انگلیسی به فارسی

<hr> (هند در دوران استعمار) ممصاحب،خانم،سرکار خانم،علیا مخدره،همسر رییس

(هند در دوران استعمار) ممصاحب،خانم،سرکار خانم،علیا مخدره،همسر رییس

memsahib

memsahibs

<hr> معنی : مردها، جنس ذکور <hr> معانی دیگر : جمع واژه ی: man

معنی : مردها، جنس ذکور معانی دیگر : جمع واژه ی: man

men's

men's furnishings

men's room

menaccanitic

<hr> معنی : مخاطره، تهدید، چیزی که تهدید کننده است، ارعاب کردن، چشم زهره رفتن، تهدید کردن <hr> معانی دیگر : بیمداد، ارعاب، هر چیز تهدید کننده، بیم آفرین، بیم زا، خطر، (عامیانه) آدم مزاحم، موی دماغ، موجب دردسر، شیطان، مایه ی صدمن شیر، تخس، موجب تهدید شدن، در معرض خطر قرار دادن

معنی : مخاطره، تهدید، چیزی که تهدید کننده است، ارعاب کردن، چشم زهره رفتن، تهدید کردن معانی دیگر : بیمداد، ارعاب، هر چیز تهدید کننده، بیم آفرین، بیم زا، خطر، (عامیانه) آدم مزاحم، موی دماغ، موجب دردسر، شیطان، مایه ی صدمن شیر، تخس، موجب تهدید شدن، در معرض خطر قرار دادن

menace

menaceable

menaced

menaceful

menacement

menacers

menaces

menacing

<hr> تهدید کنان، از روی تهدید

تهدید کنان، از روی تهدید

menacingly

menacme

<hr> معنی : حوریان زیبای ملازم دیونیسوس، زنان باده گسار، زن باده گسار <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: maenad، maenad مذهب یونان حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده

معنی : حوریان زیبای ملازم دیونیسوس، زنان باده گسار، زن باده گسار معانی دیگر : رجوع شود به: maenad، maenad مذهب یونان حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده

menad

menadic

<hr> (داروسازی) منادیون (گرد زردرنگ و بلورین به فرمول c11h8o2)

(داروسازی) منادیون (گرد زردرنگ و بلورین به فرمول c11h8o2)

menadione

<hr> معنی : خانه داری <hr> معانی دیگر : مدیریت، مسئولیت، خانواده

معنی : خانه داری معانی دیگر : مدیریت، مسئولیت، خانواده

menage

<hr> (فرانسه) زندگی سه نفری (با هم زندگی کردن زن و شوهر و فاسق یکی از آن دو) (فرانسه) رابطه ی عشقی سه نفری (به ویژه اگر در یک جا زندگی بکنند)

(فرانسه) زندگی سه نفری (با هم زندگی کردن زن و شوهر و فاسق یکی از آن دو) (فرانسه) رابطه ی عشقی سه نفری (به ویژه اگر در یک جا زندگی بکنند)

menage a trois

<hr> معنی : دامگاه، نمایشگاه جانوران، جایگاه دام ودد <hr> معانی دیگر : (دسته ای از جانوران غیربومی که برای نمایش در قفس نگهداری می شوند) جانوران باغ وحش، جانوران نمایشی

معنی : دامگاه، نمایشگاه جانوران، جایگاه دام ودد معانی دیگر : (دسته ای از جانوران غیربومی که برای نمایش در قفس نگهداری می شوند) جانوران باغ وحش، جانوران نمایشی

menagerie

menageries

menagerist

menages

menaquinone

<hr> اولین قاعدگی دختر، نخستین ماهانگی

اولین قاعدگی دختر، نخستین ماهانگی

menarche

menarcheal

menarches

menarchial

menards

menaspis

mencius

<hr> معنی : درست کردن، بهبودی یافتن، شفاء دادن، رفو کردن، مرمت کردن، تعمیر کردن <hr> معانی دیگر : نوسازی کردن، بهترکردن، اصلاح کردن، بهبود بخشیدن، (سلامتی - شکستگی استخوان) بهبود یافتن، بهتر شدن، جوش خوردن، (زخم) التیام یافتن، (بیماری) خوب شدن، شفا یافتن، بازسازی، بهبود(ی)، التیام، رجوع شود به: amends، شفا دادن

معنی : درست کردن، بهبودی یافتن، شفاء دادن، رفو کردن، مرمت کردن، تعمیر کردن معانی دیگر : نوسازی کردن، بهترکردن، اصلاح کردن، بهبود بخشیدن، (سلامتی - شکستگی استخوان) بهبود یافتن، بهتر شدن، جوش خوردن، (زخم) التیام یافتن، (بیماری) خوب شدن، شفا یافتن، بازسازی، بهبود(ی)، التیام، رجوع شود به: amends، شفا دا

mend

mendable

<hr> معنی : دروغگو، کاذب <hr> معانی دیگر : نادرست، کذاب، قلابی

معنی : دروغگو، کاذب معانی دیگر : نادرست، کذاب، قلابی

mendacious

mendaciously

mendacities

<hr> معنی : کذب، دروغ گویی <hr> معانی دیگر : دروغین بودن، نادرستی

معنی : کذب، دروغ گویی معانی دیگر : دروغین بودن، نادرستی

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی