pile sleeve

pile spacing

pile toe

pile wing

piled

piled on

piled up

<hr> رجوع شود به: hemorrhoids، بواسیر

رجوع شود به: hemorrhoids، بواسیر

piles

<hr> انباشتگی کارهای عقب افتاده، تراکم کار

انباشتگی کارهای عقب افتاده، تراکم کار

pileup

<hr> معنی : کش رفتن، دله دزدی کردن <hr> معانی دیگر : دله دزدی کردن، کش رفتن

معنی : کش رفتن، دله دزدی کردن معانی دیگر : دله دزدی کردن، کش رفتن

pilfer

<hr> دله دزدی، هر چیز دله دزدی شده

دله دزدی، هر چیز دله دزدی شده

pilferage

<hr> معنی : دزد <hr> معانی دیگر : دله دزد

معنی : دزد معانی دیگر : دله دزد

pilferer

pilfering

pilgirims

<hr> معنی : مسافر، زائر، حاج <hr> معانی دیگر : زوار، گشتگر، رهسپار، رهنورد، مهاجر

معنی : مسافر، زائر، حاج معانی دیگر : زوار، گشتگر، رهسپار، رهنورد، مهاجر

pilgrim

pilgrim holiday

<hr> معنی : سفر، زیارت، زیارت اعتاب مقدسه، زیارت رفتن <hr> معانی دیگر : مسافرت به جای مقدس

معنی : سفر، زیارت، زیارت اعتاب مقدسه، زیارت رفتن معانی دیگر : مسافرت به جای مقدس

pilgrimage

pilgrims

<hr> (گیاه شناسی) درخت پیلی (canarium ovatum از خانواده ی bursera که بومی آسیای جنوب شرقی است)، پندوک این درخت که خوراکی است

(گیاه شناسی) درخت پیلی (canarium ovatum از خانواده ی bursera که بومی آسیای جنوب شرقی است)، پندوک این درخت که خوراکی است

pili

<hr> مودار،پرمو، موی زا،موی آور، کرک دار، مودار

مودار،پرمو، موی زا،موی آور، کرک دار، مودار

piliferous

pilin

<hr> معنی : ستون بندی، الوار یا تیر مخصوص ستون سازی <hr> معانی دیگر : (اسکله و پل و غیره) پایه ها، خرپا بندی

معنی : ستون بندی، الوار یا تیر مخصوص ستون سازی معانی دیگر : (اسکله و پل و غیره) پایه ها، خرپا بندی

piling

piling out

piling up

pilkington

<hr> معنی : دانه، حب، قرص، حب دارو، حب ساختن <hr> معانی دیگر : (دارو) قرص، (هر چیز ناخوشایند و چاره ناپذیر) تلخ دارو، چیز ناگوار، به صورت گلوله ی پشمی یا پنبه ای در آمدن، هر چیز قرص مانند، رجوع شود به: cannonball، (خودمانی) آدم مزاحم، موی دماغ، سر خر، (تریاک کشیدن) یک بست، (روی پارچه و جامه ی مستعمل) گلوله ی پشم یا پنبه، قلمبه، به صورت قرص درآمدن یا در آوردن، چونه کردن (به صورت گردله های ریز)، (قدیمی) تاراج، چپاول، یغما

معنی : دانه، حب، قرص، حب دارو، حب ساختن معانی دیگر : (دارو) قرص، (هر چیز ناخوشایند و چاره ناپذیر) تلخ دارو، چیز ناگوار، به صورت گلوله ی پشمی یا پنبه ای در آمدن، هر چیز قرص مانند، رجوع شود به: cannonball، (خودمانی) آدم مزاحم، موی دماغ، سر خر، (تریاک کشیدن) یک بست، (روی پارچه و جامه ی مستعمل) گلوله ی 

pill

pill popper

pill rolling tremor

<hr> معنی : یغما، تاراج، غارت، غارتگری، غارت کردن <hr> معانی دیگر : چپاول، ترک تازی، مال غارت شده، چاپیدن، تاراج کردن، ترکتازی کردن، یغماگری کردن

معنی : یغما، تاراج، غارت، غارتگری، غارت کردن معانی دیگر : چپاول، ترک تازی، مال غارت شده، چاپیدن، تاراج کردن، ترکتازی کردن، یغماگری کردن

pillage

<hr> معنی : غارتگر <hr> معانی دیگر : غارتگر

معنی : غارتگر معانی دیگر : غارتگر

pillager

pillaging

<hr> معنی : میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه، ستون ساختن <hr> معانی دیگر : (معماری) ستون، خرپا، پیل پا، پالار، پاغر، هر چیز ستون شکل، (مجازی) عامل اساسی، محور اصلی، بنیان، حامی، پشتیبان، ستون یادبود، (با ستون یا خرپا) مستحکم کردن، پایه دار کردن، ستون دار کردن

معنی : میله، پایه، عمود، ستون، رکن، دیرک، جرز، ارکان، ستون بتون ارمه، ستون ساختن معانی دیگر : (معماری) ستون، خرپا، پیل پا، پالار، پاغر، هر چیز ستون شکل، (مجازی) عامل اساسی، محور اصلی، بنیان، حامی، پشتیبان، ستون یادبود، (با ستون یا خرپا) مستحکم کردن، پایه دار کردن، ستون دار کردن

pillar

pillar of dust

pillarless

pillars

pillars of society

pillbox antenna

<hr> علوم نظامى : سد زیرابى

pilling

<hr> معنی : ترک، زین زنانه، ترک سوار شدن <hr> معانی دیگر : (در قرون وسطی) تشک عقب زین (برای دو ترکه سوار شدن بر اسب) تشک ترک اسب

معنی : ترک، زین زنانه، ترک سوار شدن معانی دیگر : (در قرون وسطی) تشک عقب زین (برای دو ترکه سوار شدن بر اسب) تشک ترک اسب

pillion

pillock

pillola

<hr> معنی : قاپوق <hr> معانی دیگر : مورد تحقیر و تنبیه قرار دادن، خرده گیری و مسخره کردن، وسیله ی تنبیه و تحقیر، گوشمالی و تنبیه در معرض عام، در قاپوق قرار دادن، نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم را ازسورا&nbsp; کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند

معنی : قاپوق معانی دیگر : مورد تحقیر و تنبیه قرار دادن، خرده گیری و مسخره کردن، وسیله ی تنبیه و تحقیر، گوشمالی و تنبیه در معرض عام، در قاپوق قرار دادن، نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم را ازسورا کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند

pillory

pillot

<hr> معنی : پشتی، متکا، بالش، مخده، بالش وار قرار گرفتن، بربالش گذاردن <hr> معانی دیگر : سر خود را روی بالش (یا هر چیز بالش مانند) قرار دادن، غنودن، کوسن، ناز بالش، بالین، سرآسا، (هر چیز بالش مانند) بالشتک، تشکچه

معنی : پشتی، متکا، بالش، مخده، بالش وار قرار گرفتن، بربالش گذاردن معانی دیگر : سر خود را روی بالش (یا هر چیز بالش مانند) قرار دادن، غنودن، کوسن، ناز بالش، بالین، سرآسا، (هر چیز بالش مانند) بالشتک، تشکچه

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران