pendant group

pendant ionic polymer

pendant sulphidic

pendant unsaturation

pendeja

pendejo

pendeloque

<hr> معنی : تعلیق، اویختگی <hr> معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

معنی : تعلیق، اویختگی معانی دیگر : آویختگی، آویزانی

pendency

<hr> معنی : اویخته <hr> معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

معنی : اویخته معانی دیگر : آویخته، آویزان، معلق، پیش آمده، معوق، بلاتکلیف، در شرف تصمیم گیری، در دست انجام یا داوری، قریب الوقوع، نامعلوم، ناقص، ناتمام، مجمل

pendent

<hr> (معماری) بخش سه گوش زیر گنبد

(معماری) بخش سه گوش زیر گنبد

pendentive

<hr> معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت <hr> معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

معنی : تا زمانی که، در طی، در مدت معانی دیگر : بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی

pending

pending action

pending charges

pending divorce

pending install

pending publication

pending results

<hr> معنی : نوسانی <hr> معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

معنی : نوسانی معانی دیگر : آویزان، آونگان، آویخته، تاب مانند، آونگ سان، سر زیر، سر آویخته، سر خمیده

pendulous

pendulous abdomen

pendulous udder

<hr> معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته <hr> معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

معنی : پاندول، اونگ، جسم اویخته معانی دیگر : (مجازی) گرایش، آونگ، شاقول، نوسان، تمایل

pendulum

pendulum clock

pendulum stability

pendulum suspension

penelize

<hr> معنی : افسانه <hr> معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

معنی : افسانه معانی دیگر : اسم خاص مونث، افسانه پنلوپ زوجه اودیسوس odysseus

penelope

peneration

<hr> معنی : نافذ، رسوخ کننده <hr> معانی دیگر : تراشهشی، خلشگر، رسو&nbsp; کننده

معنی : نافذ، رسوخ کننده معانی دیگر : تراشهشی، خلشگر، رسو کننده

penetrant

<hr> معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن <hr> معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

معنی : فهمیدن، نفوذ کردن در، بداخل سرایت کردن، رخنه کردن، فرانشت کردن معانی دیگر : نفوذ کردن، رسوخ کردن، ترا سهیدن، خلیدن، شکافتن، در شکافتن، سوراخ کردن، داخل شدن، راه یافتن، درک کردن یا شدن، پی بردن، (جماع) دخول کردن، ذکر را وارد مهبل کردن

penetrate

penetrated

<hr> معنی : نافذ، رسوخ کننده <hr> معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو&nbsp; کننده

معنی : نافذ، رسوخ کننده معانی دیگر : تراسهشگر، خلشگر، (بو) تند، (صدا) رسا، تیز، پر ذکاوت، ذکی، با هوش، هوشمندانه، زیرکانه، رسو کننده

penetrating

penetrating excavation

penetrating graft

penetrating missile

<hr> معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست <hr> معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

معنی : فراست، زیرکی، کاوش، نفوذ، سرایت، نفوذ کاوش، حلول، کیاست معانی دیگر : رسوخ، رخنه کردن، تراسهش، خلش، (ارتش) نفوذی، رخنه سازی، رسوخی، ذکاوت، تیز بینی، باهوشی

penetration

penetration aid

penetration aids

penetration phobia

penetration pricing

penetration rate

penetration test

<hr> معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن <hr> معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

معنی : نافذ، وابسته به نفوذ کردن معانی دیگر : نافذ، وابسته به نفوذ کردن

penetrative

penetrator

<hr> (دستگاه سنجش سختی اجسام) سختی سنج

(دستگاه سنجش سختی اجسام) سختی سنج

penetrometer

penfreind

peng

penglish

<hr> معنی : پنگوین <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

معنی : پنگوین معانی دیگر : (جانور شناسی)، پنگوئن (راسته ی sphensciformes)، بطریق

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران