انگلیسی به فارسی

terrestrial guidance

terrestrial planet

terrestrial time

terrestrialism

terrestriality

terrestrialize

terrestrially

terrestrialness

terrestrials

terrestricity

terrestrify

<hr> معنی : حلقه اتصالی، قلاده گردن سگ <hr> معانی دیگر : حلقه (به ویژه حلقه قلاده سگ که تسمه یا مهار را به آن می بندند)، territ حلقه اتصالی

معنی : حلقه اتصالی، قلاده گردن سگ معانی دیگر : حلقه (به ویژه حلقه قلاده سگ که تسمه یا مهار را به آن می بندند)، territ حلقه اتصالی

terret

terri

terribility

<hr> معنی : مخوف، ترسناک، ژیان، وحشتاور، ترس اور، وحشتناک، خوفناک، بسیار بد، مهیب، هولناک، سهمناک <hr> معانی دیگر : سخت، شدید، ستهم، طاقت فرسا، آزارنده، بد، مزخرف، افتضاح، گند

معنی : مخوف، ترسناک، ژیان، وحشتاور، ترس اور، وحشتناک، خوفناک، بسیار بد، مهیب، هولناک، سهمناک معانی دیگر : سخت، شدید، ستهم، طاقت فرسا، آزارنده، بد، مزخرف، افتضاح، گند

terrible

<hr> ترسناکی، مخوفی، سختی

terribleness

terribles

<hr> بسیار، خیلی، به طور وحشتناک، ترسناکانه، بطور مخوف، سخت، زیاد

بسیار، خیلی، به طور وحشتناک، ترسناکانه، بطور مخوف، سخت، زیاد

terribly

terricole

terricoline

<hr> معنی : خاکزی <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) خاکزی، زمین زی، خاکی

معنی : خاکزی معانی دیگر : (گیاه شناسی) خاکزی، زمین زی، خاکی

terricolous

terrie

<hr> معنی : فهرست ما یملک، سگ تری یر، سگ بویی شکاری <hr> معانی دیگر : (سگ) تریر

معنی : فهرست ما یملک، سگ تری یر، سگ بویی شکاری معانی دیگر : (سگ) تریر

terrier

terrierlike

terriers

terries

<hr> معنی : ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک <hr> معانی دیگر : ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر

معنی : ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک معانی دیگر : ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر

terrific

terrifical

terrifically

terrification

terrificly

terrificness

terrified

terrifiedly

terrifier

terrifies

<hr> معنی : وحشت زده کردن، مرعوب کردن <hr> معانی دیگر : (سخت) ترساندن

معنی : وحشت زده کردن، مرعوب کردن معانی دیگر : (سخت) ترساندن

terrify

terrifying

terrifyingly

terrigene

<hr> معنی : خاک زاد <hr> معانی دیگر : تشکیل شده بوسیله عمل سایش رودخانه وجریان اب

معنی : خاک زاد معانی دیگر : تشکیل شده بوسیله عمل سایش رودخانه وجریان اب

terrigenous

terriginous

<hr> ظرف سفالی که در آن غذا پخته و خورده می شود

ظرف سفالی که در آن غذا پخته و خورده می شود

terrine

terrines

territ

territelae

territelarian

<hr> معنی : زمینی، محلی، داخلی، منطقهای، ارضی <hr> معانی دیگر : وابسته به سرزمین، اقلیمی، سرزمینی، ساحلی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) قلمرودار، بومگاهی، (معمولا t بزرگ) وابسته به دفاع محلی (توسط غیر نظامیان)

معنی : زمینی، محلی، داخلی، منطقهای، ارضی معانی دیگر : وابسته به سرزمین، اقلیمی، سرزمینی، ساحلی، (جانورشناسی - گیاه شناسی) قلمرودار، بومگاهی، (معمولا t بزرگ) وابسته به دفاع محلی (توسط غیر نظامیان)

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی