پیشنهاد کاربران

propitious landscape

proplast

propmaster

propofol

propoganda

<hr> (ماده ی موم مانند که زنبور با آن لانه ی خود را درز گیری و غیره می کند) پرپولیس، ماده صمغی قهوه ای رنگی شبیه موم

(ماده ی موم مانند که زنبور با آن لانه ی خود را درز گیری و غیره می کند) پرپولیس، ماده صمغی قهوه ای رنگی شبیه موم

propolis

<hr> معنی : توضیح دهنده، استدلال کننده <hr> معانی دیگر : هوادار، طرفدار، مبلغ، حامی، خواهان (در برابر: مخالف opponent)، پیشنهاد کننده

معنی : توضیح دهنده، استدلال کننده معانی دیگر : هوادار، طرفدار، مبلغ، حامی، خواهان (در برابر: مخالف opponent)، پیشنهاد کننده

proponent

proponents

<hr> معنی : قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت، متناسب کردن، متقارن کردن <hr> معانی دیگر : همگری، بساوندی، همودی، برپاری، سهم، سهمیه، حصه، بخش، (جمع) ابعاد، اندازه(ها)، (ریاضی) نسبت، هم بهری، همگر کردن، همود کردن، برپار کردن، سازوار کردن

معنی : قیاس، درجه، مقدار، شباهت، تناسب، قرینه، قسمت، نسبت، متناسب کردن، متقارن کردن معانی دیگر : همگری، بساوندی، همودی، برپاری، سهم، سهمیه، حصه، بخش، (جمع) ابعاد، اندازه(ها)، (ریاضی) نسبت، هم بهری، همگر کردن، همود کردن، برپار کردن، سازوار کردن

proportion

<hr> معنی : متناسب، به نسبت <hr> معانی دیگر : نسبی، برپار، برمبنای نسبت، همگر، بساوند، همود

معنی : متناسب، به نسبت معانی دیگر : نسبی، برپار، برمبنای نسبت، همگر، بساوند، همود

proportional

proportional allocation

proportional counter

proportional mortality rate

proportional quoted spread

<hr> انتخابات نسبی، گزینش برپار

انتخابات نسبی، گزینش برپار

proportional representation

proportional taxes

proportional valve

proportional weir

<hr> معنی : تناسب <hr> معانی دیگر : تناسب

معنی : تناسب معانی دیگر : تناسب

proportionality

<hr> به تناسب، به نسبت، به اندازه، بفراخور

به تناسب، به نسبت، به اندازه، بفراخور

proportionally

<hr> معنی : متناسب، در خور، فرا خور، متناسب کردن <hr> معانی دیگر : همگر، سازوار، برپار

معنی : متناسب، در خور، فرا خور، متناسب کردن معانی دیگر : همگر، سازوار، برپار

proportionate

proportionate universalism

<hr> به تناسب، بفراخور، باندازه

به تناسب، بفراخور، باندازه

proportionately

proportione

proportioned

proportions

proportoinality

proposable

<hr> معنی : اظهار، پیشنهاد، ابراز، طرح پیشنهادی <hr> معانی دیگر : طرح، خواستگاری، خواستاری

معنی : اظهار، پیشنهاد، ابراز، طرح پیشنهادی معانی دیگر : طرح، خواستگاری، خواستاری

proposal

proposal indecent

<hr> معنی : پیشنهاد کردن، طرح کردن <hr> معانی دیگر : قصد داشتن، در نظر داشتن، نقشه داشتن، به سلامتی کسی نوشیدن (معمولا با: toast)، (به ویژه عضویت یا شغل) نامزد کردن، خواستگاری کردن

معنی : پیشنهاد کردن، طرح کردن معانی دیگر : قصد داشتن، در نظر داشتن، نقشه داشتن، به سلامتی کسی نوشیدن (معمولا با: toast)، (به ویژه عضویت یا شغل) نامزد کردن، خواستگاری کردن

propose

<hr> طرح یا پیشنهادی را به رای گذاشتن، طرح پیشنهاد کردن

طرح یا پیشنهادی را به رای گذاشتن، طرح پیشنهاد کردن

propose a motion

propose a toast

propose to

propose to toast

proposed

proposed a toast

proposed analysis

proposed building project

proposed gate driver

proposed species

<hr> معنی : پیشنهاد کننده <hr> معانی دیگر : پیشنهاد کننده

معنی : پیشنهاد کننده معانی دیگر : پیشنهاد کننده

proposer

proposes to the woman

proposing

<hr> معنی : کار، پیشنهاد، قضیه، قیاس منطقی، گزاره، پیشنهاد کردن به، دعوت بمقاربت جنسی کردن <hr> معانی دیگر : خواستاری (رجوع شود به: proposal)، هر چیز پیشنهاد شده، طرح، نقشه، برنامه، پیشگذارد، (عامیانه) پیشنهاد همخوابگی، پیشنهاد همخوابگی کردن، متلک جنسی گفتن، مطلب، موضوع، مسئله، اصل، عمل، چیز، گرفتاری، (عامیانه) معامله ی پیشنهادی، کاسبی، کارو کاسبی، (قدیمی) ارائه، در مد نظر گذاری، نوید، (منطق و ریاضیات) گزاره، حکم، (دستور زبان) رجوع شود به: statement، مقصود

معنی : کار، پیشنهاد، قضیه، قیاس منطقی، گزاره، پیشنهاد کردن به، دعوت بمقاربت جنسی کردن معانی دیگر : خواستاری (رجوع شود به: proposal)، هر چیز پیشنهاد شده، طرح، نقشه، برنامه، پیشگذارد، (عامیانه) پیشنهاد همخوابگی، پیشنهاد همخوابگی کردن، متلک جنسی گفتن، مطلب، موضوع، مسئله، اصل، عمل، چیز، گرفتاری، (عامیان

proposition

<hr> معنی : گزارهای <hr> معانی دیگر : گزاره ای

معنی : گزارهای معانی دیگر : گزاره ای

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران