<hr> مترادف چوبکاری کردن : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

مترادف چوبکاری کردن : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

چوبکاری کردن

چوبی

<hr> مترادف چون : برای اینکه، چون که، زیرا، چونان، شبیه، مانند، مثل، وقتی، هنگامی، چسان، چطور، چگونه، چو ، اگر، تا، تااین که <hr> متضاد چون : چرا، برای چه

مترادف چون : برای اینکه، چون که، زیرا، چونان، شبیه، مانند، مثل، وقتی، هنگامی، چسان، چطور، چگونه، چو ، اگر، تا، تااین که متضاد چون : چرا، برای چه

چون

چون روح بر خانه ها و غیره سرزدن

چون غوک یا قورباغه صدا کردن

<hr> مترادف چون و چرا : بحث، گفت وگو، اعتراض، علت، سبب، دلیل

مترادف چون و چرا : بحث، گفت وگو، اعتراض، علت، سبب، دلیل

چون و چرا

چون وچرا

چون که

چونکه

<hr> مترادف چونی : چگونگی، کیفیت <hr> متضاد چونی : چندی، کمیت

مترادف چونی : چگونگی، کیفیت متضاد چونی : چندی، کمیت

چونی

<hr> مترادف چوپان : پاده بان، راعی، رمه بان، شبان، گله بان، رمه یار

مترادف چوپان : پاده بان، راعی، رمه بان، شبان، گله بان، رمه یار

چوپان

چوپانی کردن

چوکان زدن

<hr> مترادف چوگان : چوب سرکج، چوب گوی زنی، بازی گوی زنی

مترادف چوگان : چوب سرکج، چوب گوی زنی، بازی گوی زنی

چوگان

چوگان بازی

چوگان بازی با اصول فوتبال

چوگان زدن

چوگان سر کج

چوگاندار

<hr> مترادف چپ : میسره، یسار ، کژبین، چپه، واژگون، احول، کاچ، کاژ، لوچ، کمونیست ، چپ دست، نادرست، ناراست ، مخالف، دشمن، خمیده، کج <hr> متضاد چپ : یمین، میمنه، کاپیتالیست، راست

مترادف چپ : میسره، یسار ، کژبین، چپه، واژگون، احول، کاچ، کاژ، لوچ، کمونیست ، چپ دست، نادرست، ناراست ، مخالف، دشمن، خمیده، کج متضاد چپ : یمین، میمنه، کاپیتالیست، راست

چپ

چپ چپ

<hr> مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد

مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد

چپاندن

چپانیدن

<hr> مترادف چپاول : تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری <hr> برابر پارسی : ربودن، چاپیدن

مترادف چپاول : تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری برابر پارسی : ربودن، چاپیدن

چپاول

<hr> مترادف چپاولگر : تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر <hr> برابر پارسی : چاپش

مترادف چپاولگر : تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر برابر پارسی : چاپش

چپاولگر

<hr> مترادف چپر : برید، پست، چاپار، پرچین، کپر <hr> برابر پارسی : پرچین

مترادف چپر : برید، پست، چاپار، پرچین، کپر برابر پارسی : پرچین

چپر

چپراست

<hr> مترادف چپق : پیت، چوپوق، آلت تدخین توتون، چپوق <hr> متضاد چپق : قلیان، سیگار <hr> برابر پارسی : چپک

مترادف چپق : پیت، چوپوق، آلت تدخین توتون، چپوق متضاد چپق : قلیان، سیگار برابر پارسی : چپک

چپق

چپه کردن

چپگرایان

چپیدن

<hr> مترادف چک : تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده، برات، حواله، صک، چانه، چکه، بنچاق، سند، قباله، معدوم، نابود

مترادف چک : تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده، برات، حواله، صک، چانه، چکه، بنچاق، سند، قباله، معدوم، نابود

چک

چک بانک

چک و چانه زدن

چک وچانه زدن

<hr> مترادف چکامه : ترانه، چامه، شعر، قصیده

مترادف چکامه : ترانه، چامه، شعر، قصیده

چکامه

<hr> مترادف چکاندن : چکانیدن، قطره قطره ریختن، شلیک کردن، ماشه کشیدن

مترادف چکاندن : چکانیدن، قطره قطره ریختن، شلیک کردن، ماشه کشیدن

چکاندن

چکانیدن

<hr> مترادف چکاوک : جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه

مترادف چکاوک : جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه

واژه های حرف "چ" - فارسی به عربی