پیشنهاد کاربران

relieved

relieved of duty

<hr> اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا

اسایش دهنده، رهائی دهنده، گره گشا

reliever

relieves

relieving

relieving arch

relife

relight

religieuse

<hr> معنی : دین، کیش، مذهب، ایین <hr> معانی دیگر : موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت

معنی : دین، کیش، مذهب، ایین معانی دیگر : موضوع مورد علاقه شدید، هم و غم، فکر و ذکر، رهبانیت

religion

religion pilgrims

<hr> معنی : تعصب مذهبی، مجلس عبادت، مجلس مذهبی <hr> معانی دیگر : (به ویژه به افراط یا به طور متظاهرانه) مذهبی بودن، خشکه مقدسی، خشکه مقدس بودن

معنی : تعصب مذهبی، مجلس عبادت، مجلس مذهبی معانی دیگر : (به ویژه به افراط یا به طور متظاهرانه) مذهبی بودن، خشکه مقدسی، خشکه مقدس بودن

religiosity

religiouns

<hr> معنی : راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار <hr> معانی دیگر : دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خانقاه نشین

معنی : راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار معانی دیگر : دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خانقاه نشین

religious

religious authority

religious ceremony

religious code

religious commitment

religious conscience

religious duction

religious education

religious epistemology

religious faith

religious holiday

religious institution

religious law

religious leader

<hr> امور دینی، مسائل مذهبی

امور دینی، مسائل مذهبی

religious matters

religious obligation

religious order

religious orientation

religious preference

religious rituals

<hr> احساسات وعقاید مذهبی

religious sentiments

religious service

religious television

religious thought

religious town

religious trance

religious travel

<hr> از روی دینداری، بطور مذهبی

از روی دینداری، بطور مذهبی

religiously

<hr> رها کردن، ول کردن، ترک کردن، صرف نظر کردن از

رها کردن، ول کردن، ترک کردن، صرف نظر کردن از

relinguish

relining

<hr> معنی : ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن <hr> معانی دیگر : دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن

معنی : ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن معانی دیگر : دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن

relinquish

relinquish control

relinquished

relinquishes

<hr> معنی : انصراف <hr> معانی دیگر : انصراف

معنی : انصراف معانی دیگر : انصراف

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران