<hr> مترادف نازنین : دلربا، دوست داشتنی، زیبا، ظریف، قشنگ، گرامی، ناز، نازآلود، نازپرورد، نازپرورده

مترادف نازنین : دلربا، دوست داشتنی، زیبا، ظریف، قشنگ، گرامی، ناز، نازآلود، نازپرورد، نازپرورده

نازنین

<hr> مترادف نازپرورده : ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین، حساس، زودرنج <hr> متضاد نازپرورده : محنت کشیده

مترادف نازپرورده : ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین، حساس، زودرنج متضاد نازپرورده : محنت کشیده

نازپرورده

<hr> مترادف نازک : ظریف، لطیف، دقیق، زودرنج، ترد، شکننده، رقیق، کم رنگ، باریک، لاغر، ملوس، نازنین <hr> متضاد نازک : زمخت

مترادف نازک : ظریف، لطیف، دقیق، زودرنج، ترد، شکننده، رقیق، کم رنگ، باریک، لاغر، ملوس، نازنین متضاد نازک : زمخت

نازک

<hr> مترادف نازک بین : باریک بین، دقیق، موشکاف، نازک اندیش

مترادف نازک بین : باریک بین، دقیق، موشکاف، نازک اندیش

نازک بین

نازک بینی

نازک شدن

نازک نارنجی

نازک کردن

<hr> مترادف ناساز : نابجا، ناسنجیده، نامناسب، ناموزون، ناهمگون، آشفته، نامرتب، بدخلق، ناسازگار، بداحوال، بیمار، مریض <hr> متضاد ناساز : بساز، سازگار

مترادف ناساز : نابجا، ناسنجیده، نامناسب، ناموزون، ناهمگون، آشفته، نامرتب، بدخلق، ناسازگار، بداحوال، بیمار، مریض متضاد ناساز : بساز، سازگار

ناساز

<hr> مترادف ناسازگار : عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض <hr> متضاد ناسازگار : سازگار، متجانس

مترادف ناسازگار : عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض متضاد ناسازگار : سازگار، متجانس

ناسازگار

ناسازگار بودن

<hr> مترادف ناسازگاری : عدم تجانس، عدم تفاهم، عدم سازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی، اختلاف، تباین، مغایرت، منافات، دورویی، نفاق <hr> متضاد ناسازگاری : سازگاری

مترادف ناسازگاری : عدم تجانس، عدم تفاهم، عدم سازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی، اختلاف، تباین، مغایرت، منافات، دورویی، نفاق متضاد ناسازگاری : سازگاری

ناسازگاری

<hr> مترادف ناسالم : بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش، فاسد، ناپاک، نادرست <hr> متضاد ناسالم : سالم <hr> برابر پارسی : بیمار، نابکار، ناسازگار

مترادف ناسالم : بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش، فاسد، ناپاک، نادرست متضاد ناسالم : سالم برابر پارسی : بیمار، نابکار، ناسازگار

ناسالم

<hr> مترادف ناسزا : بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک، بد، ناروا، ناصواب، نافرزام، نکوهیده

مترادف ناسزا : بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک، بد، ناروا، ناصواب، نافرزام، نکوهیده

ناسزا

ناسزا (گویی)

ناسزا گفتن

<hr> مترادف ناسزا گویی : بدگویی، دشنام گویی، سب، شتم، فحاشی

مترادف ناسزا گویی : بدگویی، دشنام گویی، سب، شتم، فحاشی

ناسزا گویی

<hr> مترادف ناسزاوار : غیرمستحق، ناحق، ناروا، ناشایست، ناشایسته <hr> متضاد ناسزاوار : سزاوار

مترادف ناسزاوار : غیرمستحق، ناحق، ناروا، ناشایست، ناشایسته متضاد ناسزاوار : سزاوار

ناسزاوار

<hr> مترادف ناسپاس : حق ناشناس، کفور، ناشکر، نمک بحرام، نمک نشناس <hr> متضاد ناسپاس : سپاسگزار

مترادف ناسپاس : حق ناشناس، کفور، ناشکر، نمک بحرام، نمک نشناس متضاد ناسپاس : سپاسگزار

ناسپاس

<hr> مترادف ناسپاسی : حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی <hr> متضاد ناسپاسی : حق شناسی

مترادف ناسپاسی : حق ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک بحرامی، نمک ناشناسی متضاد ناسپاسی : حق شناسی

ناسپاسی

ناسیونالیزم

ناسیونالیست

<hr> مترادف ناشایسته : ناشایست، بی کفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق، ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار <hr> متضاد ناشایسته : شایسته

مترادف ناشایسته : ناشایست، بی کفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق، ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار متضاد ناشایسته : شایسته

ناشایسته

ناشایستگی

ناشتایی

<hr> برابر پارسی : چاپ کننده، پخش کننده

برابر پارسی : چاپ کننده، پخش کننده

ناشر

ناشمرده

<hr> مترادف ناشناخته : غریب، گمنام، مجهول، مجهول الهویه، ناشناس، نامعلوم <hr> متضاد ناشناخته : شناخته

مترادف ناشناخته : غریب، گمنام، مجهول، مجهول الهویه، ناشناس، نامعلوم متضاد ناشناخته : شناخته

ناشناخته

<hr> مترادف ناشناس : بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره <hr> متضاد ناشناس : آشنا

مترادف ناشناس : بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره متضاد ناشناس : آشنا

ناشناس

ناشناسی

<hr> مترادف ناشکر : حق ناشناس، کفور، ناسپاس <hr> متضاد ناشکر : شاکر <hr> برابر پارسی : ناسپاس

مترادف ناشکر : حق ناشناس، کفور، ناسپاس متضاد ناشکر : شاکر برابر پارسی : ناسپاس

ناشکر

ناشکسته

<hr> مترادف ناشکیبا : بی آرام، بی صبر، بی قرار، جزوع، عجول، ناشکیب، ناصبور <hr> متضاد ناشکیبا : شکیبا، صبور

مترادف ناشکیبا : بی آرام، بی صبر، بی قرار، جزوع، عجول، ناشکیب، ناصبور متضاد ناشکیبا : شکیبا، صبور

ناشکیبا

<hr> مترادف ناشی : بی تجربه، تازه کار، کم تجربه، ناآزموده، نامجرب، دراثر، متاثر، منتج <hr> متضاد ناشی : آزموده <hr> برابر پارسی : تازه کار، نیازموده

مترادف ناشی : بی تجربه، تازه کار، کم تجربه، ناآزموده، نامجرب، دراثر، متاثر، منتج متضاد ناشی : آزموده برابر پارسی : تازه کار، نیازموده

واژه های حرف "ن" - فارسی به عربی