انگلیسی به فارسی

hearing aid

hearing examiner

hearing officer

hearingless

<hr> معنی : استماع کردن، گوش دادن به، گوش کردن به، بگوش دل پذیرفتن <hr> معانی دیگر : (با دقت) گوش کردن، گوش فرا دادن، به گوش گرفتن

معنی : استماع کردن، گوش دادن به، گوش کردن به، بگوش دل پذیرفتن معانی دیگر : (با دقت) گوش کردن، گوش فرا دادن، به گوش گرفتن

hearken

hearkened

hearkener

hearkening

hearkens

hears

<hr> معنی : اوازه، شایعه، مسموعات، چیز شنیده <hr> معانی دیگر : سرزبان ها، آوازه، رواجه، خبر، شنیده، سخن افواهی، تواتر، شایعه، اوازه، خبر، چیز شنیده، مسموعات

معنی : اوازه، شایعه، مسموعات، چیز شنیده معانی دیگر : سرزبان ها، آوازه، رواجه، خبر، شنیده، سخن افواهی، تواتر، شایعه، اوازه، خبر، چیز شنیده، مسموعات

hearsay

<hr> (حقوق) شهادت سماعی، گواهی افواهی

(حقوق) شهادت سماعی، گواهی افواهی

hearsay evidence

hearsay rule

hearsays

<hr> معنی : نعش کش، مرده کش، بانعش کش بردن <hr> معانی دیگر : نعش کش (اتومبیل یا ارابه یا گاری)، (قدیمی) تابوت

معنی : نعش کش، مرده کش، بانعش کش بردن معانی دیگر : نعش کش (اتومبیل یا ارابه یا گاری)، (قدیمی) تابوت

hearse

hearsed

hearselike

hearses

hearsing

<hr> معنی : جوهر، قلب، مرکز، ضمیر، دل، رشادت، لب کلام، دل و جرات، مغز درخت، تشجیع کردن، جرات دادن <hr> معانی دیگر : سینه، (برخی سبزیجات) مغز، چغند، کله، اصل، لب (مطلب)، جان (کلام)، مرکز احساسات وعواطف، شخصیت، نهاد، سرشت، وجدان، عاطفه، احساس، امید، جرات، دل و دماغ، روحیه، (ورق بازی - معمولا جمع) دل، هر چیز به شکل قلب، دلدیس، دل سان، (بازی ورق مشابه بازی حکم) هارتز، (نادر) رجوع شود به: hearten، اغوش، دل دادن، بدل گرفتن

معنی : جوهر، قلب، مرکز، ضمیر، دل، رشادت، لب کلام، دل و جرات، مغز درخت، تشجیع کردن، جرات دادن معانی دیگر : سینه، (برخی سبزیجات) مغز، چغند، کله، اصل، لب (مطلب)، جان (کلام)، مرکز احساسات وعواطف، شخصیت، نهاد، سرشت، وجدان، عاطفه، احساس، امید، جرات، دل و دماغ، روحیه، (ورق بازی - معمولا جمع) دل، هر چیز به 

heart

heart ache

<hr> از دل و جان، با تمام نیرو، بادل وجان، باهمه تو

از دل و جان، با تمام نیرو، بادل وجان، باهمه تو

heart and soul

<hr> معنی : سکته <hr> معانی دیگر : (پزشکی) حمله ی قلبی

معنی : سکته معانی دیگر : (پزشکی) حمله ی قلبی

heart attack

heart block

heart cherry

heart disease

<hr> (پزشکی) نارسایی قلبی، سکته قلبی، نارسایی قلب

(پزشکی) نارسایی قلبی، سکته قلبی، نارسایی قلب

heart failure

<hr> کسی که عاشق نیست، فارغ از عشق، ازاد ازقید عشق، مبرا از عشق

کسی که عاشق نیست، فارغ از عشق، ازاد ازقید عشق، مبرا از عشق

heart free

heart line

heart massage

heart monitor

heart murmur

heart muscle

heart pea

heart rending

heart rhythm

heart stricken

heart surgeon

heart surgery

<hr> (عامیانه) صحبت خودمانی و رک و راست، صمیمی، رفیق، دوست، بطور خودمانی وصمیمانه

(عامیانه) صحبت خودمانی و رک و راست، صمیمی، رفیق، دوست، بطور خودمانی وصمیمانه

واژه های حرف "h" - انگلیسی به فارسی