پیشنهاد کاربران

most vulnerable

most wanted

most welcome

most willingly

mostadvisable

mostanteq

<hr> (خودمانی) رجوع شود به: most

(خودمانی) رجوع شود به: most

mostest

<hr> معنی : غالبا <hr> معانی دیگر : بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا

معنی : غالبا معانی دیگر : بیشتر، عمدتا، در اکثر موارد، در بیشتر حالات، اساسا

mostly

mostly because

mostly clear

mostly satisfied

mostra

<hr> شهر موصل (در شمال کشور عراق)، موصل، لطیفه، بذله، نکته، کلمه، واژه

شهر موصل (در شمال کشور عراق)، موصل، لطیفه، بذله، نکته، کلمه، واژه

mosul

<hr> معنی : بذله، نکته، سخن نغز، کلمه <hr> معانی دیگر : (جمع) کلمات قصار، کلام پرمغز، لطیفه

معنی : بذله، نکته، سخن نغز، کلمه معانی دیگر : (جمع) کلمات قصار، کلام پرمغز، لطیفه

<hr> واژه یا عبارت کاملا بجا، واژه ی شایسته

واژه یا عبارت کاملا بجا، واژه ی شایسته

mot juste

mota

motahareh

motal engines

motarjan

motarjem

<hr> معنی : نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره <hr> معانی دیگر : ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may

معنی : نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره معانی دیگر : ذره (مثلا ذرات شناوری که در نور خورشید در هوا دیده می شود)، پاریزه، (قدیمی)، رجوع شود به: may

mote

<hr> معنی : مسافرخانه، متل <hr> معانی دیگر : متل (مخفف: motor hotel)

معنی : مسافرخانه، متل معانی دیگر : متل (مخفف: motor hotel)

motel

<hr> معنی : پروانه، بید، حشرات موذی <hr> معانی دیگر : شب پره (حشرات چهارباله و شب پرواز از نوع پولک بالان که از پروانه کوچکتر و نارنگین تراند)

معنی : پروانه، بید، حشرات موذی معانی دیگر : شب پره (حشرات چهارباله و شب پرواز از نوع پولک بالان که از پروانه کوچکتر و نارنگین تراند)

moth

moth balling

<hr> معنی : گلوله نفتالین و ضد بید خوردگی <hr> معانی دیگر : انبار کردن، (تا کاربرد بعدی) کنار گذاشتن، ایمن کردن، خواباندن، انبار شده، کنار گذاشته شده، گلوله ی نفتالین (برای جلوگیری از بیدزدگی لباس)، گلوله ی کافور

معنی : گلوله نفتالین و ضد بید خوردگی معانی دیگر : انبار کردن، (تا کاربرد بعدی) کنار گذاشتن، ایمن کردن، خواباندن، انبار شده، کنار گذاشته شده، گلوله ی نفتالین (برای جلوگیری از بیدزدگی لباس)، گلوله ی کافور

mothball

mothballs

<hr> معنی : سر چشمه، مام، مادر، ننه، والده، اصل، پروردن، مادری کردن <hr> معانی دیگر : ام، زایندگر، زایگر، منبع، فروردگر، منشا، (خطاب مهرآمیز) مادر، مادروار، مادر مانند، مادری، اصلی، مادرانه، زاییدن، به دنیا آوردن، (در حق کسی) مادری کردن، (مادروار) پرستاری کردن، نامادری (بیشتر می گویند: stepmother)، زن بابا، مادر خوانده، مادر زن، مادر شوهر (بیشتر می گویند: mother-in-law)، (گیاه یا جانور) مادر گیاه، دارای امتیازات و وظایف مادر مانند: رئیس، مدیر، رجوع شود به: mother superior، (خودمانی) مخفف: motherfucker، مخفف: mother of vinegar، پروردن <hr> mother (of vinegar) بچه سرکه، کپرک، کپک

معنی : سر چشمه، مام، مادر، ننه، والده، اصل، پروردن، مادری کردن معانی دیگر : ام، زایندگر، زایگر، منبع، فروردگر، منشا، (خطاب مهرآمیز) مادر، مادروار، مادر مانند، مادری، اصلی، مادرانه، زاییدن، به دنیا آوردن، (در حق کسی) مادری کردن، (مادروار) پرستاری کردن، نامادری (بیشتر می گویند: stepmother)، زن بابا، م

mother

mother child bond

mother darling

mother dough

mother earth

mother favor

mother freaking

mother goddess

mother guy

mother hen

<hr> مادر شوهر، مادر زن، نامادری

مادر شوهر، مادر زن، نامادری

mother in law

mother in low

mother like peacock

<hr> (کان شناسی) رگه ی اصلی معدن، شاهرگه

(کان شناسی) رگه ی اصلی معدن، شاهرگه

mother lode

<hr> طبیعت، طبیعت مهربان

mother nature

<hr> (بخش سخت و مروارید مانند درون برخی صدف ها که از آن اشیای زینتی و دکمه و غیره می سازند) صدف مرواریدی، صدف مروارید

(بخش سخت و مروارید مانند درون برخی صدف ها که از آن اشیای زینتی و دکمه و غیره می سازند) صدف مرواریدی، صدف مروارید

mother of pearl

mother on the wrong

mother queen

mother raj

mother rock

mother ship

<hr> (معمولا m و s بزرگ - معمولا به صورت عنوان به کار می رود) رئیس بنیاد مذهبی (مثلا راهبه خانه)

(معمولا m و s بزرگ - معمولا به صورت عنوان به کار می رود) رئیس بنیاد مذهبی (مثلا راهبه خانه)

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران