<hr> معنی : منبت کاری <hr> معانی دیگر : (هنر) چوب تراشی، کنده کاری چوبی، پیکره چوبی، منبت کاری

معنی : منبت کاری معانی دیگر : (هنر) چوب تراشی، کنده کاری چوبی، پیکره چوبی، منبت کاری

woodcarving

<hr> معنی : هیزم شکن <hr> معانی دیگر : هیزم شکن

معنی : هیزم شکن معانی دیگر : هیزم شکن

woodchopper

<hr> معنی : موش خرمای کوهی امریکا <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) چوب شکن (نوعی موش خرما که بومی امریکای شمالی است: marmota monax)، ودچاک

معنی : موش خرمای کوهی امریکا معانی دیگر : (جانورشناسی) چوب شکن (نوعی موش خرما که بومی امریکای شمالی است: marmota monax)، ودچاک

woodchuck

<hr> معنی : خروس جنگلی اسیایی و اروپایی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) کبکنجیر (scolopax rusticola از تیره ی scolopacidae)

معنی : خروس جنگلی اسیایی و اروپایی معانی دیگر : (جانورشناسی) کبکنجیر (scolopax rusticola از تیره ی scolopacidae)

woodcock

<hr> معنی : نجاری، صنایع چوبی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: woodcarving، جنگل شناسی از لحاظ شکار

معنی : نجاری، صنایع چوبی معانی دیگر : رجوع شود به: woodcarving، جنگل شناسی از لحاظ شکار

woodcraft

<hr> معنی : حکاکی روی چوب، باسمه چوبی، گراورسازی <hr> معانی دیگر : قطعه ی چوب، گراور چوبی، باسمه ی چوبی

معنی : حکاکی روی چوب، باسمه چوبی، گراورسازی معانی دیگر : قطعه ی چوب، گراور چوبی، باسمه ی چوبی

woodcut

<hr> معنی : منبت کار، هیزم شکن، باسمه کار چوب <hr> معانی دیگر : چوب بر، درخت انداز، الواربر، هیزم شکن، باصمه کارچوب، چوب تراش، منبت کار

معنی : منبت کار، هیزم شکن، باسمه کار چوب معانی دیگر : چوب بر، درخت انداز، الواربر، هیزم شکن، باصمه کارچوب، چوب تراش، منبت کار

woodcutter

woodcutting

<hr> معنی : خیلی انبوه، پوشیده شده از درخت <hr> معانی دیگر : پردرخت، پوشیده از درخت، بیشه وار، مشجر

معنی : خیلی انبوه، پوشیده شده از درخت معانی دیگر : پردرخت، پوشیده از درخت، بیشه وار، مشجر

wooded

<hr> معنی : شق، چوبی، خشن، از چوب ساخته شده <hr> معانی دیگر : ساخته شده از چوب، چوبین، خشک و بی روح، عاری از لطف و زیبایی، سفت، انعطاف ناپذیر، راست

معنی : شق، چوبی، خشن، از چوب ساخته شده معانی دیگر : ساخته شده از چوب، چوبین، خشک و بی روح، عاری از لطف و زیبایی، سفت، انعطاف ناپذیر، راست

wooden

<hr> معنی : کله خر، کله شق، کله خشک <hr> معانی دیگر : (عامیانه) آدم احمق، ابله، خر، تهی مغز، کودنی

معنی : کله خر، کله شق، کله خشک معانی دیگر : (عامیانه) آدم احمق، ابله، خر، تهی مغز، کودنی

woodenhead

<hr> معنی : درختستان، جنگل، زمین جنگلی <hr> معانی دیگر : جنگلی، جنگل زی، بیشه زی، سرزمین جنگلی، سرزمین پردرخت، بیشه زار

معنی : درختستان، جنگل، زمین جنگلی معانی دیگر : جنگلی، جنگل زی، بیشه زی، سرزمین جنگلی، سرزمین پردرخت، بیشه زار

woodland

woodlander

<hr> معنی : جنگل نشین، جنگل بان، شکارچی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: woodsman، هیزم شکن

معنی : جنگل نشین، جنگل بان، شکارچی معانی دیگر : رجوع شود به: woodsman، هیزم شکن

woodman

<hr> معنی : نغعه پرندگان جنگلی، صدای حیوانات جنگل <hr> معانی دیگر : آوای پرنده ی جنگلی

معنی : نغعه پرندگان جنگلی، صدای حیوانات جنگل معانی دیگر : آوای پرنده ی جنگلی

woodnote

<hr> معنی : دارکوب <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) دارکوب (تیره ی picidae)

معنی : دارکوب معانی دیگر : (جانورشناسی) دارکوب (تیره ی picidae)

woodpecker

<hr> معنی : دسته هیزم، توده چوب <hr> معانی دیگر : توده ی هیمه، یک بسته هیزم

معنی : دسته هیزم، توده چوب معانی دیگر : توده ی هیمه، یک بسته هیزم

woodpile

woodseller

<hr> معنی : انبار هیزم، انبار الوار و چوب، هیزم دان، تمرین کردن <hr> معانی دیگر : هیمه دان، باالت موسیقی تمرین کردن

معنی : انبار هیزم، انبار الوار و چوب، هیزم دان، تمرین کردن معانی دیگر : هیمه دان، باالت موسیقی تمرین کردن

woodshed

<hr> معنی : جنگل بان، چوب بر <hr> معانی دیگر : (آدم) جنگلی، جنگل زی، ساکن جنگل، شکارچی

معنی : جنگل بان، چوب بر معانی دیگر : (آدم) جنگلی، جنگل زی، ساکن جنگل، شکارچی

woodsman

<hr> معنی : جنگلی، مربوط به جنگل، شبیه چنگل <hr> معانی دیگر : بیشه مانند، جنگل سان، ساکن جنگل

معنی : جنگلی، مربوط به جنگل، شبیه چنگل معانی دیگر : بیشه مانند، جنگل سان، ساکن جنگل

woodsy

<hr> معنی : خراط <hr> معانی دیگر : خراط

معنی : خراط معانی دیگر : خراط

woodturner

<hr> معنی : قسمت چوبی خانه، چوب الات نجاری <hr> معانی دیگر : چیز ساخته شده از چوب، چوب آلات، بخش های چوبی ساختمان (مثلا در و پنجره و پلکان و نرده)

معنی : قسمت چوبی خانه، چوب الات نجاری معانی دیگر : چیز ساخته شده از چوب، چوب آلات، بخش های چوبی ساختمان (مثلا در و پنجره و پلکان و نرده)

woodwork

woodworker

<hr> معنی : چوبی، پر درخت، جنگل دار، پوشیده از چوب <hr> معانی دیگر : بیشه زار، درخت دار، مشجر، چوبین، چوب مانند، (گیاه) سخت بافت، چوبین ساقه، چوبین بافتی

معنی : چوبی، پر درخت، جنگل دار، پوشیده از چوب معانی دیگر : بیشه زار، درخت دار، مشجر، چوبین، چوب مانند، (گیاه) سخت بافت، چوبین ساقه، چوبین بافتی

woody

<hr> معنی : خواستگار، عشقبیاز، لاس زن، نامزدباز <hr> معانی دیگر : خواستار، جویا، منت کش

معنی : خواستگار، عشقبیاز، لاس زن، نامزدباز معانی دیگر : خواستار، جویا، منت کش

wooer

<hr> معنی : پارچه کتانی، پود، دست بافت، دارای پود کردن <hr> معانی دیگر : (رجوع شود به: weft) پود، (صدای سگ) واق، هف

معنی : پارچه کتانی، پود، دست بافت، دارای پود کردن معانی دیگر : (رجوع شود به: weft) پود، (صدای سگ) واق، هف

woof

<hr> معنی : دارای صدای کوتاه و گرفته <hr> معانی دیگر : بلندگوی بم، وفر، واق واقک

معنی : دارای صدای کوتاه و گرفته معانی دیگر : بلندگوی بم، وفر، واق واقک

woofer

<hr> معنی : مو، کرک، پشم، نخ پشم، جامه پشمی <hr> معانی دیگر : نخ پشمی، پارچه ی پشمی، جامه ی پشمی، پشمینه، پشمین (woolen هم می گویند)، هر چیز پشم مانند، (به ویژه روی بدن برخی حشرات یا برگ گیاه) کرک، (انسان) موی زبر و مجعد و کوتاه، ن&nbsp; پشم

معنی : مو، کرک، پشم، نخ پشم، جامه پشمی معانی دیگر : نخ پشمی، پارچه ی پشمی، جامه ی پشمی، پشمینه، پشمین (woolen هم می گویند)، هر چیز پشم مانند، (به ویژه روی بدن برخی حشرات یا برگ گیاه) کرک، (انسان) موی زبر و مجعد و کوتاه، ن پشم

wool

<hr> معنی : چربی پشم، لانولین <hr> معانی دیگر : چربی پشم (که از آن lanolin می گیرند)، لانولین lanolin

معنی : چربی پشم، لانولین معانی دیگر : چربی پشم (که از آن lanolin می گیرند)، لانولین lanolin

wool fat

<hr> معنی : چربی پشم <hr> معانی دیگر : چربی پشم

معنی : چربی پشم معانی دیگر : چربی پشم

wool grease

<hr> معنی : کرک، نخ پشم، جامه پشمی <hr> معانی دیگر : wool پشم، ن&nbsp; پشم، مو

معنی : کرک، نخ پشم، جامه پشمی معانی دیگر : wool پشم، ن پشم، مو

wooled

<hr> معنی : پارچههای پشمی، کاموا، پشمی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا ساخت شده از پشم، پشمین، پارچه ی پشمی، پشمینه

معنی : پارچههای پشمی، کاموا، پشمی معانی دیگر : وابسته به یا ساخت شده از پشم، پشمین، پارچه ی پشمی، پشمینه

woolen

woolen goods

<hr> معنی : لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی، خشن، پشمالو، پرپشم، پشم دار، پشم نما <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند پشم، پشمی، پشمین، پشم مانند، پرزدار، کرک دار، پشمپوش، مبهم، آشفته، درهم و برهم، مغشوش، (عامیانه) جامه ی پشمی، پشمینه، (جمع) زیرشلواری پشمی و بلند، (غرب امریکا و استرالیا) گوسفند، فرفری wooly

معنی : لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی، خشن، پشمالو، پرپشم، پشم دار، پشم نما معانی دیگر : وابسته به یا همانند پشم، پشمی، پشمین، پشم مانند، پرزدار، کرک دار، پشمپوش، مبهم، آشفته، درهم و برهم، مغشوش، (عامیانه) جامه ی پشمی، پشمینه، (جمع) زیرشلواری پشمی و بلند، (غرب امریکا و استرالیا) گوسفند، فرفری wo

woolly

<hr> معنی : کرسی یا صندلی دادگاه، کیسه پشم <hr> معانی دیگر : کیسه ی پشمی

معنی : کرسی یا صندلی دادگاه، کیسه پشم معانی دیگر : کیسه ی پشمی

woolsack

<hr> معنی : لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: woolly، wooly لباس پشمی

معنی : لباس پشمی، عرق گیر کرکی، ژاکت پشمی معانی دیگر : رجوع شود به: woolly، wooly لباس پشمی

wooly

<hr> معنی : بیمار، کسل، گیج و منگ <hr> معانی دیگر : (عامیانه - به ویژه در اثر ضربه یا مواد مخدر یا دارو) دچار سرگیجه، منگ، گیج، در عالم هپروت

معنی : بیمار، کسل، گیج و منگ معانی دیگر : (عامیانه - به ویژه در اثر ضربه یا مواد مخدر یا دارو) دچار سرگیجه، منگ، گیج، در عالم هپروت

woozy

<hr> معنی : خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن <hr> معانی دیگر : کلام، آگهداد، پیام، اطلاع، شایعه، زبانزد، حکم، دستور، پیمان، (w بزرگ - با the) کلام الله، کتاب مقدس، انجیل (the word of god هم می گویند)، (جمع) متن (در برابر مثلا موسیقی)، مطلب، (جمع) مشاجره، محاجه، دعوای لفظی، بگومگو، حرف ناخوشایند، (کامپیوتر) واژ، (با واژه) بیان کردن، در قالب لغت ریختن، به لفظ درآوردن، رجوع شود به: password، (قدیمی) ضرب المثل، گفته، (قدیمی) حرف زدن، سخن گفتن، عبارت

معنی : خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن معانی دیگر : کلام، آگهداد، پیام، اطلاع، شایعه، زبانزد، حکم، دستور، پیمان، (w بزرگ - با the) کلام الله، کتاب مقدس، انجیل (the word of god هم می گویند)، (جمع) متن (در برابر مث

word

word and mouth

<hr> معنی : لغت نامه <hr> معانی دیگر : لغت نامه

معنی : لغت نامه معانی دیگر : لغت نامه

word hoard

word of honor

<hr> شفاهی، زبانی، گفتاری، افواهی، کلمات مصطلح، صدای کلمه

شفاهی، زبانی، گفتاری، افواهی، کلمات مصطلح، صدای کلمه

word of mouth

<hr> طرز قراردادن واژه ها (در عبارت یا جمله و غیره)، واژه پردازی، ترتیب واژه ها، ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله

طرز قراردادن واژه ها (در عبارت یا جمله و غیره)، واژه پردازی، ترتیب واژه ها، ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله

word order

<hr> (کامپیوتر) واژه پردازی، واژآمایی

(کامپیوتر) واژه پردازی، واژآمایی

word processing

<hr> (کامپیوتر) واژه پرداز، واژآما

(کامپیوتر) واژه پرداز، واژآما

word processor

<hr> معنی : جدول کلمات متقاطع <hr> معانی دیگر : مربع واژه ها (که از هر طرف یک جور خوانده می شود)

معنی : جدول کلمات متقاطع معانی دیگر : مربع واژه ها (که از هر طرف یک جور خوانده می شود)

word square

<hr> معنی : عبارت، جمله بندی، کلمات، واژه بندی <hr> معانی دیگر : طرز قراردادن لغات، واژه آرایی، لغت بندی، نوع واژه ها (در جمله یا مقاله و غیره)، واژه گزینی، اطناب، درازگویی، پرگویی

معنی : عبارت، جمله بندی، کلمات، واژه بندی معانی دیگر : طرز قراردادن لغات، واژه آرایی، لغت بندی، نوع واژه ها (در جمله یا مقاله و غیره)، واژه گزینی، اطناب، درازگویی، پرگویی

واژه های حرف "w" - مترادف و متضاد