سرازیر کردن

سرازیرشدن

<hr> مترادف سرازیری : درکه، سراشیبی، شیب، نشیب <hr> متضاد سرازیری : فراز، سربالایی

مترادف سرازیری : درکه، سراشیبی، شیب، نشیب متضاد سرازیری : فراز، سربالایی

سرازیری

سرازیری تند

سرازیری تپه

سراستین

<hr> مترادف سراسر : تمام، تمام

مترادف سراسر : تمام، تمام

سراسر

سراسر بازدید کردن

سراسر پوشاندن

سراسری

<hr> مترادف سراسیمه : آسیمه سر، آشفته، سرگردان، بی تاب، پریشان، پریشان حال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان

مترادف سراسیمه : آسیمه سر، آشفته، سرگردان، بی تاب، پریشان، پریشان حال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان

سراسیمه

سراسیمه بودن

سراسیمه کرد

سراسیمه کردن

<hr> مترادف سراسیمگی : آشفتگی، بی تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی

مترادف سراسیمگی : آشفتگی، بی تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی

سراسیمگی

سراشپز

<hr> مترادف سراشیب : سرازیر، سرازیری، نشیب شیب دار، سراشیبی <hr> متضاد سراشیب : سربالایی

مترادف سراشیب : سرازیر، سرازیری، نشیب شیب دار، سراشیبی متضاد سراشیب : سربالایی

سراشیب

سراشیب کردن

سراشیبی

سراشیبی تند

سراشیبی یا نمای بام

<hr> مترادف سراغ : نشان، نشانی، پی جویی، پیگیری، جست وجو، پرسش، سؤال <hr> متضاد سراغ : پاسخ، جواب

مترادف سراغ : نشان، نشانی، پی جویی، پیگیری، جست وجو، پرسش، سؤال متضاد سراغ : پاسخ، جواب

سراغ

<hr> مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه <hr> متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

مترادف سراغاز : ( سرآغاز ) دیباچه، مقدمه متضاد سراغاز : ( سرآغاز ) اختتام، پایان، خاتمه

سراغاز

سراغاز مقدمه کتاب

<hr> مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش <hr> متضاد سرافرازی : سرافکندگی

مترادف سرافرازی : افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش متضاد سرافرازی : سرافکندگی

سرافرازی

<hr> مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه <hr> متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

مترادف سرافکنده : خجل، خجلت زده، خوار، سربه زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ، شرمسارانه متضاد سرافکنده : سربلند، مفتخر

سرافکنده

<hr> مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن <hr> متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

مترادف سرامدن : ( سر آمدن ) به سررسیدن، منقضی شدن، پایان یافتن، به پایان رسیدن متضاد سرامدن : ( سر آمدن ) آغاز گشتن، شروع شدن

سرامدن

سران حکومت خودگردان

سران مخالفین

سران کنفرانس

<hr> مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه <hr> متضاد سرانجام : آغاز

مترادف سرانجام : آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت الامر، فرجام، مالا، نتیجه متضاد سرانجام : آغاز

سرانجام

<hr> مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

مترادف سرانداز : چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام، ازجان گذشته، بی باک

سرانداز

سرانه

سرانگشت

سرانیدن

<hr> مترادف سرای : خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا

مترادف سرای : خانه، سرا، صرح، قصر، منزل، حرم، حرمخانه، حرمسرا

سرای

<hr> مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری <hr> برابر پارسی : واگیری، همه گیری

مترادف سرایت : اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری برابر پارسی : واگیری، همه گیری

سرایت

<hr> مترادف سرایت دادن : انتقال دادن، شیوع دادن، گسترش دادن

مترادف سرایت دادن : انتقال دادن، شیوع دادن، گسترش دادن

سرایت دادن

سرایت مرض

<hr> مترادف سرایت کردن : اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن

مترادف سرایت کردن : اثر کردن، تاثیر گذاشتن، انتقال یافتن، شیوع یافتن، شایع شدن، اشاعه یافتن، منتقل شدن، گسترش یافتن، رخنه کردن، نفوذ کردن

سرایت کردن

<hr> مترادف سرایدار : حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان

مترادف سرایدار : حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان

سرایدار

<hr> مترادف سرایش : سرودن، سرایندگی، نغمه، سرود

مترادف سرایش : سرودن، سرایندگی، نغمه، سرود

سرایش

<hr> مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

مترادف سراینده : شاعر، ترانه سرا، تصنیف ساز

سراینده

<hr> مترادف سراییدن : سرودن

سراییدن

سرب سیاه

<hr> مترادف سرباز : مشمول، جنگجو، سپاهی، نظامی، فداکار، جانباز

مترادف سرباز : مشمول، جنگجو، سپاهی، نظامی، فداکار، جانباز

واژه های حرف "س" - فارسی به عربی