<hr> معنی : وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار <hr> معانی دیگر : (کالبدشناسی) زردپی، تنود، تاندون، درگوشت پوره، تش پی، درجمع اوتار، خدمت کردن، دست به سینه جلوی کسی ایستادن، تیمار کردن

معنی : وتر، عصب، پی، زردپی، پوره، اوتار معانی دیگر : (کالبدشناسی) زردپی، تنود، تاندون، درگوشت پوره، تش پی، درجمع اوتار، خدمت کردن، دست به سینه جلوی کسی ایستادن، تیمار کردن

tendon

tendon insertion

tendonitis

tendons

<hr> معنی : پیچک، ریشه پیچک <hr> معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیچک (بخش پیچنده ی گیاهانی مانند تاک مو)

معنی : پیچک، ریشه پیچک معانی دیگر : (گیاه شناسی) پیچک (بخش پیچنده ی گیاهانی مانند تاک مو)

tendril

tendrils

tends

tends to be

tenebre

teneff�ste

teneke

<hr> معنی : اپارتمان، مستغلات، ملک استیجاری <hr> معانی دیگر : ملک کرایه ای، مسکن، خانه، ساختمان آپارتمانی، آپارتمان

معنی : اپارتمان، مستغلات، ملک استیجاری معانی دیگر : ملک کرایه ای، مسکن، خانه، ساختمان آپارتمانی، آپارتمان

tenement

<hr> (پزشکی) نیاز مبرم به ریدن یا شاشیدن فوری، زور، زور آوری، زورپیچ، تنسموس

(پزشکی) نیاز مبرم به ریدن یا شاشیدن فوری، زور، زور آوری، زورپیچ، تنسموس

tenesmus

<hr> معنی : مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر <hr> معانی دیگر : آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه

معنی : مرام، عقیده، اصول، انگاره، انگاشته، متعقدات مذهبی، پایه تفکر معانی دیگر : آغازه، اصل (اصول)، (اندیشه و غیره) پایه، مبنا، انگاره (انگارگان)، انگاشته (انگاشتگان)، افراس، افراه

tenet

tenets

<hr> معنی : ده برابر، ده چندان <hr> معانی دیگر : ده مرتبه

معنی : ده برابر، ده چندان معانی دیگر : ده مرتبه

tenfold

tengo

teni

tenia

tenis court

tenkent game

tenner

<hr> (امریکا - آغاز 1933) طرح سد بندی و نیروگاه سازی دره ی تنسی

(امریکا - آغاز 1933) طرح سد بندی و نیروگاه سازی دره ی تنسی

tennessee valley authority

tennessine

tennet

tenni

<hr> معنی : تنیس <hr> معانی دیگر : (ورزش) تنیس

معنی : تنیس معانی دیگر : (ورزش) تنیس

tennis

<hr> زمین تنیس، زمین بازی تنیس

زمین تنیس، زمین بازی تنیس

tennis court

tennis courts

<hr> درد و آماس آرنج (در اثر ورزش یا کار زیاد)

درد و آماس آرنج (در اثر ورزش یا کار زیاد)

tennis elbow

tennis player

tennis racket

tennis rucket

tennis shoes

tenochitlan

tenochtitlan

tenodesis

<hr> معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه <hr> معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

معنی : تمایل، نیت، رویه، مفهوم، مفاد، فحوا، صدای زیر مردانه معانی دیگر : تمایل کلی، گرایش، مسیر معمولی، گذرراه، معنی کلی، چم، (موسیقی) تنور، (مهجور) نهاد، طبیعت، سرشت، (سند رسمی) متن دقیق، مفاد (رجوع شود به: transcript)، (موسیقی) وابسته به صدای تنور

tenor

tenostosis

tenosynovitis

tenprints

tenrec

tens

tensarcrop

<hr> معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن <hr> معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

معنی : زمان فعل، تصریف زمان فعل، سفت، سخت، وخیم، ناراحت، کشیده، عصبی وهیجان زده، وخیم شدن، تشدید یافتن معانی دیگر : تنگ، تنیده، منقبض، نگران، دلواپس، عصبی، نگران کننده، پر تنش، (آواشناسی) تنیده، تنیده شدن یا کردن، کشیده کردن یا شدن، منقبض شدن یا کردن، (دستور زبان) زمان، عصب یا طناب کشیده

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران