limited life

limited menu restaurant

limited monarchies

limited number of

<hr> شرکت با مسئولیت محدود

limited partnership

limited position

limited service

limited slip differential

limited spread

limited stop service

limited time

limited voting

limited war

limiti environmental footprint

<hr> معنی : منحصر کننده <hr> معانی دیگر : محدود کننده، کرانمند ساز، کرانمندگر، مقید، معین

معنی : منحصر کننده معانی دیگر : محدود کننده، کرانمند ساز، کرانمندگر، مقید، معین

limiting

limiting amino acid

limiting behavior

limiting current

limiting current density

limiting diffusion current density

limiting frequency

limiting lye

limiting magnitude

limiting point

limiting relation

limiting viscosity number

limitlessly

limits

limits sign

<hr> معنی : طراح <hr> معانی دیگر : پیکر نگار

معنی : طراح معانی دیگر : پیکر نگار

limner

limners

limnophile

<hr> (عامیانه) رجوع شود به: limousine

(عامیانه) رجوع شود به: limousine

limo

limoges

limoncello

<hr> (شیمی - گیاه شناسی - از ریشه ی فارسی: لیمو) لیمونین (هریک از ترپین های ایزومری به فرمول c10h16 که در بسیاری از گیاهان یافت می شوند)، هیدروکربن شیرینی بفرمول h16 c10

(شیمی - گیاه شناسی - از ریشه ی فارسی: لیمو) لیمونین (هریک از ترپین های ایزومری به فرمول c10h16 که در بسیاری از گیاهان یافت می شوند)، هیدروکربن شیرینی بفرمول h16 c10

limonene

limos

<hr> معنی : خودروسواری بزرگ، اتومبیل کالسکهای <hr> معانی دیگر : لیموزین (اتومبیل سواری بزرگ و مجلل ویژه ی عروس و داماد یا دولت مردان و غیره)

معنی : خودروسواری بزرگ، اتومبیل کالسکهای معانی دیگر : لیموزین (اتومبیل سواری بزرگ و مجلل ویژه ی عروس و داماد یا دولت مردان و غیره)

limousine

limousine service

<hr> معنی : لنگ، لنگی، نرم، قابل انحناء، شل، اهسته رو، لنگیدن، خمیدن، شلیدن <hr> معانی دیگر : لنگان لنگان رفتن، (کشتی و اسب و اتومبیل عیب دار و غیره) لک لک کنان رفتن، افتان و خیزان رفتن، لنگش، شل (به ویژه در مورد چیزی که قبلا سفت یا شق یا استوار بوده)، لمس، لخت، سست، بی حال، شل و ول، عمل لنگیدن، سکته داشتن

معنی : لنگ، لنگی، نرم، قابل انحناء، شل، اهسته رو، لنگیدن، خمیدن، شلیدن معانی دیگر : لنگان لنگان رفتن، (کشتی و اسب و اتومبیل عیب دار و غیره) لک لک کنان رفتن، افتان و خیزان رفتن، لنگش، شل (به ویژه در مورد چیزی که قبلا سفت یا شق یا استوار بوده)، لمس، لخت، سست، بی حال، شل و ول، عمل لنگیدن، سکته داشتن

limp

limp along

<hr> معنی : صدف کوهی، جانور نرم تن خاره چسب <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی - نرم تن شکمپا از تیره های مختلف که بیشترشان آبزی اند و دارای یک صدف قیفی شکل هستند) لیمپت

معنی : صدف کوهی، جانور نرم تن خاره چسب معانی دیگر : (جانور شناسی - نرم تن شکمپا از تیره های مختلف که بیشترشان آبزی اند و دارای یک صدف قیفی شکل هستند) لیمپت

limpet

limpet charge

limpid desk

<hr> معنی : صافی، زلالی <hr> معانی دیگر : زلالی، صافی

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران