enderman

<hr> تلاش، کوشش، سعی، جد و جهد، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن

تلاش، کوشش، سعی، جد و جهد، سعی بلیغ، تلاش کردن، کوشیدن

endevour

endfest

<hr> (شطرنج) مرحله ی آخر (چند بازی آخرکه در آن هر طرف معدودی مهره دارد)، آخر بازی، عملیات نهایی

(شطرنج) مرحله ی آخر (چند بازی آخرکه در آن هر طرف معدودی مهره دارد)، آخر بازی، عملیات نهایی

endgame

endgame countermeasures

<hr> معنی : خاتمه، پایان، فرجام <hr> معانی دیگر : انتها، اتمام، سرانجام، بخش پایانی، بخش نهایی، مرگ، پایان عمر، فنا

معنی : خاتمه، پایان، فرجام معانی دیگر : انتها، اتمام، سرانجام، بخش پایانی، بخش نهایی، مرگ، پایان عمر، فنا

ending

ending balance

ending diagonal

ending inventory

ending inventory of merchandise

ending shortage

endings

<hr> معنی : بی پایان، بی انتها، مکرر، خارج از حدود، بی حد، پایان نا پذیر <hr> معانی دیگر : تمام نشدنی، بی کران، بی فرجام، بی حد و حصر، بی شمار، جاودانی، ابدی، طولانی، دور و دراز، ممتد، مداوم، مدام، پیوسته، یک ریز، (مکانیک - زنجیر و غیره که دوسر آن به هم وصل شده است و لذا به طور بی پایان دور چرخ و غیره می چرخد) ناپایان

معنی : بی پایان، بی انتها، مکرر، خارج از حدود، بی حد، پایان نا پذیر معانی دیگر : تمام نشدنی، بی کران، بی فرجام، بی حد و حصر، بی شمار، جاودانی، ابدی، طولانی، دور و دراز، ممتد، مداوم، مدام، پیوسته، یک ریز، (مکانیک - زنجیر و غیره که دوسر آن به هم وصل شده است و لذا به طور بی پایان دور چرخ و غیره می چرخد

endless

endless belts

endless start

<hr> بی نهایت، بطوربی پایان، بطورابدی

بی نهایت، بطوربی پایان، بطورابدی

endlessly

endling

endllesslove

<hr> (توضیح یا نوشته ای که به جای زیر صفحه در آخر مقاله یا فصل کتاب داده می شود) تهنویس (در برابر: پانویس footnote)

(توضیح یا نوشته ای که به جای زیر صفحه در آخر مقاله یا فصل کتاب داده می شود) تهنویس (در برابر: پانویس footnote)

endnote

endo dormancy

endocannibalism

<hr> (کالبدشناسی)، درون قلبی، درون دلی

(کالبدشناسی)، درون قلبی، درون دلی

endocardial

<hr> معنی : غشا درونی قلب، درون شامه دل، پرده درونی دل <hr> معانی دیگر : (کالبد شناسی) درون شامه ی قلب، پوشش داخلی قلب، تش غشا درونی میوه

معنی : غشا درونی قلب، درون شامه دل، پرده درونی دل معانی دیگر : (کالبد شناسی) درون شامه ی قلب، پوشش داخلی قلب، تش غشا درونی میوه

endocardium

<hr> معنی : حلقه درونی میوه، پوسته هسته <hr> معانی دیگر : (زیست شناسی) درون بر (لایه ی درونی پیرابر تخمدان یا میوه به ویژه پوست هسته ی زردآلو و هلو و غیره)، درون بر

معنی : حلقه درونی میوه، پوسته هسته معانی دیگر : (زیست شناسی) درون بر (لایه ی درونی پیرابر تخمدان یا میوه به ویژه پوست هسته ی زردآلو و هلو و غیره)، درون بر

endocarp

<hr> (زبانشناسی) درون مرکز، مرکز گرای

(زبانشناسی) درون مرکز، مرکز گرای

endocentric

endocentric compound

endocervical

endocervicitis

endocervix

endochondral

endochronic

endocrin

<hr> معنی : غده مترشحه داخلی، غدهدرونتراو، درون ریز <hr> معانی دیگر : (غده ای که به درون بدن هورمون ترشح می کند) غده ی درون ریز (در برابر: غده ی برون ریز exocrine)، هورمون (گیزه ی) درون ریز، غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده

معنی : غده مترشحه داخلی، غدهدرونتراو، درون ریز معانی دیگر : (غده ای که به درون بدن هورمون ترشح می کند) غده ی درون ریز (در برابر: غده ی برون ریز exocrine)، هورمون (گیزه ی) درون ریز، غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده

endocrine

endocrine disorders

endocrine gland

endocrine organ

endocrine system

endocrinlogist

endocrinologist

<hr> معنی : درون ریزشناسی <hr> معانی دیگر : (پزشکی - زیست شناسی) درون ریز شناسی، طب علم شناسایی و مطالعه غددمترشحه داخلی

معنی : درون ریزشناسی معانی دیگر : (پزشکی - زیست شناسی) درون ریز شناسی، طب علم شناسایی و مطالعه غددمترشحه داخلی

endocrinology

endocrinopathic

endocrinotherapy

endocytic

<hr> (زیست شناسی) درون یاختگی (در برابر: برون یاختگی exocytosis)

(زیست شناسی) درون یاختگی (در برابر: برون یاختگی exocytosis)

endocytosis

<hr> معنی : درون پوست، پرده درونی لیف درخت یا سلول <hr> معانی دیگر : (لایه ی درونی جنین که بعدا تبدیل به دیواره ی دستگاه گوارشی و غیره می شود) درون پوست، پرده درونی گ، لیف درخت یا سلول

معنی : درون پوست، پرده درونی لیف درخت یا سلول معانی دیگر : (لایه ی درونی جنین که بعدا تبدیل به دیواره ی دستگاه گوارشی و غیره می شود) درون پوست، پرده درونی گ، لیف درخت یا سلول

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران