدن، آشوردن، هم زدن، ترکیب کردن، آمیزه کردن، آمیغ، معجون، آشفتگی، درهم و برهمی، بلبشو، هر نوشابه ای مانند سودا که با نوشابه ی الکلی آمیخته می

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی