پیشنهاد کاربران

peesistent object

<hr> رنجیده، دلخور، آزرده، اوقات تلخ، فگار

رنجیده، دلخور، آزرده، اوقات تلخ، فگار

peeved

<hr> معنی : کج خلق، تند مزاج، زود رنج، ناراضی <hr> معانی دیگر : بهانه گیر، بد خلق، بدعنق، بدقلق، گنده دماغ، سمج، سر سخت، دعوایی، بهانه گیرانه، عبوس، پست

معنی : کج خلق، تند مزاج، زود رنج، ناراضی معانی دیگر : بهانه گیر، بد خلق، بدعنق، بدقلق، گنده دماغ، سمج، سر سخت، دعوایی، بهانه گیرانه، عبوس، پست

peevish

<hr> ازروی کجخلقی یا تندمزاجی، با ترشرویی

ازروی کجخلقی یا تندمزاجی، با ترشرویی

peevishly

<hr> معنی : دندانه، چنگک، میخ، پا، درجه، میخ چوبی، میخکوب کردن محکم کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن <hr> معانی دیگر : کور میخ، گر میخ، گل میخ، میله ی چوبی، چوب میخ، با گیره (در جای خود) مستقر کردن، گیره زدن، با میخ چوبی محکم کردن، گرمیخ زدن، (در مورد قیمت و غیره) حد نصاب، حد معین، میزان، تثبیت کردن، در جا نگهداشتن، ثابت نگهداشتن، دستاویز، بهانه، وابسته کردن، مشروط کردن (به)، محدود کردن، حد بندی کردن، مرز بندی کردن (با کوبیدن دیرک های چوبی به زمین)، مورد ادعا قرار دادن، افراز کردن، پرتاب، پرتاب کردن، مشروب (به ویژه الکلی)، کوشیدن، (به طور مداوم و سخت) کار کردن، تقلا کردن، جدیت کردن، قلاب چوبی، رخت آویز (چوبی)، (انگلیس) گیره ی لباس (امریکا: clothespin)، (سازهای زهی) پیچ کوک، پیچ گوشی، (بشکه) سوراخ گیر، توپی، پای چوبی، پای ساختگی، (عامیانه) مردن، می&nbsp; چوبی، عذر، می&nbsp;زدن، adj : pegged دربالا پهن ودرپایین نازک شبیه می

معنی : دندانه، چنگک، میخ، پا، درجه، میخ چوبی، میخکوب کردن محکم کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن معانی دیگر : کور میخ، گر میخ، گل میخ، میله ی چوبی، چوب میخ، با گیره (در جای خود) مستقر کردن، گیره زدن، با میخ چوبی محکم کردن، گرمیخ زدن، (در مورد قیمت و غیره) حد نصاب، حد معین، میزان، تثبیت کردن، در ج

peg at

peg leg multiple

peg out

peg sb as sth

peg word system

peganum

peganum harmala

<hr> معنی : اسب بالدار، ذوالجناح <hr> معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اسب بالدار، پگاسوس، افسانه یونان اسب بالدار

معنی : اسب بالدار، ذوالجناح معانی دیگر : (اسطوره ی یونان) اسب بالدار، پگاسوس، افسانه یونان اسب بالدار

pegasus

<hr> (برخی بازی ها) تخته ی سوراخ سوراخ (که گرمیخ در سوراخ های آن فرو می کنند)

(برخی بازی ها) تخته ی سوراخ سوراخ (که گرمیخ در سوراخ های آن فرو می کنند)

pegboard

<hr> میخکوب شده، ثابت نگاه داشته

میخکوب شده، ثابت نگاه داشته

pegged

<hr> بازرگانى : تثبیت قیمت اوراق بهادار و ارز ورزش : میخ زدن

بازرگانى : تثبیت قیمت اوراق بهادار و ارز ورزش : میخ زدن

pegging

pegging up

pegylated

pegylation

peices

peinado

peirastic

<hr> (زبان شناسی - دگرگونی و بدشدن معنی واژه) بد چمی (در برابر: نیک چمی melioration)، زشت شدگی

(زبان شناسی - دگرگونی و بدشدن معنی واژه) بد چمی (در برابر: نیک چمی melioration)، زشت شدگی

pejoration

<hr> معنی : تحقیر امیز، واژه تحقیری، تنزل دهنده <hr> معانی دیگر : (در مورد واژه هایی که دارای معنی بد شده اند) بدچم، بد معنی، دارای معنی منفی، (واژه) ناسزا، نا شایسته، زشت، ناپسند

معنی : تحقیر امیز، واژه تحقیری، تنزل دهنده معانی دیگر : (در مورد واژه هایی که دارای معنی بد شده اند) بدچم، بد معنی، دارای معنی منفی، (واژه) ناسزا، نا شایسته، زشت، ناپسند

pejorative

pek başlı

peking duck

pekka

pekmez

peksel

pelagia

<hr> معنی : دریایی، دریانشین، ساکن دریا، جانور دریایی <hr> معانی دیگر : (جغرافی) دریا میان، دریا میانی، pelagian دریایی

معنی : دریایی، دریانشین، ساکن دریا، جانور دریایی معانی دیگر : (جغرافی) دریا میان، دریا میانی، pelagian دریایی

pelagic

pelargonaldehyde

<hr> معنی : برگ عطر، گل عطری، شمعدانی عطر <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) شمعدانی عطر (جنس pelargonium از خانواده ی geranium که بومی افریقای جنوبی بوده و برگ های معطر دارد)، شمعدانی معطر

معنی : برگ عطر، گل عطری، شمعدانی عطر معانی دیگر : (گیاه شناسی) شمعدانی عطر (جنس pelargonium از خانواده ی geranium که بومی افریقای جنوبی بوده و برگ های معطر دارد)، شمعدانی معطر

pelargonium

pele

pelecanidae

pelecanoididae

pelecypoda

pelican nebula

pelikan

peliosis hepatis

<hr> درهم و برهم، شلوغ پلوغ، هرکی هرکی، قر و قاتی، با بی نظمی، به طور درهم و برهم، به طور قر و قاتی، باشتاب، عجولانه، سراسیمه، درهم و برهمی، بی نظمی، شلوغ پلوغی (pellmell هم می نویسند)، پراشوب، شلوه پلوه

درهم و برهم، شلوغ پلوغ، هرکی هرکی، قر و قاتی، با بی نظمی، به طور درهم و برهم، به طور قر و قاتی، باشتاب، عجولانه، سراسیمه، درهم و برهمی، بی نظمی، شلوغ پلوغی (pellmell هم می نویسند)، پراشوب، شلوه پلوه

pell mell

pell off

<hr> (پزشکی) پلاگر (بیماری ناشی از کمبود اسید نیکوتینیک)، یکجور ناخوشی که پوست را می ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند

(پزشکی) پلاگر (بیماری ناشی از کمبود اسید نیکوتینیک)، یکجور ناخوشی که پوست را می ترکاندو بساک ه انسانرابدیوانگی می کشاند

pellagra

pellar

<hr> معنی : گلوله، قرص، ساچمه یا خرج تفنگ، بشکل گلوله دراوردن <hr> معانی دیگر : ساچمه، حبه، چونه، حبه کردن، گلوله کردن، بشکل سرگنجشکی دراوردن گلوله یا شبیه ان به کسی پرت کردن، حب ساختن

معنی : گلوله، قرص، ساچمه یا خرج تفنگ، بشکل گلوله دراوردن معانی دیگر : ساچمه، حبه، چونه، حبه کردن، گلوله کردن، بشکل سرگنجشکی دراوردن گلوله یا شبیه ان به کسی پرت کردن، حب ساختن

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران