<hr> معنی : احمق، خل مادرزاد <hr> معانی دیگر : پخمه، کم هوش، کندذهن، ابله، جوان خیالباف، جوانی که در عالم وهم و خیال سیر می کند، ناقص الخلقه، خل مادر زاد، احمق، آدم کجآفریده، خلقت ناقص

معنی : احمق، خل مادرزاد معانی دیگر : پخمه، کم هوش، کندذهن، ابله، جوان خیالباف، جوانی که در عالم وهم و خیال سیر می کند، ناقص الخلقه، خل مادر زاد، احمق، آدم کجآفریده، خلقت ناقص

mooncalf

moondust

<hr> (گیاه شناسی) مه گل (گیاهان چند سال زی و پیچنده و حاره ای بومی امریکا از جنس calonyction از خانواده ی نیلوفر)، توت خاردار هندی، گل داودی چمنی، یکجور نیلوفرپیچامریکایی

(گیاه شناسی) مه گل (گیاهان چند سال زی و پیچنده و حاره ای بومی امریکا از جنس calonyction از خانواده ی نیلوفر)، توت خاردار هندی، گل داودی چمنی، یکجور نیلوفرپیچامریکایی

moonflower

moongirl

mooning

moonlander

<hr> معنی : مهتاب، نور مهتاب، مشروبات، بطور قاچاقی کار کردن <hr> معانی دیگر : مهشید، نور ماه، شبانه، در نور ماه، شبانه و در هوای آزاد، (علاوه بر شغل اصلی) شغل فرعی یا شبانه داشتن، مهتابی

معنی : مهتاب، نور مهتاب، مشروبات، بطور قاچاقی کار کردن معانی دیگر : مهشید، نور ماه، شبانه، در نور ماه، شبانه و در هوای آزاد، (علاوه بر شغل اصلی) شغل فرعی یا شبانه داشتن، مهتابی

moonlight

moonlight flit

<hr> داشتن شغل ثانوی، دوکاری

داشتن شغل ثانوی، دوکاری

moonlighting

moonlinght

moonlit night

moonmate

moonraker

moonroof

moons

moonshadow

<hr> معنی : ماهتاب، مهتاب، حرف پوچ <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: moonlight، یاوه، افکار (یا نقشه های) پوچ، اوهام، چرند(یات)، (عامیانه) ویسکی قاچاق

معنی : ماهتاب، مهتاب، حرف پوچ معانی دیگر : رجوع شود به: moonlight، یاوه، افکار (یا نقشه های) پوچ، اوهام، چرند(یات)، (عامیانه) ویسکی قاچاق

moonshine

moonshining

<hr> پرتاب فضاناو به سوی ماه

پرتاب فضاناو به سوی ماه

moonshot

<hr> معنی : دیوانه <hr> معانی دیگر : مجنون، دیوانه (به ویژه از عشق)، رویایی، خیال پرور، ماه زده

معنی : دیوانه معانی دیگر : مجنون، دیوانه (به ویژه از عشق)، رویایی، خیال پرور، ماه زده

moonstruck

<hr> ماه گردی (راه رفتن روی ماه)

ماه گردی (راه رفتن روی ماه)

moonwalk

moonwalker

moop stress

moop the floor

<hr> معنی : دشت، زمین بایر، لنگر انداختن <hr> معانی دیگر : عرب شمال افریقا (مسلمان و از تبار عرب و بربر)، رجوع شود به: heath، (کشتی) به اسکله بستن، به بویه ی مهار (mooring buoy) بستن، کران نشین کردن، اهل شمال افریقا، مسلمان

معنی : دشت، زمین بایر، لنگر انداختن معانی دیگر : عرب شمال افریقا (مسلمان و از تبار عرب و بربر)، رجوع شود به: heath، (کشتی) به اسکله بستن، به بویه ی مهار (mooring buoy) بستن، کران نشین کردن، اهل شمال افریقا، مسلمان

moor

moor head and stern

<hr> وابسته به بستن کشتی به اسکله، لنگرگاه، محل بستن یا مهار کردن کشتی، محل مهار کشتی، بستنگاه

وابسته به بستن کشتی به اسکله، لنگرگاه، محل بستن یا مهار کردن کشتی، محل مهار کشتی، بستنگاه

moorage

<hr> حرکت مور ورزش : ¹ 18زیر بالانس

حرکت مور ورزش : ¹ 18زیر بالانس

moore

moored

moored mine

moore’s law

<hr> (مجازی - معمولا جمع) وابستگی های فکری و عاطفی، (کشتی) مهارسازی، لنگراندازی، بستن به اسکله، طناب و زنجیر و غیره که با آن کشتی به اسکله بسته می شود، مهارگان، اسباب مهار، بست افزار، (جمع) جایگاه مهار کشتی، مهارگاه

(مجازی - معمولا جمع) وابستگی های فکری و عاطفی، (کشتی) مهارسازی، لنگراندازی، بستن به اسکله، طناب و زنجیر و غیره که با آن کشتی به اسکله بسته می شود، مهارگان، اسباب مهار، بست افزار، (جمع) جایگاه مهار کشتی، مهارگاه

mooring

mooring anchor

mooring bitt

mooring bridle

mooring buoy

mooring chock

mooring dog

mooring mat

mooring pipe

mooring post

mooring shackle

mooring telegraph

<hr> مهار، طناب کشتی، خطام، لنگرگاه، جای مهارکردن کشتی

مهار، طناب کشتی، خطام، لنگرگاه، جای مهارکردن کشتی

moorings

moors

moorum

moos

<hr> معنی : گوزن شمالی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) موس (گوزن شمالی به نام alces alces که جنس نر آن شاخ های بزرگ و بیل مانند دارد و وزن آن تا 815 کیلوگرم می رسد)

معنی : گوزن شمالی معانی دیگر : (جانورشناسی) موس (گوزن شمالی به نام alces alces که جنس نر آن شاخ های بزرگ و بیل مانند دارد و وزن آن تا 815 کیلوگرم می رسد)

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران