جودو0

<hr> مترادف جور : بیداد، جفا، ستم، ظلم، خط لب جام | قبیل، قسم، گونه، نوع، شق، شیوه، طور، نحو، نمط، نهج، وجه، سازگار، متناسب، موافق، هماهنگ، شبیه، مانند، متشابه، مثل، جفت، مرتب <hr> متضاد جور : داد، عدل، مهر | ناجور <hr> برابر پارسی : ستم، آزار، بیداد، شکنجه، جفا

مترادف جور : بیداد، جفا، ستم، ظلم، خط لب جام | قبیل، قسم، گونه، نوع، شق، شیوه، طور، نحو، نمط، نهج، وجه، سازگار، متناسب، موافق، هماهنگ، شبیه، مانند، متشابه، مثل، جفت، مرتب متضاد جور : داد، عدل، مهر | ناجور برابر پارسی : ستم، آزار، بیداد، شکنجه، جفا

جور

جور بودن

جور بودن با

جور درامدن

جور شدن

جور شده

جور نشدنی

جور و جفا کردن

جور کردن

جوراب

جوراب بافی

جوراب زنانه ساقه بلند

جوراب ساقه کوتاه

جوراب پوشیدن

جورواجو

جورواجور

جورکردن

جوسازی

<hr> مترادف جوش : اتصال، پیوند، لحیم، داغ، جوشش، غلیان، اوج، بحبوحه، هنگامه، دانه، اضطراب، شور، گره، آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت فوران شور

مترادف جوش : اتصال، پیوند، لحیم، داغ، جوشش، غلیان، اوج، بحبوحه، هنگامه، دانه، اضطراب، شور، گره، آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت فوران شور

جوش

جوش اتشفشانی

جوش دادن

جوش دراوردن

جوش زدن و خودخوری کردن

جوش زننده

جوش شیرین

جوش صورت

جوش صورت و پوست

جوش و خروش

جوش وخروش

جوشاندن

<hr> مترادف جوشن : جبه، زره

جوشن

جوشکار

جوشکاری کردن

جوشی

<hr> مترادف جوشیدن : جوش آمدن، جوشش، غلیان، فوران

مترادف جوشیدن : جوش آمدن، جوشش، غلیان، فوران

جوشیدن

جوصمیمانه

جوف گذاری

<hr> مترادف جولا : بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج، عنکبوت

مترادف جولا : بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج، عنکبوت

جولا

جولا ن

جولا ن دادن

جولا یی

<hr> مترادف جولان : تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ <hr> برابر پارسی : گردش

مترادف جولان : تاخت، تاخت وتاز، تاختن، دورزدن، گردش، ویراژ برابر پارسی : گردش

جولان

جولان دادن

<hr> مترادف جوهر : اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب <hr> متضاد جوهر : صورت <hr> برابر پارسی : دوات، گوهر

مترادف جوهر : اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت، چکیده، زبده، مرکب متضاد جوهر : صورت برابر پارسی : دوات، گوهر

واژه های حرف "ج" - فارسی به عربی