ارون

<hr> مترادف اروند : حیله، دوال، فریب، مکر، نیرنگ، جادو، چشم بندی، سحر، حسرت، غبطه، تند، جلد، چالاک، فرز، جاه، حشمت، شکوه، شوکت

مترادف اروند : حیله، دوال، فریب، مکر، نیرنگ، جادو، چشم بندی، سحر، حسرت، غبطه، تند، جلد، چالاک، فرز، جاه، حشمت، شکوه، شوکت

اروند

اروپایی

ارویس گاه

<hr> مترادف اروین : ( آروین ) آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه

مترادف اروین : ( آروین ) آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه

اروین

ارژن

ارژنگ

ارک

<hr> مترادف ارکان : اولیا، بزرگان، کارگزاران، اساس، پایه ها، رکن ها <hr> برابر پارسی : پایه ها

مترادف ارکان : اولیا، بزرگان، کارگزاران، اساس، پایه ها، رکن ها برابر پارسی : پایه ها

ارکان

ارکاک

<hr> برابر پارسی : همنوازی

ارکستر

ارکیده

<hr> مترادف ارگ : حصن، دژ، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کلات

مترادف ارگ : حصن، دژ، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کلات

ارگ

<hr> برابر پارسی : یوخه

ارگاسم

<hr> مترادف ارگان : نشریه، اعضا، پرسنل <hr> برابر پارسی : سازمان

مترادف ارگان : نشریه، اعضا، پرسنل برابر پارسی : سازمان

ارگان

ارگانوم

<hr> مترادف ارگانیسم : اعضا، اندام، پیکره <hr> برابر پارسی : اندامواره

مترادف ارگانیسم : اعضا، اندام، پیکره برابر پارسی : اندامواره

ارگانیسم

<hr> برابر پارسی : اندام وار

برابر پارسی : اندام وار

ارگانیک

ارگبد

ارگون

<hr> مترادف اری : ( آری ) آره، بله، بلی، لبیک، نعم <hr> متضاد اری : ( آری ) خیر، نه

مترادف اری : ( آری ) آره، بله، بلی، لبیک، نعم متضاد اری : ( آری ) خیر، نه

اری

اریا

اریاح

<hr> مترادف اریب : بخرد، خردمند، دانا، عاقل، فاضل، فرزانه | کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب <hr> متضاد اریب : نادان | راست

مترادف اریب : بخرد، خردمند، دانا، عاقل، فاضل، فرزانه | کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب متضاد اریب : نادان | راست

اریب

اریج

اریحیت

<hr> برابر پارسی : ( آریستوکرات ) بُزرگ وار، نژادخواه، نژاده

برابر پارسی : ( آریستوکرات ) بُزرگ وار، نژادخواه، نژاده

اریستوکرات

<hr> برابر پارسی : ( آریستوکراسی ) نژاده خواهی

برابر پارسی : ( آریستوکراسی ) نژاده خواهی

اریستوکراسی

اریش

اریغ

اریغارون

<hr> مترادف اریکه : اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی <hr> برابر پارسی : اورنگ، تخت، تخت فرمانروایی

مترادف اریکه : اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی برابر پارسی : اورنگ، تخت، تخت فرمانروایی

اریکه

اریگاتور

<hr> مترادف از : ( آز ) افزون طلبی، حرص، زیاده خواهی، شره، طمع، ولع، احتیاج، حاجت، نیاز <hr> متضاد از : ( آز ) قناعت

مترادف از : ( آز ) افزون طلبی، حرص، زیاده خواهی، شره، طمع، ولع، احتیاج، حاجت، نیاز متضاد از : ( آز ) قناعت

از

از آب درآمدن

از اب در امدن

از بر

از بن دندان

از بن گوش

از جا در رفتن

از جا شدن

از جان گذشته

از خشت افتادن

از خود خالی شدن

<hr> مترادف از خود راضی : پرافاده، خودپسند، خودخواه، متکبر، معجب، مغرور، نخوت دار <hr> برابر پارسی : خودخواه، خودپسند | خودپسند، خودخواه

مترادف از خود راضی : پرافاده، خودپسند، خودخواه، متکبر، معجب، مغرور، نخوت دار برابر پارسی : خودخواه، خودپسند | خودپسند، خودخواه

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین