پیشنهاد کاربران

en route chart

en route clearance

en route climb

en route climb performance

en route time

<hr> (فرانسه) در دسته (به عنوان بخشی از یک سرویس چینی آلات یا یک دسته از هر چیز)، بطورسری، بدنبال هم

(فرانسه) در دسته (به عنوان بخشی از یک سرویس چینی آلات یا یک دسته از هر چیز)، بطورسری، بدنبال هم

en suite

en suite room

<hr> معنی : اختیار دادن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای <hr> معانی دیگر : قادر کردن، توانا کردن، توانمند کردن، میسر کردن، ممکن کردن، شدنی کردن، امکان دادن

معنی : اختیار دادن، قادر ساختن، توانا ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای معانی دیگر : قادر کردن، توانا کردن، توانمند کردن، میسر کردن، ممکن کردن، شدنی کردن، امکان دادن

enable

enable analytics

enable tunable

<hr> (verb transitive) توانا ساختن، قادر ساختن (verb transitive) قادر ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای، اختیار دادن

(verb transitive) توانا ساختن، قادر ساختن (verb transitive) قادر ساختن، وسیله فراهم کردن، تهیه کردن برای، اختیار دادن

enabled

enablement

enabler

enablers

enables

enabling

enabling technology

<hr> وضع . حکم، قانون قانون ـ فقه : تاسیس

وضع . حکم، قانون قانون ـ فقه : تاسیس

enacment

<hr> معنی : نمایش دادن، بصورت قانون دراوردن، وضع کردن تصویب کردن <hr> معانی دیگر : (لایحه و غیره) وضع کردن، تصویب کردن، به صورت قانون درآوردن، رواگاندن، (در نمایش و غیره) بازی کردن، ایفا کردن، (مجازی - نقش یا صحنه) اجرا کردن، وضع کردن قانون تصویب کردن

معنی : نمایش دادن، بصورت قانون دراوردن، وضع کردن تصویب کردن معانی دیگر : (لایحه و غیره) وضع کردن، تصویب کردن، به صورت قانون درآوردن، رواگاندن، (در نمایش و غیره) بازی کردن، ایفا کردن، (مجازی - نقش یا صحنه) اجرا کردن، وضع کردن قانون تصویب کردن

enact

enacted

enactes law

enacting

<hr> (دارای اختیار تصویب کردن) تصویب کننده، در حال تصویب، رواگانگر، مقرردارنده، وضع کننده

(دارای اختیار تصویب کردن) تصویب کننده، در حال تصویب، رواگانگر، مقرردارنده، وضع کننده

enactive

enactivism

<hr> معنی : تصویب، بصورت قانون در امدن <hr> معانی دیگر : وضع، رواگانی، (آنچه که وضع یا تصویب شده است) قانون، لایحه، مصوبه

معنی : تصویب، بصورت قانون در امدن معانی دیگر : وضع، رواگانی، (آنچه که وضع یا تصویب شده است) قانون، لایحه، مصوبه

enactment

<hr> واضع، برقرارکننده، مقرردارنده، نمایش دهنده

واضع، برقرارکننده، مقرردارنده، نمایش دهنده

enactor

enader

enahnced

enalapril

enama

<hr> معنی : مینا، لعاب، مینایی، مینا ساختن، میناکاری کردن، لعاب دادن <hr> معانی دیگر : لعاب (که به سفال و فلز و غیره می دهند)، لاب، لایه آب، لیزابه، لعابدار کردن، مینادار کردن، لعاب زدن به، با رنگ های گوناگون آذین کردن، رنگارنگ کردن، میناکاری، (دندان) مینا، (هر چیز لعاب مانند) لعابسانه، میناسانه، روکش جلادار، ظرف لعابی، لعابی، گنجانه ی لعابی، (رنگی که پس از خشک شدن سخت و براق و لعاب مانند می شود) رنگ مینایی، رنگ لعابی

معنی : مینا، لعاب، مینایی، مینا ساختن، میناکاری کردن، لعاب دادن معانی دیگر : لعاب (که به سفال و فلز و غیره می دهند)، لاب، لایه آب، لیزابه، لعابدار کردن، مینادار کردن، لعاب زدن به، با رنگ های گوناگون آذین کردن، رنگارنگ کردن، میناکاری، (دندان) مینا، (هر چیز لعاب مانند) لعابسانه، میناسانه، روکش جلادار،

enamel

enamel firing

enamel hypoplasia

enamel paint

enamel pearl

enamel prism

enamel rod

enamelled copper wire

enamelling

enameloma

<hr> معنی : شیفتن، شیفته کردن <hr> معانی دیگر : (معمولا در صیغه ی مجهول و با: of) شیفته بودن، واله بودن، شیدا بودن، دلباخته بودن، عاشق بودن (در انگلیس enamour می نویسند)

معنی : شیفتن، شیفته کردن معانی دیگر : (معمولا در صیغه ی مجهول و با: of) شیفته بودن، واله بودن، شیدا بودن، دلباخته بودن، عاشق بودن (در انگلیس enamour می نویسند)

enamor

enamorado soy

<hr> معنی : شیفتن، شیفته کردن <hr> معانی دیگر : شیفته کردن، شیفتن

معنی : شیفتن، شیفته کردن معانی دیگر : شیفته کردن، شیفتن

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران