chorodata

<hr> علم نقشه برداری و توصیف ناحیه یا بخش بخصوصی، نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیه ای

علم نقشه برداری و توصیف ناحیه یا بخش بخصوصی، نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیه ای

chorography

choroid plexus

chorology

choromatin

choropleth map

chorse

chort

<hr> معنی : صدای خورخور یا خنده، خندیدن، خنده کردن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن <hr> معانی دیگر : خنده ی توام با خرناس، خرخنده، خرخنده کردن، (با صدای خرخر در گلو یا دماغ) خندیدن، قهقهه زدن، مناجات کردن

معنی : صدای خورخور یا خنده، خندیدن، خنده کردن، صدای خرخر کردن، سرود وتسبیح خواندن، صدای خرناس کردن معانی دیگر : خنده ی توام با خرناس، خرخنده، خرخنده کردن، (با صدای خرخر در گلو یا دماغ) خندیدن، قهقهه زدن، مناجات کردن

chortle

<hr> معنی : هم سرایان، نغمه سرایان هم اهنگ، دسته خوانندگان، برگردان، هم سرایی کردن <hr> معانی دیگر : هم صدایی، هم سرایی، رامشگری، رامشگران، هم صدا شدن، یک دل و یک زبان گفتن، (تئاتر یونان باستان - دسته ای از بازیگران که سرود و رقص و گفتار آنان داستان نمایش را گویاتر می کند و یا مورد تفسیر و تنویر قرار می دهد) کرس، (تئاتر دوره ی الیزابت در انگلیس) بازیگری که پیش گفتار و پس گفتار (مقدمه و موخره) داستان را ارائه می دهد، بخشی از نمایش یا برنامه ی موسیقی که توسط دسته ی هم سرایان (کر) اجرا می شود، گروه رقصگر و آواز خوان (در اپرا یا نمایش موزیکال)، دسته ی کر، هم صدایان، موسیقی جهت آواز دسته جمعی، (آواز و سرودهای مذهبی) ترجیع بند، (موسیقی جاز) بخش اصلی آهنگ که پس از پیش درآمد می آید، (جاز) تکنوازی

معنی : هم سرایان، نغمه سرایان هم اهنگ، دسته خوانندگان، برگردان، هم سرایی کردن معانی دیگر : هم صدایی، هم سرایی، رامشگری، رامشگران، هم صدا شدن، یک دل و یک زبان گفتن، (تئاتر یونان باستان - دسته ای از بازیگران که سرود و رقص و گفتار آنان داستان نمایش را گویاتر می کند و یا مورد تفسیر و تنویر قرار می دهد) 

chorus

chos sher jat

<hr> زمان گذشته و (مهجور) اسم مفعول: choose، (حقوق) مال منقول، اشیا شخصی، گزید، برگزید، انتخاب کرد، اختیارکرد

زمان گذشته و (مهجور) اسم مفعول: choose، (حقوق) مال منقول، اشیا شخصی، گزید، برگزید، انتخاب کرد، اختیارکرد

chose

chose in action

chose in possession

chose to

<hr> معنی : برگزیده، منتخب <hr> معانی دیگر : (یزدان شناسی مسیحی) مورد لطف خداوند، برگزیده ی خدا، اسم مفعول فعل: choose، گزیده، نخبه

معنی : برگزیده، منتخب معانی دیگر : (یزدان شناسی مسیحی) مورد لطف خداوند، برگزیده ی خدا، اسم مفعول فعل: choose، گزیده، نخبه

chosen

chosen message attack

chosen related key attack

chosenness

chou

chouette

choulder bag

chourei bokai

chow a gum

chow down

chowing down

choy sum

chpis

<hr> مال اندوز، پول جمع کن، مربوط به اندوختن مال

مال اندوز، پول جمع کن، مربوط به اندوختن مال

chrematistic

<hr> غلم مال اندوزى، علم پس اندازى

غلم مال اندوزى، علم پس اندازى

chrematistics

<hr> معنی : مجموعه، منتخبات، قطعات منتخب، قطعات برگزیده <hr> معانی دیگر : (نادر)، مجموعه ای از قطعات ادبی و کلمات قصار که در آموزش زبان خارجی به کار رود، جنگ زبان آموز، قطعات برگزیده برای نواموزان زبان بیگانه

معنی : مجموعه، منتخبات، قطعات منتخب، قطعات برگزیده معانی دیگر : (نادر)، مجموعه ای از قطعات ادبی و کلمات قصار که در آموزش زبان خارجی به کار رود، جنگ زبان آموز، قطعات برگزیده برای نواموزان زبان بیگانه

chrestomathy

chrimbo

chrip

<hr> معنی : مسیح، عیسی <hr> معانی دیگر : حضرت عیسی مسیح (نام کامل او: jesus the christ یا jesus christ)

معنی : مسیح، عیسی معانی دیگر : حضرت عیسی مسیح (نام کامل او: jesus the christ یا jesus christ)

christ

christ consciousness

christ sake

christain

<hr> معنی : تعمید دادن، نام گذاری کردن <hr> معانی دیگر : (هنگام تعمید) نام مسیحی دادن، (در مورد کشتی و ساختمان و غیره) نامگذاری کردن، برای اولین بار به کار بردن، گشودن، (با دادن غسل تعمید و عضویت در کلیسا) مسیحی کردن، نام گذاری کردن هنگام تعمید

معنی : تعمید دادن، نام گذاری کردن معانی دیگر : (هنگام تعمید) نام مسیحی دادن، (در مورد کشتی و ساختمان و غیره) نامگذاری کردن، برای اولین بار به کار بردن، گشودن، (با دادن غسل تعمید و عضویت در کلیسا) مسیحی کردن، نام گذاری کردن هنگام تعمید

christen

<hr> معنی : مراسم تعمید ونامگذاری بچه <hr> معانی دیگر : (کلیسای مسیحی) مراسم غسل تعمید و نامگذاری کودک، گرایش به دین مسیح

معنی : مراسم تعمید ونامگذاری بچه معانی دیگر : (کلیسای مسیحی) مراسم غسل تعمید و نامگذاری کودک، گرایش به دین مسیح

christening

<hr> معنی : مسیحی <hr> معانی دیگر : عیسوی، ترسا، نصرانی، (عامیانه) آدم خوب و محترم، دارای خصالی که توسط عیسی تاکید شده (مانند محبت و عاطفه و گذشت و افتادگی)، وابسته به عیسی و تعالیم و مذهب او، اسم خاص مذکر

معنی : مسیحی معانی دیگر : عیسوی، ترسا، نصرانی، (عامیانه) آدم خوب و محترم، دارای خصالی که توسط عیسی تاکید شده (مانند محبت و عاطفه و گذشت و افتادگی)، وابسته به عیسی و تعالیم و مذهب او، اسم خاص مذکر

christian

christian crusade

christian tradition

<hr> معنی : مسیحیت، دین مسیحی <hr> معانی دیگر : دین مسیح، مسیحیان، ترسایان

معنی : مسیحیت، دین مسیحی معانی دیگر : دین مسیح، مسیحیان، ترسایان

christianity

<hr> معنی : مسیحی کردن، عیسوی کردن <hr> معانی دیگر : به دین مسیح در آوردن

معنی : مسیحی کردن، عیسوی کردن معانی دیگر : به دین مسیح در آوردن

واژه های حرف "c" - پیشنهاد کاربران