انگلیسی به فارسی

idiocracies

idiocrasis

<hr> حالت مزاجی ویژه، حالت مخصوص، طبیعت ویژه - طرز فکر ویژه

حالت مزاجی ویژه، حالت مخصوص، طبیعت ویژه - طرز فکر ویژه

idiocrasy

idiocratic

<hr> معنی : خبط دماغ، خرق، خرف، حماقت، ابلهی، سبک مغزی <hr> معانی دیگر : خریت، بی خردی، کالیوگی، بلاهت، پخمگی، نابخردی، خبط دماه

معنی : خبط دماغ، خرق، خرف، حماقت، ابلهی، سبک مغزی معانی دیگر : خریت، بی خردی، کالیوگی، بلاهت، پخمگی، نابخردی، خبط دماه

idiocy

idiocyclophanous

idiodynamic

idiodynamics

idioelectrical

idiogastra

idiogenesis

idiogenetic

idiogenous

<hr> روانشناسى : نامفهوم گویى

روانشناسى : نامفهوم گویى

idioglossia

idioglottic

idiogram

idiograph

<hr> معنی : مادی، اندیشه نگار، وابسته به مجاز <hr> معانی دیگر : مجازی

معنی : مادی، اندیشه نگار، وابسته به مجاز معانی دیگر : مجازی

idiographic

idiographical

idiohypnotism

idiolalia

idiolatry

<hr> (زبان شناسی) گویش فردی، طرزبیان و لحن سخن شخص در یک مرحله زندگی

(زبان شناسی) گویش فردی، طرزبیان و لحن سخن شخص در یک مرحله زندگی

idiolect

idiolectal

idiologism

<hr> معنی : لهجه، زبان ویژه، اصطلاح <hr> معانی دیگر : سبک ویژه، سبک منحصر به فرد، نحوه ی بیان، زبانزد، گویش، زبان محلی، گویش حرفه ای یا صنفی

معنی : لهجه، زبان ویژه، اصطلاح معانی دیگر : سبک ویژه، سبک منحصر به فرد، نحوه ی بیان، زبانزد، گویش، زبان محلی، گویش حرفه ای یا صنفی

idiom

<hr> معنی : مجازی، مصطلح، اصطلاحی <hr> معانی دیگر : زبانزدی، پر از اصطلاح، ویژه ی فرد یا گروه مشخص <hr> idiomatic(al) اصطلاحى علوم مهندسى : مصطلح

معنی : مجازی، مصطلح، اصطلاحی معانی دیگر : زبانزدی، پر از اصطلاح، ویژه ی فرد یا گروه مشخص idiomatic(al) اصطلاحى علوم مهندسى : مصطلح

idiomatic

idiomatic expression

<hr> بشکل اصطلاح یا عبارت ویژه

بشکل اصطلاح یا عبارت ویژه

idiomatically

idiomaticalness

idiomaticity

idiomaticness

idiomology

<hr> (دارای شکل وابسته به خود یا شکل معمول نوع خود) گزین ریخت، دارای شکل مخصوص بخود، دارای شکل صحیح خود

(دارای شکل وابسته به خود یا شکل معمول نوع خود) گزین ریخت، دارای شکل مخصوص بخود، دارای شکل صحیح خود

idiomorphic

idiomorphically

idiomorphism

idiomorphous

idiomuscular

<hr> (پزشکی - وابسته به بیماری که علت آن معلوم نیست) گزین آسیب، وابسته بناخوشی جداگانه، مربوط بعلت اصلی یا ذاتی

(پزشکی - وابسته به بیماری که علت آن معلوم نیست) گزین آسیب، وابسته بناخوشی جداگانه، مربوط بعلت اصلی یا ذاتی

idiopathic

idiopathic disease

idiopathic disorder

idiopathic hemochromatosis

idiopathic thrombocytopenic purpura

idiopathical

idiopathies

<hr> معنی : صفت خاص، علاقه خاص، ناخوشی جداگانه <hr> معانی دیگر : صفت خاص، علاقه خاص، ناخوشی جداگانه

معنی : صفت خاص، علاقه خاص، ناخوشی جداگانه معانی دیگر : صفت خاص، علاقه خاص، ناخوشی جداگانه

واژه های حرف "i" - انگلیسی به فارسی