انگلیسی به فارسی

head smut

head spring

head stall

<hr> فرجه، ارفاق، فرصت برتری، فرصت برتری a head start program for slum children برنامهی جبران عقبافتادگی برای کودکان کوخنشین those who receive a college education will have a head start over others آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند از دیگران جلو خواهند بود، ورزش : امتیاز در شروع

فرجه، ارفاق، فرصت برتری، فرصت برتری a head start program for slum children برنامهی جبران عقبافتادگی برای کودکان کوخنشین those who receive a college education will have a head start over others آنان که از آموزش دانشگاهی برخوردارند از دیگران جلو خواهند بود، ورزش : امتیاز در شروع

head start

head stock

head stone

head stream

head strong

head teacher

head tone

<hr> (امریکا - خودمانی) تجربه ی خوشایند و اندیشه انگیز

(امریکا - خودمانی) تجربه ی خوشایند و اندیشه انگیز

head trip

head voice

head waiter

head water

head way

<hr> معنی : باد مخالف، باد روبرو <hr> معانی دیگر : (بادی که مخالف جهت حرکت هواپیما یا کشتی و غیره می وزد) باد مخالف، باد ناهمسو، کژوژ، باد روبرو، باد مخالف

معنی : باد مخالف، باد روبرو معانی دیگر : (بادی که مخالف جهت حرکت هواپیما یا کشتی و غیره می وزد) باد مخالف، باد ناهمسو، کژوژ، باد روبرو، باد مخالف

head wind

head word

head work

head-in-the-clouds

head-on

head-shrinker

head-to-head

head-up display

<hr> معنی : سردرد، درد سر <hr> معانی دیگر : (عامیانه) دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه، خشخاش وحشی

معنی : سردرد، درد سر معانی دیگر : (عامیانه) دردسر، گرفتاری، زحمت، دقمصه، مخمصه، خشخاش وحشی

headache

headache powder

headaches

headachier

headachiest

<hr> دچارسردرد، سردرد دار، سردرداور

دچارسردرد، سردرد دار، سردرداور

headachy

<hr> معنی : شیرازه، پیشانی بند، عمامه، روسری <hr> معانی دیگر : (نواری که دور سر یا پیشانی می بندند) سربند، عقال، سربند، روسری زنانه، پیشانی بند، درکتاب شیرازه

معنی : شیرازه، پیشانی بند، عمامه، روسری معانی دیگر : (نواری که دور سر یا پیشانی می بندند) سربند، عقال، سربند، روسری زنانه، پیشانی بند، درکتاب شیرازه

headband

headbander

headbands

<hr> معنی : بالین <hr> معانی دیگر : تخته ی سر (مثلا تخته ای که به طور عمود در بالای تختخواب قرار دارد)، تخته ی بالا تختی، تخته ای که در انتهای فوقانی چیزی گ ذارند

معنی : بالین معانی دیگر : تخته ی سر (مثلا تخته ای که به طور عمود در بالای تختخواب قرار دارد)، تخته ی بالا تختی، تخته ای که در انتهای فوقانی چیزی گ ذارند

headboard

headboards

headborough

headbutt

headcap

headchair

<hr> (خوراکپزی) کوفته ی کله پاچه ی خوک

(خوراکپزی) کوفته ی کله پاچه ی خوک

headcheese

headchute

headcloth

headclothes

headcloths

headcount

headcounter

<hr> معنی : ارایش مو، عمامه، روسری زنانه، پوشاک سر، ارایش سر <hr> معانی دیگر : (هر چیزی که برای پوشش یا آذین سر به کار رود) سرآذین، روسری، لچک، دیهیم، تل سر، واشام، دستمال سر، چارقد، باشامه، مقنعه، روسرى، پوشاک سر، لچک، ارایش سر یا مو

معنی : ارایش مو، عمامه، روسری زنانه، پوشاک سر، ارایش سر معانی دیگر : (هر چیزی که برای پوشش یا آذین سر به کار رود) سرآذین، روسری، لچک، دیهیم، تل سر، واشام، دستمال سر، چارقد، باشامه، مقنعه، روسرى، پوشاک سر، لچک، ارایش سر یا مو

headdress

headdresses

<hr> معنی : نوک دار، سردار، رسیده <hr> معانی دیگر : دارای سر (مثل کلم)، چغندروار، قلمبه شده، نوک دار <hr> headed_ پسوند: دارای (نوعی یا تعدادی) سر

معنی : نوک دار، سردار، رسیده معانی دیگر : دارای سر (مثل کلم)، چغندروار، قلمبه شده، نوک دار headed_ پسوند: دارای (نوعی یا تعدادی) سر

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی