انگلیسی به فارسی

genearch

geneat

geneatlogic

genecologic

genecological

genecologically

genecology

genecor

genep

genepi

genera

generability

<hr> تولید کردنی یا شدنی، زایش پذیر، فراوردنی، پیدایش پذیر، همگانی، قابل تعمیم

تولید کردنی یا شدنی، زایش پذیر، فراوردنی، پیدایش پذیر، همگانی، قابل تعمیم

generable

generableness

<hr> معنی : سر کرده، ژنرال، ارتشبد، مرشد، معمولی، جامع، متداول، عام، عمومی، همگانی، قابل تعمیم، کلی، همگان <hr> معانی دیگر : مربوط به همه، موجود در همه جا، عادی، فراگیر، همه جا گیر، سراسری، اعم، ارشد، رئیس کل، ژنرال (که در ارتش آمریکا به درجات بالاتر از سرهنگ اطلاق می شود)، امیر ارتش، تیمسار، عاری از ویژگی، (قدیمی) توده ی مردم، عوام، عوام الناس

معنی : سر کرده، ژنرال، ارتشبد، مرشد، معمولی، جامع، متداول، عام، عمومی، همگانی، قابل تعمیم، کلی، همگان معانی دیگر : مربوط به همه، موجود در همه جا، عادی، فراگیر، همه جا گیر، سراسری، اعم، ارشد، رئیس کل، ژنرال (که در ارتش آمریکا به درجات بالاتر از سرهنگ اطلاق می شود)، امیر ارتش، تیمسار، عاری از ویژگی، (

general

general admission

general agent

general american

general anaesthetic

general anatomy

general anesthesia

general anesthetic

<hr> مجمع عمومی، نشست همگانی، (در برخی از ایالات آمریکا) مجلس شورای ایالتی، شورای ملی فقها

مجمع عمومی، نشست همگانی، (در برخی از ایالات آمریکا) مجلس شورای ایالتی، شورای ملی فقها

general assembly

<hr> معمار کنتراتی، مقاطعه کار (که ساختن ساختمان یا تعمیرات آنرا انجام می دهد)

معمار کنتراتی، مقاطعه کار (که ساختن ساختمان یا تعمیرات آنرا انجام می دهد)

general contractor

general court

general court-martial

<hr> پست رستانت (پستی که در پستخانه میماند تا صاحبش برای دریافت آن مراجعه کند)، بخشی از اداره ی پست که مسئول اینگونه مراسلات است

پست رستانت (پستی که در پستخانه میماند تا صاحبش برای دریافت آن مراجعه کند)، بخشی از اداره ی پست که مسئول اینگونه مراسلات است

general delivery

<hr> انتخابات سرتاسری کشور، انتخابات همگانی، انتخابات همگانی انتخابات مرحله ی نهایی

انتخابات سرتاسری کشور، انتخابات همگانی، انتخابات همگانی انتخابات مرحله ی نهایی

general election

<hr> (ارتش) ستاد فرماندهی، ستاد لشکر، سرفرماندهی کل، قرارگاه کل

(ارتش) ستاد فرماندهی، ستاد لشکر، سرفرماندهی کل، قرارگاه کل

general headquarters

general knowledge

general ledger

general lien

general of the air force

general of the army

general officer

general order

general paresis

general paresis (or paralysis)

<hr> پزشک عمومی، پزشکی که تخصص ویژه ای ندارد، طبیب امرا­ عمومی، پزشک بیماریهای عمومی

پزشک عمومی، پزشکی که تخصص ویژه ای ندارد، طبیب امرا­ عمومی، پزشک بیماریهای عمومی

general practitioner

<hr> معنی : هر کاره <hr> معانی دیگر : همه کاره، همه فن حریف، دارای کاربردهای متعدد، مناسب کاربرد عمومی، بدرد هر کاری خورنده

معنی : هر کاره معانی دیگر : همه کاره، همه فن حریف، دارای کاربردهای متعدد، مناسب کاربرد عمومی، بدرد هر کاری خورنده

general purpose

general relativity

general secretary

general semantics

<hr> معنی : ستاد ارتش <hr> معانی دیگر : (ارتش) ستاد کل، ستاد فرماندهی

معنی : ستاد ارتش معانی دیگر : (ارتش) ستاد کل، ستاد فرماندهی

general staff

<hr> مغازه ای که در آن کالاهای متنوعی با هم (نه در بخش های مجزا) به فروش می رسند، مغازه ی فروش خواربار و اسباب منزل، فروشگاه، فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده

مغازه ای که در آن کالاهای متنوعی با هم (نه در بخش های مجزا) به فروش می رسند، مغازه ی فروش خواربار و اسباب منزل، فروشگاه، فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده

general store

<hr> اعتصاب سرتاسری، اعتصاب عمومی، اعتصابی که همه ی یک محل یا کشوری را فرا می گیرد

اعتصاب سرتاسری، اعتصاب عمومی، اعتصابی که همه ی یک محل یا کشوری را فرا می گیرد

واژه های حرف "g" - انگلیسی به فارسی