<hr> کفیر (مشروب الکلی و ترش مزه که در قفقاز از شیر گاو درست می کنند)، کفیر:یکجورخوراک ابکی وکفدارکه مانندماست است ودرقفقاز، میخورانند

کفیر (مشروب الکلی و ترش مزه که در قفقاز از شیر گاو درست می کنند)، کفیر:یکجورخوراک ابکی وکفدارکه مانندماست است ودرقفقاز، میخورانند

kefir

<hr> (بشکه ی کوچک که معمولا گنجایش آن از ده گالن کمتر است) چلیک، چلیک کوچک، پیپ

(بشکه ی کوچک که معمولا گنجایش آن از ده گالن کمتر است) چلیک، چلیک کوچک، پیپ

kegger

keila

keisha

keister

kelb

keley

kelich

kellerman

kells

<hr> اسم خاص مونث، رنگ سبز روشن و مایل به زرد (با k کوچک هم می نویسند)

اسم خاص مونث، رنگ سبز روشن و مایل به زرد (با k کوچک هم می نویسند)

kelly

kelly green

<hr> (پزشکی: گوشت زیادی که در محل زخم به وجود می آید) فزونگوشت، کلوئید، برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید

(پزشکی: گوشت زیادی که در محل زخم به وجود می آید) فزونگوشت، کلوئید، برامدگی ایکه درمحل التیام زخم پدید می اید

keloid

<hr> معنی : اشنه دریایی، کتنجک، کتانجک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) کتانجک (خزه های درشت و گیاهان دریایی از راسته ی laminariales)

معنی : اشنه دریایی، کتنجک، کتانجک معانی دیگر : (گیاه شناسی) کتانجک (خزه های درشت و گیاهان دریایی از راسته ی laminariales)

kelp

<hr> د رافسانه های اسکاتلندی جن اسبی

د رافسانه های اسکاتلندی جن اسبی

kelpie

kelt 9b

kelurahan

kelvinator

kemalism

<hr> معنی : نظر، بصیرت، بینش <hr> معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

معنی : نظر، بصیرت، بینش معانی دیگر : فهم، دریافت، ادراک، (اسکاتلند) دانستن، (قدیمی) دیدن، مشاهده کردن، (محلی) تشخیص دادن، (نادر) میدان دید، دیدرس

kendal jenner

kendini bestele

kendrick

<hr> معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن <hr> معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کردن، لگام کردن، سگدانی، لانه ی سگ، خانه ی سگ، سگخانه، (معمولا جمع) پرورشگاه سگ، محل نگهداری سگ ها، (قدیمی) جوی، فاضلاب روباز، گنداب راه، n جوی

معنی : جوی، کانال، ناودان، مجرایاب خیابان، مجرای کوچک، لانهسگ یا روباه، در لانه قرار دادن، در لانه سگ زیستن، در لانه زیستن، لانه کردن معانی دیگر : دسته ی سگ، گله ی سگ، در سگدانی جا دادن، (در سگخانه) جا کردن، (مجازی) در جای بد زندگی کردن، در سگدانی زیستن یا جا دادن، خودداری کردن، مهار کردن، افسار کرد

kennel

kenshi

kenshin

kensington

kent park

<hr> (وزنه ی تعادل کشتی که فلزی و دایمی است) ترازگر آهنی، وزنه اهن ته کشتی، چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون

(وزنه ی تعادل کشتی که فلزی و دایمی است) ترازگر آهنی، وزنه اهن ته کشتی، چدن یااهن ریخته مخصوص سنگین کردن ته کشتی یابالون

kentledge

kenwood

keoxer

kepler laws

keplerian orbit

keplerian trajectory

kepp off

<hr> (معشوقه ای که مرد برایش خانه می گیرد و خرجی می دهد) موله ی نشانده، زمان گذشته و اسم مفعول: keep، گذشته وقسمت سوم peek

(معشوقه ای که مرد برایش خانه می گیرد و خرجی می دهد) موله ی نشانده، زمان گذشته و اسم مفعول: keep، گذشته وقسمت سوم peek

واژه های حرف "k" - پیشنهاد کاربران