<hr> مترادف شنیدن : استماع، اصغا، شنودن، نیوشیدن <hr> متضاد شنیدن : گفتن

مترادف شنیدن : استماع، اصغا، شنودن، نیوشیدن متضاد شنیدن : گفتن

شنیدن

<hr> مترادف شنیع : زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار <hr> متضاد شنیع : مستحسن

مترادف شنیع : زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار متضاد شنیع : مستحسن

شنیع

شه

شه بندر

شه تار

شه مات

<hr> مترادف شهاب : شخانه، اخگر، شرر، شعله، ستاره <hr> برابر پارسی : ستاره، اختردونده، کمانه ستاره

مترادف شهاب : شخانه، اخگر، شرر، شعله، ستاره برابر پارسی : ستاره، اختردونده، کمانه ستاره

شهاب

<hr> مترادف شهادت : تایید، گواهی، شهیدشدن، مرگ <hr> برابر پارسی : گواهی، جانباختگی، گواهی دادن

مترادف شهادت : تایید، گواهی، شهیدشدن، مرگ برابر پارسی : گواهی، جانباختگی، گواهی دادن

شهادت

شهادتین

<hr> مترادف شهامت : بی باکی، جرئت، جسارت، چالاکی، چستی، دلاوری، زهره، شجاعت، عرضه، مردانگی <hr> برابر پارسی : دلیری، بی باکی، دلاوری

مترادف شهامت : بی باکی، جرئت، جسارت، چالاکی، چستی، دلاوری، زهره، شجاعت، عرضه، مردانگی برابر پارسی : دلیری، بی باکی، دلاوری

شهامت

شهباء

<hr> مترادف شهبانو : بیگم، شهربانو، ملکه

مترادف شهبانو : بیگم، شهربانو، ملکه

شهبانو

<hr> مترادف شهد : انگبین، حلاوت، شکرین، شیرینی، عسل <hr> متضاد شهد : شرنگ

مترادف شهد : انگبین، حلاوت، شکرین، شیرینی، عسل متضاد شهد : شرنگ

شهد

<hr> مترادف شهر : آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت، برج، ماه

مترادف شهر : آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت، برج، ماه

شهر

شهر راندن

شهر فرنگ

شهر گشادن

شهرآشوب

شهراشوب

<hr> مترادف شهربانی : کلانتری، نظمیه

مترادف شهربانی : کلانتری، نظمیه

شهربانی

<hr> مترادف شهربند : اسیر، زندانی، گرفتار، محاصره، محبوس، بارو، حصار، زندان، محبس <hr> متضاد شهربند : آزاد، رها

مترادف شهربند : اسیر، زندانی، گرفتار، محاصره، محبوس، بارو، حصار، زندان، محبس متضاد شهربند : آزاد، رها

شهربند

<hr> مترادف شهرت : آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری <hr> متضاد شهرت : بی نشانی، خمول، گمنامی <hr> برابر پارسی : ناموری، آوازه، نامداری

مترادف شهرت : آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری متضاد شهرت : بی نشانی، خمول، گمنامی برابر پارسی : ناموری، آوازه، نامداری

شهرت

شهرتاش

شهردار

شهرداری

<hr> مترادف شهرستان : بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت <hr> متضاد شهرستان : دهستان

مترادف شهرستان : بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت متضاد شهرستان : دهستان

شهرستان

<hr> مترادف شهره : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور <hr> برابر پارسی : نامدار، نامور، سرشناس

مترادف شهره : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور برابر پارسی : نامدار، نامور، سرشناس

شهره

<hr> مترادف شهروا : بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره

مترادف شهروا : بی ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره

شهروا

شهرود

<hr> مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه

مترادف شهروند : اهالی، اهل، تبعه

شهروند

شهرک

<hr> مترادف شهریار : پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک <hr> متضاد شهریار : رعیت

مترادف شهریار : پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک متضاد شهریار : رعیت

شهریار

شهریده

<hr> مترادف شهریه : ادرار، راتبه، ماهانه، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب <hr> برابر پارسی : ماهانه

مترادف شهریه : ادرار، راتبه، ماهانه، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب برابر پارسی : ماهانه

شهریه

شهریور

شهریورگان

<hr> مترادف شهسوار : چابک، دلیر، شاه سوار، شوالیه، عیار

مترادف شهسوار : چابک، دلیر، شاه سوار، شوالیه، عیار

شهسوار

شهلا

شهله

<hr> مترادف شهم : جلد، چابک، چالاک، فرز

مترادف شهم : جلد، چابک، چالاک، فرز

شهم

شهمات

شهناز

شهوات

<hr> مترادف شهوانی : شهوت پرست، شهوی، نفسانی <hr> متضاد شهوانی : روحانی

مترادف شهوانی : شهوت پرست، شهوی، نفسانی متضاد شهوانی : روحانی

شهوانی

<hr> مترادف شهوت : باء، شبق، میل، هوس، هوی <hr> برابر پارسی : خواهش دل، کامجویی، بسیار خواهی، بسیار، ورن

مترادف شهوت : باء، شبق، میل، هوس، هوی برابر پارسی : خواهش دل، کامجویی، بسیار خواهی، بسیار، ورن

شهوت

<hr> مترادف شهود : دریافت، کشف، گواهان، ناظران

واژه های حرف "ش" - فرهنگ معین