پیشنهاد جالب

پیشنهاد داد که

پیشنهاد دهنده

پیشنهاد متناوب

پیشنهاد کردن

پیشنهاد کردن به

پیشنهاد کننده

پیشنهاد(خرید) کننده

پیشنهادکردن

پیشنیان

<hr> مترادف پیشه : حرفه، شغل، صناعت، صنف، عمل، کار، کسب، مشغله، مکسب، منصب

مترادف پیشه : حرفه، شغل، صناعت، صنف، عمل، کار، کسب، مشغله، مکسب، منصب

پیشه

پیشه دستی

پیشه و هنر

<hr> مترادف پیشه ور : بازرگان، پیله ور، تاجر، سوداگر، صنعتکار، صنعتگر، کاسب، محترف، محترفه، معامله گر

مترادف پیشه ور : بازرگان، پیله ور، تاجر، سوداگر، صنعتکار، صنعتگر، کاسب، محترف، محترفه، معامله گر

پیشه ور

پیشه وری

پیشه کار

<hr> مترادف پیشوا : امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب

مترادف پیشوا : امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب

پیشوا

پیشواى مذهبى

پیشوای روحانی

<hr> مترادف پیشوایی : تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت

مترادف پیشوایی : تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت

پیشوایی

پیشوند

پیشوند به معنی (انگلیسی) و (مربوط به انگلیس)

پیشوند به معنی و

پیشوندی

پیشوندی بمعنی رءیس و کبیر و بزرگ

پیشوندی بمعنی زیادو زیاده و بیش

پیشوندی بمعنی همه و سرتاسر

<hr> مترادف پیشکار : پاکار، پیشخدمت، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، دستیار، عامل، قایم مقام، کارپرداز، کارگزار، مباشر، مددکار، مشاور، معاون، نایب، وشکرده، وکیل

مترادف پیشکار : پاکار، پیشخدمت، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، دستیار، عامل، قایم مقام، کارپرداز، کارگزار، مباشر، مددکار، مشاور، معاون، نایب، وشکرده، وکیل

پیشکار

پیشکاری

<hr> مترادف پیشکش : ارمغان، اهدا، تحفه، تعارف، تقدیم، تقدیمی، هدیه

مترادف پیشکش : ارمغان، اهدا، تحفه، تعارف، تقدیم، تقدیمی، هدیه

پیشکش

پیشکش کردن

پیشکش کردن (به)

پیشکشی

<hr> مترادف پیشگام : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، طلایه دار <hr> متضاد پیشگام : دنباله رو

مترادف پیشگام : پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، طلایه دار متضاد پیشگام : دنباله رو

پیشگام

پیشگانی

<hr> مترادف پیشگاه : آستانه، آستان، تخت، حضور، درگاه، ساحت، صدر، مسند

مترادف پیشگاه : آستانه، آستان، تخت، حضور، درگاه، ساحت، صدر، مسند

پیشگاه

<hr> مترادف پیشگویی : پیش بینی، غیب گویی، کهانت

مترادف پیشگویی : پیش بینی، غیب گویی، کهانت

پیشگویی

پیشگویی کردن

پیشگیرانه

پیشگیری از گسترش

پیشگیری از گسترش (رشد)

پیشگیری از گسترش بحران

<hr> مترادف پیشی : برتری، تقدم، سبقت، مسابقه، سنور، گربه

مترادف پیشی : برتری، تقدم، سبقت، مسابقه، سنور، گربه

پیشی

پیشی گرفت

<hr> مترادف پیشین : دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم، ظهر، نیمروز ، پسین <hr> متضاد پیشین : تازه

مترادف پیشین : دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم، ظهر، نیمروز ، پسین متضاد پیشین : تازه

پیشین

<hr> مترادف پیشینه : پیشین، دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم، پرونده، سابقه، ماسبق

مترادف پیشینه : پیشین، دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم، پرونده، سابقه، ماسبق

واژه های حرف "پ" - فارسی به عربی