certically

<hr> معنی : قابل تصدیق، قابل تایید <hr> معانی دیگر : دیوانه وار، جنون آمیز، تصدیق پذیر، گواهی پذیر، محقق شدنی، تاییدپذیر

معنی : قابل تصدیق، قابل تایید معانی دیگر : دیوانه وار، جنون آمیز، تصدیق پذیر، گواهی پذیر، محقق شدنی، تاییدپذیر

certifiable

certifiably

<hr> معنی : شهادت نامه، گواهی نامه، سند رسمی، گواهی صادر کردن <hr> معانی دیگر : پروانه، پروانچه، پروانک، پته، تصدیق، جواز، سند، گواهینامه دادن، پروانه صادر کردن

معنی : شهادت نامه، گواهی نامه، سند رسمی، گواهی صادر کردن معانی دیگر : پروانه، پروانچه، پروانک، پته، تصدیق، جواز، سند، گواهینامه دادن، پروانه صادر کردن

certificate

certificate of airworthiness

certificate of classification

certificate of competency

certificate of conformance

certificate of damage

certificate of deletion

<hr> (بانکداری) گواهینامه ی سپرده، (ورقه ی رسید) سپرده ی ثابت، گواهی پول سپرده

(بانکداری) گواهینامه ی سپرده، (ورقه ی رسید) سپرده ی ثابت، گواهی پول سپرده

certificate of deposit

certificate of entry

certificate of experience

certificate of first entry classification

certificate of fitness

certificate of good standing

certificate of health

<hr> اساسنامه شرکت، سندی که هدف و مدت و محل کار و سازمان شرکت را روشن می سازد

اساسنامه شرکت، سندی که هدف و مدت و محل کار و سازمان شرکت را روشن می سازد

certificate of incorporation

certificate of maintenance

certificate of ownership

certificate of pratique

certificate of recognition

certificate of registration

certificate of registry

certificate of release

certificate of sea stores

certificate of survey

certificate revocation list

certificated mechanic

certificated technician

<hr> معنی : تصدیق، گواهی، شهادت <hr> معانی دیگر : صدور گواهینامه (یا تصدیق یا پروانه یا جواز یا شهادتنامه و غیره)

معنی : تصدیق، گواهی، شهادت معانی دیگر : صدور گواهینامه (یا تصدیق یا پروانه یا جواز یا شهادتنامه و غیره)

certification

certification authority

certification body

certification letter

certification pilot

certification policy

certification practice statement

certification test

<hr> معنی : تصدیق شده <hr> معانی دیگر : دیپلمه، دارای گواهینامه (یا جواز یا تصدیق و غیره)، تضمین شده، گواهی شده، گواهی دار

معنی : تصدیق شده معانی دیگر : دیپلمه، دارای گواهینامه (یا جواز یا تصدیق و غیره)، تضمین شده، گواهی شده، گواهی دار

certified

certified copy

certified internal auditor

<hr> معنی : حسابدار قسم خورده <hr> معانی دیگر : حسابدار دارای گواهینامه ی رسمی

معنی : حسابدار قسم خورده معانی دیگر : حسابدار دارای گواهینامه ی رسمی

certified public accountant

certified seed

certifircate

<hr> معنی : تصدیق کردن، تضمین کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام کردن، (بانکداری) چک (و غیره) را تضمین کردن، گواهینامه صادر کردن

معنی : تصدیق کردن، تضمین کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن معانی دیگر : (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام کردن، (بانکداری) چک (و غیره) را تضمین کردن، گواهینامه صادر کردن

certify

<hr> معنی : دقت، اطمینان، یقین <hr> معانی دیگر : اطمینان کامل، وثوق، قطعیت

معنی : دقت، اطمینان، یقین معانی دیگر : اطمینان کامل، وثوق، قطعیت

certitude

<hr> ریم گوش، جرم گوش، ماده ی موم مانندی که از گوش بیرون می آید

ریم گوش، جرم گوش، ماده ی موم مانندی که از گوش بیرون می آید

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران