<hr> معنی : جرقه، برق، درخشش، برق زنی <hr> معانی دیگر : جرقه زنی، خرفک زنی، آییژک پرانی، اخگر، ژابیژ، (ستاره) چشمک زنی، سوسو

معنی : جرقه، برق، درخشش، برق زنی معانی دیگر : جرقه زنی، خرفک زنی، آییژک پرانی، اخگر، ژابیژ، (ستاره) چشمک زنی، سوسو

scintillation

<hr> (فیزیک) برقش شمار، جرقه شمار، جرقه سنج، برق سنج، چشمک شمار

(فیزیک) برقش شمار، جرقه شمار، جرقه سنج، برق سنج، چشمک شمار

scintillation counter

scintillation effect

<hr> معنی : جرقه زننده <hr> معانی دیگر : (شخص یا ابزار) درخشان، اخگرزا

معنی : جرقه زننده معانی دیگر : (شخص یا ابزار) درخشان، اخگرزا

scintillator

<hr> رجوع شود به: scintillation counter

رجوع شود به: scintillation counter

scintillometer

scintists

<hr> معنی : ترکه، فرزند، قلمه، نهال <hr> معانی دیگر : نورسته، تخم و ترکه، (گیاه) شاخه (به ویژه برای پیوند زدن یا قلمه زدن)، پیوندک، تازه

معنی : ترکه، فرزند، قلمه، نهال معانی دیگر : نورسته، تخم و ترکه، (گیاه) شاخه (به ویژه برای پیوند زدن یا قلمه زدن)، پیوندک، تازه

scion

sciri

<hr> وابسته به یا شبیه غده ی سخت و بدخیم، سخت آمویی، سخت آموسان، scirrhoid درمورد تومور سخت، سفت، زره ای

وابسته به یا شبیه غده ی سخت و بدخیم، سخت آمویی، سخت آموسان، scirrhoid درمورد تومور سخت، سفت، زره ای

scirrhous

<hr> معنی : تقسیم، چاک <hr> معانی دیگر : با قیچی بریدن، قیچی کردن، برش، بریدگی، قطع، تفرقه، پراکندگی، اختلاف

معنی : تقسیم، چاک معانی دیگر : با قیچی بریدن، قیچی کردن، برش، بریدگی، قطع، تفرقه، پراکندگی، اختلاف

scissor

scissor kicking

scissor lift

scissorhands

<hr> معنی : برش، تفرقه، اختلاف، پراکندگی <hr> معانی دیگر : تالیف بوسیله گرداوردن برش های گوناگون از کتابهاومانندان

معنی : برش، تفرقه، اختلاف، پراکندگی معانی دیگر : تالیف بوسیله گرداوردن برش های گوناگون از کتابهاومانندان

scissoring

scissoring vibration

<hr> معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده <hr> معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

معنی : قطع، قطع کننده، قیچی، مقراض، چیز برنده معانی دیگر : قیچی (a pair of scissors هم می گویند)، لا، (با فعل مفرد - در پرش و حرکات ژیمناستیک) حرکت قیچی وار پاها

scissors

scissors comb

sciuromorpha

<hr> معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم <hr> معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

معنی : صلبیه یا سفیده سخت چشم معانی دیگر : (ساختمان چشم) سختینه، صلبیه

sclera

sclerderma

sclereid

<hr> (گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

(گیاه شناسی) سخت آگنه، اسکلرانشیم، بافت سخت سلولی، بافت زنبوری

sclerenchyma

sclerodermaمعنی فارسی چیست

sclerophyllous forest

<hr> معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها <hr> معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

معنی : تصلب بافت، سفت شدگی بافتها معانی دیگر : سختینگی، تصلب، سختیدگی

sclerosis

<hr> (در برخی قارچ ها) سختینه دان

(در برخی قارچ ها) سختینه دان

sclerotium

sclolarship

sclreosis

scoby

<hr> معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن <hr> معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

معنی : ریشخند، طعنه، سخره، تمسخر، استهزاء، سخریه، طنز، مسخره، اهانت وارد اوردن، تمسخر کردن معانی دیگر : مسخره کردن، تسخر زدن، استهزا، (انگلیس - خودمانی)، خوراک، روزی، خوردن، بلعیدن

scoff

scoff at

scoffers

scoffing

<hr> معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن <hr> معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

معنی : عفریته، ادم بد دهان، زن غرولندو، سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن معانی دیگر : (با بدخلقی یا خشم) سرزنش کردن، عتاب و خطاب کردن، پرخاش کردن، نکوهیدن، عیبجویی کردن، غر زدن، (به ویژه زن) نق نقو، غرغرو، ناسزا گفتن، ناسزاگویی کردن، بددهانی کردن، فحاشی کردن، اوقات تلخی کردن به

scold

<hr> معنی : سرزنش، چوبکاری <hr> معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

معنی : سرزنش، چوبکاری معانی دیگر : چوبکاری، سرزنش

scolding

scoliokyphosis

<hr> (پزشکی - کوژ شدن پشت به راست یا چپ) کژپشتی، اسکولیوز، کج شدگی تیره پشت ازپهلو

(پزشکی - کوژ شدن پشت به راست یا چپ) کژپشتی، اسکولیوز، کج شدگی تیره پشت ازپهلو

scoliosis

scoloosis

scolopacidae

<hr> معنی : پناه، حفاظ، جریمه، دیوار کوب، تاقچه سر بخاری، تاقچه، پوشش، جریمه کردن <hr> معانی دیگر : تاقچه ی فلزی یا چوبی (برای شمعدان و غیره)، شمعدان دیواری، دژ کوچک، جان پناه، سنگر، (قدیمی) کلبه، کاشانه، (قدیمی) کلاهخود، جمجمه، مخ، سر، کله، (به ویژه در دانشگاه آکسفورد - انگلیس)، پرده یا پوشش محافظ، استعداد

معنی : پناه، حفاظ، جریمه، دیوار کوب، تاقچه سر بخاری، تاقچه، پوشش، جریمه کردن معانی دیگر : تاقچه ی فلزی یا چوبی (برای شمعدان و غیره)، شمعدان دیواری، دژ کوچک، جان پناه، سنگر، (قدیمی) کلبه، کاشانه، (قدیمی) کلاهخود، جمجمه، مخ، سر، کله، (به ویژه در دانشگاه آکسفورد - انگلیس)، پرده یا پوشش محافظ، استعداد

sconce

<hr> معنی : بیسکویت، کلوچه یاکیک چای <hr> معانی دیگر : کیک مربع شکل (معمولا با کره می خورند)، scon کلوچه یاکیک چای

معنی : بیسکویت، کلوچه یاکیک چای معانی دیگر : کیک مربع شکل (معمولا با کره می خورند)، scon کلوچه یاکیک چای

scone

scooby doo

scooch

scool

<hr> معنی : ملاقه، خاک انداز، کج بیل، چمچه، حرکت شبیه چمچه زنی، بقدر یک چمچه، گلوله بستنی، اسباب مخصوص در اوردن چیزی، بیرون اوردن، کندن، گود کردن <hr> معانی دیگر : با ملاقه یا قاشق بزرگ برداشتن، چمچه کردن، با خاکبردار برداشتن، به اندازه ی یک خاکبردار یا یک چمچه، قاشق بزرگ (برای بستنی و غیره)، (جراحی) قاشقک، (بنایی) کج بیل، بیلچه، (تراکتورها و حفارهای مکانیکی و غیره) خاکبردار، اسکنه ی گردبر، گودال (که خاکبرداری شده است)، (روزنامه نگاری و رادیو و غیره) خبر دست اول (که هنوز به دست سایر رقبا نرسیده است)، خبر خصوصی، (پیراهن یا بلوز زنانه) یقه ی گرد و باز، کندن (با: out)، اسباب مخصوص دراوردن چیزی شبیه قاشق، ملاقه زنی

معنی : ملاقه، خاک انداز، کج بیل، چمچه، حرکت شبیه چمچه زنی، بقدر یک چمچه، گلوله بستنی، اسباب مخصوص در اوردن چیزی، بیرون اوردن، کندن، گود کردن معانی دیگر : با ملاقه یا قاشق بزرگ برداشتن، چمچه کردن، با خاکبردار برداشتن، به اندازه ی یک خاکبردار یا یک چمچه، قاشق بزرگ (برای بستنی و غیره)، (جراحی) قاشقک، (

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران