انگلیسی به فارسی

teaching method

teaching reading

teachless

teachment

teachy

<hr> معنی : فنجان چای <hr> معانی دیگر : فنجان (چای)، استکان، فنجان چای خوری

معنی : فنجان چای معانی دیگر : فنجان (چای)، استکان، فنجان چای خوری

teacup

<hr> به اندازه ی یک فنجان (حدود دو یا سه اونس)، بقدر یک فنجان چای

به اندازه ی یک فنجان (حدود دو یا سه اونس)، بقدر یک فنجان چای

teacupful

teacupfuls

teacups

teacupsful

tead

teagardeny

teagle

teaguelander

<hr> معنی : قهوه خانه، چای خانه <hr> معانی دیگر : (به ویژه در شرق دور) چای خانه، در خاور قهوه خانه

معنی : قهوه خانه، چای خانه معانی دیگر : (به ویژه در شرق دور) چای خانه، در خاور قهوه خانه

teahouse

teahouses

teaing

teaish

teaism

<hr> معنی : چوب ساج، درخت ساج <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت ساج، پیچ اناری هندی (tectona grandis از خانواده ی verbena)

معنی : چوب ساج، درخت ساج معانی دیگر : (گیاه شناسی) درخت ساج، پیچ اناری هندی (tectona grandis از خانواده ی verbena)

teak

<hr> معنی : قوری چای، کتری چای <hr> معانی دیگر : کتری (چای)

معنی : قوری چای، کتری چای معانی دیگر : کتری (چای)

teakettle

teaks

<hr> معنی : چوب ساج، درخت ساج <hr> معانی دیگر : teakwood گ

معنی : چوب ساج، درخت ساج معانی دیگر : teakwood گ

teakwood

teakwoods

<hr> معنی : مرغابی جره <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغابی جره (جنس anas)

معنی : مرغابی جره معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغابی جره (جنس anas)

teal

teal blue

tealeafy

tealery

tealess

teallite

teals

<hr> معنی : جفت، دست، گروه، دسته، گروهه، تیم، یک دستگاه، دسته درست کردن، بصورت دسته یا تیم درامدن <hr> معانی دیگر : (ورزش) تیم، یارگان، (اسب) باهم به کالسکه (و غیره) بستن، با هم یوغ کردن، (اسب های کالسکه و غیره را) راندن، (با چند اسب) حمل کردن، (معمولا با: up) هم گروه شدن، (در یک گروه) همکاری کردن، متحد شدن، همدست شدن، وابسته به تیم یا گروه، گروهی، تیمی، دسته جمعی، جمعی، (ارتش) گروهان، نفرات، (مهجور) زاد و رود، اعقاب، نوادگان، نسل، (مهجور) دسته ی بچه خوک یا بچه مرغابی

معنی : جفت، دست، گروه، دسته، گروهه، تیم، یک دستگاه، دسته درست کردن، بصورت دسته یا تیم درامدن معانی دیگر : (ورزش) تیم، یارگان، (اسب) باهم به کالسکه (و غیره) بستن، با هم یوغ کردن، (اسب های کالسکه و غیره را) راندن، (با چند اسب) حمل کردن، (معمولا با: up) هم گروه شدن، (در یک گروه) همکاری کردن، متحد شدن، 

team

<hr> (کسی که منافع تیم یا گروه را بر منافع خود ترجیح می دهد) تیم گرای، از خود گذشته، در خدمت تیم

(کسی که منافع تیم یا گروه را بر منافع خود ترجیح می دهد) تیم گرای، از خود گذشته، در خدمت تیم

team player

team sport

team teaching

team up

teamakers

teaman

teameo

teaming

teamless

teamman

<hr> معنی : هم قطار، هم کار، همگروه، عضو تیم <hr> معانی دیگر : یار

معنی : هم قطار، هم کار، همگروه، عضو تیم معانی دیگر : یار

teammate

teammates

teams

teamsman

<hr> معنی : کامیون ران <hr> معانی دیگر : (امریکا) راننده ی کامیون، راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه

معنی : کامیون ران معانی دیگر : (امریکا) راننده ی کامیون، راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی